20 داستان كمیك بوكی كه اشكتان را در می آورند ...

 مرگ پسر «آكوامن»

به مناسبت ترجمه شماره 6 از کمیک Friendly-Neighborhood Spider-Man که داستانی فوق العاده غم انگیز داره این مقاله تقدیم به شما میشود ...

امکان نداره این کمیک ها را بخونید و غمگین نشوید ... 

 

20- بروس وین نامه پدرش رو میخونه

بروس وین نامه پدرش رو میخونه

سال 2011 دی سی یونیورس کاملا دگرگون شد و شاهد ریبوت جدیدی به نام New 52 بودیم که همه اش به خاطر "فلش پوینت" بود. ایده اصلی این رویداد که توسط «جف جانز» و «اندی کوبرت» خلق شد، این بود که «بری آلن» به گذشته برمیگرده و اجازه نمیده که «فلش معکوس» مادرش رو بکشه و پدرش هم به قتل متهم بشه. منتهی با این کارش به طور گسترده ای تایم لاین دی سی را شخم زد! یعنی در این تایم لاین جدید ، گروه "جاستیس لیگ" هرگز تشکیل نشده ، آمازون ها و آتلانتیسی ها با هم در حال جنگ بودند و «توماس وین» بتمن شده بود! (پسرش ، «بروس وین» چند سال قبل به قتل رسیده بود). بری تونست به کمک توماس وین قدرت های خودش رو دوباره به دست بیاره تا در نهایت گذشته رفته و همه چیز رو درست کنه. اما قبل از اینکه بری این کار رو بکنه و این تایم لاین جدید رو پاک کنه، توماس وین را دیدیم که خونین و داغون روی زمین افتاده و یک نامه ای رو به بری میده که به دست پسرش برسونه. بری هم این کار رو میکنه و به بروس توضیح میده که چه اتفاقاتی افتاده. بعدشم نامه رو به دست بروس میرسونه و بروس اون رو میخونه و متاثر میشه و وقتی جمله انتهایی رو میبینه اشک خودش و ما درمیاد: " یادت باشه که پدرت همیشه تو رو دوست داره" ...

 

19- «فاگی نلسون» سرطان دارد

 فاگی نلسون سرطان دارد

از وقتی نویسنده بزرگ دنیای كمیك یعنی آقای «مارك وید» در سال 2011 نویسنده كمیك های Daredevil شد، شاهد خلق لحظات نابی بین مت مورداك و دستیار او «فاگی نلسون» بودیم. در واقع تا به حال هیچ نویسنده ای به خوبی مارك وید نتوانسته رابطه بین مت و فاگی را بنویسد. تا اینكه در شماره 23 كمیك  Daredevil متوجه شدیم كه فاگی سرطان دارد. در واقع قبل از این همیشه مت فاگی را به خاطر بدن ضعیف اش دست می انداخت و مسخره اش میكرد كه چرا اینقدر غذاهای fast food میخورد تا اینكه فاگی بهش گفت كه مدتیه دچار سرگیجه میشه . بنابراین مت او را میبره دكتر كه معلوم میشه فاگی سرطان داره.

صحنه ای كه دكتر ميخواد به مت و فاگی نتایج آزمایش را نشون بده واقعا شاهكاره. همانطور كه دكتر میاد داخل اتاق، مت از حس رادار خودش استفاده میكنه تا ضربان قلبی كه تند میزنه رو بشنوه. فكر میكنه این ضربان قلب فاگی هستش. پس خيالش راحت ميشه چون ميدونه فاگي به طور طبيعي اضطراب داره چن میخواد از نتیجه آزمایش باخبر بشه. ولی بعد میفهمه ضربان قلب دكتره كه اینقدر تند میزنه. در نتیجه مت به شدت ناراحت ميشه  و دستش رو میزاره روی شانه فاگی. همین به فاگی نشون میده كه قراره خبرهای بدی بشنوه. اشك در چشمان فاگی حلقه میزنه و ما تنها كلمه كه از زبان دكتر میشنویم اینه: "متاسفم" (sorry).

آری .. مت در قالب دردویل بارها و بارها جان فاگی را نجات داده است ولی این داستان  به ما نشان میدهد كه در زندگی چیزهایی وجود دارد كه حتی از ابرشرورهایی مثل «بولز آی» و «كینگ پین» هم قوی تر هستند ...

مطالب مرتبط:

10 نكته جالب (Easter Egg) در سریال تلویزیونی Daredevil

 

18- خداحافظی با بتگرل

خداحافظی با بتگرل

«استفانی براون» (Stephanie Brown) در دوره تاریکی به بتگرل جدید دی سی تبدیل شد. یعنی زمانی که اکثر قهرمانان این شرکت بسیار جدی و عبوس بودند ولی او با روحیه با نشاط و مثبت خودش باعث شد از بقیه متمایز بشه ، نه فقط از بقیه کمیک های دی سی بلکه از بتگرل های قبلی دی سی مثل «باربارا گوردون» و «کاساندرا کین». او از یک جور عقده حقارت در رنج بود و به همین دلیل به دنبال بزرگی و شکوه بود و باعث شد خواننده ها باهاش ارتباط خوبی برقرار کنند. ولی اون موقع سال 2011 و قرار بود دنیای دی سی سر قضیه New 52 کاملا دگرگون بشه و شخصیت های جدید باید جای خودشون رو به قدیمی ها میدادند. پس قرار شد کمیک های بتگرل در شماره 24 کنسل بشه و بعد از مدتی از شماره 1 ریلانچ بشوند و باربارا گوردون دوباره بتگرل باشه. در هر حال ما در آخرین داستان استفانی (شماره 24) داستان تاثیرگذاری را شاهد بودیم که در صفحات پایانی آن نشان داده شد اگر این کمیک ادامه پیدا میکرد چه اتفاقاتی در انتظار او بود. واقعا حس عجیبی به خواننده میداد. مثل حسی که یک هوادار داره وقتی میبینه سری مورد علاقه اش داره به پایان میرسه در حالی که نباید برسه چون یه عالمه داستان معرکه دیگه باقی مونده (دقیقاً مثل اون حسی که وقتی آخرین قسمت سریال کنسل شده Spectacular Spider-Man رو دیدیم بهمون دست داد) .

 

17- «اورفیوس» همسرش را از دست میده

اورفيوس افسانه يوناني

كمیك های تحسین شده و تاریخی "سندمن" (Sandman) كه توسط «نیل گیمن» خلق شدند پر هستند از لحظات ناب و عاطفی ولی هیچ كدام به قدرت داستان "آواز اورفیوس"  (The Song of Orpheus) نیستند. در این داستان تك قسمتی ، نیل گیمن از داستان كلاسیك برگفته از افسانه یونانی «اورفیوس» استفاده میكنه و او را تبدیل میكنه به پسر شخصیت اصلی كمیك های خودش یعنی «دریم» (مورفیوس) . طبق داستان اصلی، همسر اورفیوس به نام Eurydice در روز ازدواج آنها كشته میشه . برای اینكه بتونه همسرش رو زنده كنه، اورفیوس به دنیای مردگان میره و از حاكمان آن یعنی Hades و Persephone درخواست میكنه تا اجازه بده همسرش را به دنیای زنده ها برگردانه. آنها هم قبول میكنند ولی فقط به یك شرط: اورفیوس باید در زمانی كه دارند به دنیای زنده ها برمیگردند، جلوی همسرش حركت كنه و نباید حتی برای یك بار هم به عقب برگرده و همسرش را نگاه كنه.

اورفیوس قبول میكنه ولی در راه برای یك بار دچار تردید میشه و برمیگرده تا همسرش را نگاه كنه . این کارش باعث میشه به دنیای مردگان كشیده بشه. اینجاست كه اورفیوس جیغ میکشه: "نه"! و همزمان میبینیم كه همسرش رنگ میبازه و به سیاهی ملحق میشه. این داستان نشون میده كه اگر خوب روایت بشه حتی یك افسانه خیلی قدیمی میتونه هنوز هم از نظر عاطفی جذاب باشه .

 

16- بازگشت «كلاسوس»

بازگشت كلاسوس

معمولا بازگشت ابرقهرمانان از مرگ امری كلیشه ای و قابل پیش بینی در كمیك ها میباشد. ولی این بار قضیه فرق میكرد و «جاس ویدون» كبیر زنده شدن كلاسوس را واقعا زیبا به تصویر كشید. ما در آركی به نام Gifted در كمیك های Astonishing X-Men دیدیم كه شایعاتی به گوش گروه مردان ایکس میرسه مبنی بر اینكه در یك آزمایشگاه مرموز به نام BeneTech، داره روی یك میوتانت مرده آزمایشاتی انجام میشه (این کمیک اینجا ترجمه شده است). خیلی از اعضای مردان ایكس خیال میكنند این میوتانت همون «جین گری» است ولی وقتی دارند دنبال او میگردند «كیتی پراید» عشق سابق خودش كه چندی پیش مرده بود را پیدا میكنه: «كلاسوس»!

كیتی خیلی شوكه شده ، اونقدر كه نمیتونه هیچ حركتی بكنه. كلاسوس چند تا از محافظین مسلح رو از پای درمیاره و بعد روبروی كیتی به زانو می افته و در حال از چشمانش اشك جاری شده میگه: "... آیا بلاخره من مردم؟" (… am I finally dead?)

واقعا هیچ وقت بازگشت یك شخصیت كمیك بوكی از مرگ اینقدر حزن انگیز نبوده است. لازم به ذكره كه چند سال قبل از این اتفاق، كلاسوس كشته شد تا با مرگ خودش جان میوتانت های دیگری كه به ویروس مرگبار Legacy Virus مبتلا شده بودند را نجات دهد. ولی در این داستان معلوم شد که نمرده بوده و  BeneTech بیرحمانه در طول این مدت داشته روی او آزمایش میكرده و شكنجه اش میداده. واكنشی كه او در مقابل كیتی پراید نشون میده حاكی از اینه كه كلاسوس فكر میكنه دیگه واقعا مرده و داره در اون دنیا عشق قدیمی خودش یعنی كیتی پراید رو میبینه ...crying

مطالب مرتبط:

10 زنده شدن غیر قابل باور در دنیای كمیك!

 

15- آلفرد «دیمین» را در آغوش ميگيره

ديمين وين

مرگ هر بچه یا نوجوانی در عالم واقعیت یا عالم كمیك به خودی خود دردناك و تراژیكه ولی مرگ «دیمین وین» در سال 2013 خیلی ویژه بود. این بچه 10 ساله «بروس وین» و «تالیا الغول» تربیت عجیبی داشت و توسط "لیگ آدم كش ها" تعلیم دیده بود تا در همان دوران كودكی یك قاتل حرفه ای شود. تا اینكه در نهایت به «رابین» جدید كمیك های بتمن تبدیل شد و اغلب میدیدم كه با پدرش یعنی بتمن مشكل داشت چون نمیتوانست فلسفه او را در "نكشتن" درك كند. در كل در این مدت او را به صورت خشن و غیر منطقی میدیدم و بنابراین شاید كسی انتطار نداشت كه مرگش اینقدر حزن انگیز از كار دربیاید. ولی «پیتر توماسی» و طراحی به نام «پاتریك گلیسون» در شماره 23 كمیك Nightwing این كار را كردند. ما در كمیك مذکور میبینیم كه بروس از Internet 3.0  استفاده میكند تا وقایع شبی كه دیمین كشته شد را دوباره ببیند و متوجه میشود مرگ پسرش چقدر روی «الفرد پنی ورث» تاثیر گذاشته است.  در واقع الفرد كسی بود كه وقتی بروس مرده پنداشته میشد كمك كرد تا دیمین تربیت بهتری پیدا كند و حالا خودش را مقصر مرگ او میداند. ما در این كمیك میبینیم كه آلفرد دیمین را در حالی كه خوابیده در آغوش خود گرفته . اینجاست كه به خواننده یادآوری میشود دیمین یعنی همان نوجوان قاتل،  هنگام مرگ هنوز یك بچه بود ...

 

14- سقط شدن بچه «سوزان استورم»

12- سقط شدن بچه «سوزان استورم»

از همان ابتدا تاكید و تم اصلی كمیك چهار شگفت انگیز روی خانواده بود. درست مثل همه خانواده های واقعی آنها یكدیگر را دوست داشتند  و خیلی وقت ها هم با هم جر و بحث و دعوا میكردند. در ضمن آنها در كنار هم سنشان بالا رفته  و دچار تغییر و تحول میشدند. مارول هم همیشه سعی داشت اتفاقات مهمی مثل ازدواج «سوزان استورم» و «رید ریچاردز» یا بچه دار شدن آنها را نشان ما دهد تا تمركز روی خانواده را به اوج خودش برساند.

البته وقتی شما اعضای یك گروه را به صورت یك خانواده نشان میدهید پس حتما این خانواده روزگار سخت و اتفاقات تراژیك هم دارند مثل وقتی كه در اواسط دهه 80 میلادی و در run فوق العاده «جان بیرن» به عنوان نویسنده و طراح كميك های چهار شگفت انگیز دیدیم كه بچه دوم سوزان و رید به خاطر تشعشعاتی كه در منطقه انرژی منفی (Negative Zone) دریافت كرده بود، سقط شد. جالبه كه رید برای نجات جان زن و بچه خودش به هر دری میزنه و حتی از «دكتر اختاپوس» كمك میگره (چون او در زمینه تشعشعات تخصص داره) . اولش اختاپوس نمیخواد بهش كمك كنه چون فكر میكنه تله براش گذاشتن ولی وقتی بلاخره رید دكتر اختاپوس را متقاعد میكنه تا بهش كمك كنه متوجه میشه كه خیلی دیر شده و بچه سقط شده ...

مطالب مرتبط:

بهترین كمیك های چهار شگفت انگیز (Fantastic Four)

5 دستاورد عظیم چهار شگفت انگیز برای دنیای کمیک بوک!

 

13- مرگ «هری آزبورن»

11- مرگ «هری آزبورن»

در طول تاریخ كمیك های مرد عنكبوتی، شاهد رابطه پیچیده ای بین «هری آزبورن» و «پیتر پاركر» بودیم. هری مرد عنكبوتی را مقصر مرگ پدرش (نورمن آزبورن) میدانست. نفرت او تا جایی پیش رفت كه هری برای مدتی به گرین گابلین دوم تبدیل شد و سعی كرد با ضربه زدن به عزیزان پیتر  ازش انتقام بگیرد. ولی پس از مدتی هری با «لیز الن» ازدواج كرد و صاحب پسری به نام «نورمی» شد. اینجا بود كه به نظر میرسید هری دیگر خوب شده و دچار جنون گابلینی نمیشود.

تا اینكه نویسنده ای به نام «جی ام دی متیوس» تصمیم گرفت دوباره هری را خبیث كند و ما در داستان The Child Within دیدیم كه هری دوباره با خاطرات و روح پدرش روبرو شده و در نتیجه گرین گابلین میشود تا از مرد عنكبوتی انتقام بگیرد. پیتر  دیگر خسته  و درمانده شده و نميداند با هری كه هنوز دوستش دارد ، چطور برخورد كند (این در حالی است كه هری دارد عزیزان پیتر را تهدید میكند). تا اینكه داستان در شماره 200 از كمیك Spectacular Spider-Man به اوج خودش میرسه و میبینیم كه هری انگار مرد عنكبوتی را شكست داده و ولش  میكنه تا در ساختمانی كه قراره به زودی منفجر بشه، بمیره. ولی ناگهان او حس گناه بهش دست میده و بر میگرده تا مرد عنكبوتی را نجات بده . ولی درست پس از انجام این كار قهرمانانه، بر زمین می افته و در آمبولانس میمیره.

چیزی كه مرگ هری را اینقدر اشك انگیز میكنه اینه كه نویسنده و طراح بدون گفتن حتی یك كلمه و فقط با تصویر مرگ او را روایت میكنند. ما میبینیم كه بدون هیچ دیالوگی رفاقت صمیمانه هری و پیتر بهمون یادآوری میشود . صفحه آخر داستان هم عكسي است از البوم خانوادگی پیتر پاركر كه او را وقتی جوان تر بود در كنار هری نشان میدهد . اینجاست كه باید سالهای گذشته و دوران خوش پیتر و رفقایش می افتیم ...

(شما ميتوانيد اين داستان را اينجا با ترجمه فارسي بخوانيد)

مطالب مرتبط:

معرفي همه گابلين ها

معرفي هري ازبورن

 

12- از خود گذشتگی «كریپتو»

سگ سوپرمن - كريپتو

دیدن صحنه مرگ حیوانات همیشه ناراحت كننده و عذاب آور است. ما در داستان  شگفت انگیز Whatever Happened to the Man of Tomorrow كه توسط «آلن مور» نوشته شد (و شخصا آن را بهترین داستان تاریخ سوپرمن میدانم)، دیدیم كه سگ باوفا و قدیمی سوپرمن یعنی «كریپتو» (Krypto) جان خودش را میدهد تا جان صاحب خود را در مقابل «مرد كریپتونایتی»  (Kryptonite Man) نجات دهد. سوپرمن حتی ناله سگ خودش را میشنود ولی كاری از دستش برنمیاید. چیزی كه به بار عاطفی داستان افزوده میكنه اینه كه «مرد كریپتونایتی»   اصلا نمیتونه درك كنه كه چرا یك حیوان حاضره جان خودش را بده تا صاحبش نجات پیدا كنه....

 

11- گیبون در دستان مرد عنکبوتی جان میدهد

گیبون مرد عنکبوتی

این داستانیه که خودم اخیر در شماره 18-Hu از کمیک "مرد عنکبوتی شگفت انگیز" ترجمه اش کردم (اینجا برید تا بخونیدش). داستان بخشی از رویداد بزرگ امسال مرد عنکبوتیه به نام "شکار شده" (Hunted) ولی در واقع یک داستان مجزا رو تعریف میکنه که با خوندنش واقعا دلتون به درد میاد. من که شخصا موقعی که داشتم ترجمه اش میکردم بارها وبارها چشمانم نمناک شد. ما با خبیثی مواجه هستین به نام «گیبون» (Gibbon) که هیچ وقت در دنیای کمیک کسی جدی اش نمیگرفت. او در واقع هرگز آنچنان خبیث نبود و حتی سعی کرده بود آدم خوبی بشه و به عنوان دستیار به اسپایدرمن کمک کنه. اما در این داستان در صحنه های فلش بکی با گذشته او آشنا شدیم . یعنی دیدیم که وقتی بچه بود همه مسخره اش میکردند (چون شبیه به میمون بوده). بعد مدام بد میاره. اسپایدرمن دست رد به سینه اش میزنه، عشقش ترکش میکنه و ... و البته شکارچی ها او را مثل یک حیوان در پارک مرکزی شهر میکشند (در حالی که التماسشون میکنه که باهاش کاری نداشته باشند). آدم واقعا دلش واس گیبون  میسوزه. و در لحظه آخر اسپایدرمن سر میرسه و او در بغل او اسپایدرمن جان میده . جمله آخری که قبل از مرگ و در حالی که بدنش داره سرد و سردتر میشه بر زبان میاره واقعا جیگر آدم رو خون میکنه: "لااقل دیگه کسی بهم نمیخنده" ...

 

10- مرگ مامور شماره 355

Y: The Last Man كميك

انتشاران "ورتیگو" چندی پیش كمیكی حیرت انگیز چاپ میكرد به نام "وای: آخرین مردی كه باقی مانده" (Y: The Last Man). این كمیك توسط نویسنده ای متبحر به نام «برایان كی. وان» و طراحی به نام «پیا گوارا» خلق شد. ما در آن شاهد هستیم كه در دنیای آینده چطور یك ویروس مرگبار نسل انسان های مذكر را از بین برده و «یوریك»  (Yorick)  تنها مردی هست كه در سیاره زمین  باقی مانده است! یك مامور مخفی به نام مامور شماره  355 ، ماموریت دارد تا از یوریك محافظت كند چون او باید به شهر بوستون برود و در آنجا با یك دانشمند  ژن شناس ملاقات كند ( این دانشمند میتواند از روی او كلون درست و نسل مردها را دوباره احیا كند)  ولی  یك كماندوی اسرائیلی به نام Alter، به دنبال نقشه های پلید خود است ( Alter میخواهد از یوریك به عنوان برگ برنده اسرائیل استفاده كند تا دیگر كشورهای دنیا اسرائیل را به رسمیت بشناسند).

در هر حال ، ابتدا رابطه بین یوریك و مامور 355 كاری است ولی در ادامه رومانتیک میشود چون  به هم علاقمند میشوند و یوریك تصمیم میگیره به جای نامزد سابقش با او ازدواج كنه. سپس در يكي از غم انگیز ترین صحنه های تاریخ كمیك میبینیم كه مامور 355 در گوش یوریك نجوا میكند كه او هم دوستش دارد و راضی است باهاش ازدواج كنه و حتی نام واقعی خودش رو به یوریك میگه. ولی ناگهان Alter با گلوله به سرش میزنه و میكشتش. تا به حال هیچ وقت مرگ یك شخصیت كمیك بوكی تا این حد ناجوانمردانه جلوه نكرده بود. خوانندگان این كمیك هنوز هم خالقان آن را به خاطر مرگ چنین شخصیت دوست داشتنی نبخشیده  اند ...

 

9- مرگ سوپرمن

مرگ سوپرمن

بیش از 20 سال از زمان انتشار داستان مرگ سوپرمن در شماره 75 كمیك Superman میگذرد . هنوز هم خیلی از هواداران و منتقدین بر این باور هستند كه این داستان آغازگر دورانی شد كه ناشرین كمیك فقط به كمیت اهمیت میدادند و با چاپ داستان های اغراق آمیز و پر زرق و برق  فقط به فكر پر كردن جیب خودشان بودند. ولی بی شك همه عقیده دارند كه صرفنظر از هیاهوهای تبلیغاتی كه در اطراف این داستان معروف به وجود آمد، انصافا مرگ سوپرمن  بسیار غم انگیز بود. سوپرمن یك شخصیت عادی نیست. او نماد بزرگ دنیای كمیك و كسی است كه بیش از 75 سال پیش ژانر ابرقهرمانی را شروع كرد. او سمبل سوپرهیرو ها در سرتاسر دنیاست. بنابراین كشته شدن چنین شخصیتی بسیار ناراحت كننده است . كار به جایی كشید كه حتی شبكه CNN هم مرگ سوپرمن را پوشش داد. ناراحت كننده تر اینكه او در آغوش عشق واقعی خود یعنی «لوئیس لین» مرد و همین باعث شد تا بار احساسی مرگ او صد چندان شود...

مطالب مرتبط:

10 كمیكی كه با بیشترین جار و جنجال منتشر شدند!

5 مرگ دردناك دنياي كميك

 

8- اعتراف «تونی استارك»

اعتراف توني استارك

رویداد بزرگ مارول در سال 2007 ، "جنگ داخلی" نام داشت كه در آن ابرقهرمانان مشهور مارول به دو دسته تقسیم شدند : یكی به رهبری «تونی استارك» (مرد آهنی) طرفدار قانون دولت مبنی بر ضرورت قرار گرفتن قهرمانان زیر نظر دولت بودند و دیگری تحت رهبری «استیو راجرز» (كاپیتان آمریكا)، این قانون را خلاف مبانی آزادی میدانستند. تا اینكه این نزاع با تسلیم شدن استیو به پایان رسید. دولت هم تصمیم گرفت او را به صورت كسی كه جنایت جنگی انجام داده محاكمه كند. سپس «كراس بونز»، «رد اسكال» و «دكتر فاست» موفق میشوند «شارون كارتر» را شستشوی مغزی دهند تا كاپیتان آمریكا را به قتل برساند. بعد در كمیك تك قسمتی Civil War: The Confession كه توسط استاد «برایان مایكل بندیس» نوشته شد به وقایع پس از ترور كاپیتان آمریكا پرداخته شد. در این داستان فوق العاده میبینیم كه چطور تونی استارك غمزده در كنار جسد استیو اعترافی میكند. او به دوست قدیمی خودش میگوید كه از مدتها پیش میدانست كه بین آنها دارد نزاعی شكل میگیرد و میدانست كه به زودی در نقطه مقابل هم قرار میگیرند. تونی آن موقع بابت اینكه دوستی آنها نابود شود مشكلی نداشت چون به نظرش هم او و هم استیو به ایده خود اعتقاد راسخ داشتند ولی حالا كه تونی ، استیو را مرده میبینه بهش اعترافی میكنه و میگه: "ارزشش رو نداشت" (it wasn’t worth it)

هر كسی كه این داستان رو بخونه و قبلا دوست عزیزی را از دست داده باشه میتونه باهاش ارتباط برقرار كنه. اشك های تونی بر سر جسد استیو واقعا سوزناكه . به خصوص وقتی به یاد می آوریم او و استیو چه جان فشانی ها و اعمال قهرمانانه ای را در كنار هم انجام دادند. آنها سربازانی بودند كه دست روزگار باعث شد رو در روی هم قرار بگیرند. شاید در بحبوحه جنگ برایشان مهم نبود كه چه بر رفاقت شان می آید ولی الان به قول تونی ، "ارزشش رو نداشت" ....

مطالب مرتبط:

کمیک فارسی: شماره آخر جنگ داخلی (Civil War) + لینک دانلود مستقیم

بزرگان تاریخ كمیكهای اسپایدرمن: برایان مایكل بندیس

  

7- «كلاسوس» خواهرش را از دست میدهد

6- «كلاسوس» خواهرش را از دست میدهد

كلاسوس را باید بهش غول پرعاطفه مارول لقب داد. او بر خلاف ظاهر سرد ، پرهیبت و فلزی، خودش بسیار آدم دل نازكی هستش و قلب بزرگی داره. به همین خاطر مرگ خواهر او «ایلیانا» در شماره 303 كمیك Uncanny X-men به خاطر ابتلا به ویروس مرگبار Legacy ، بسیار اشك درآور است (لازم به ذكره كه در عالم مارول ویروس Legacy، استعاره است از ویروس ایدز. این ویروس فقط میوتانت ها را مبتلا میكند). ما در این داستان زیبا میبنیم كه كلاسوس انقدر از مرگ خواهرش شوكه شده كه فقط سكوت میكند و به یك نقطه خیره میشود . ما در عوض «جوبیلی» را میبنیم كه دارد اشك میریزد و جین گری بهش دلداری میده و میگه: "جوبیلی، ما تنها به دنیا می آییم و تنها هم از دنیا میریم".

فكر نكنم كسی باشه كه این كمیك رو بخونه و وقتی این جمله رو میشنوه چشماش نمناك نشه ...

مطالب مرتبط:

معرفی جوبیلی

معرفی خواهر کلاسوس

 

6- ثور روح استیو راجرز را احضار میکند

 ثور روح استیو راجرز را احضار میکند

همانطور که در مورد شماره 8 گفته شد ، استیو راجرز در انتهای رویداد "جنگ داخلی" کشته شد. بعد از یک سال و در شماره 11 از سری سوم کمیک های Thor، ثور تصمیم میگیره به استیو راجرز ادای احترام کنه چون استیو دوست قدیمی اش بوده و آن موقعی که کاپیتان آمریکا مرد، ثور هم در دنیای کمیک مرده بود و بنابراین فرصت نکرده بود تا بهش ادای احترام کنه. پس وقتی ثور برگشت فهمیدیم چکش معروفش میتونه روح کسانی که بهش سوگند یاد کرده اند را احضار کنه (البته معلوم نشده که استیو کی این کار رو کرده بود!). در هر حال، ثور شعار معروف گروه اونجرز را فریاد زد" انتقام جویان گرد هم آیید!" (Avengers Assemble). روح استیو آمد و این دو دوست قدیمی با هم گپ صمیمانه ای زدند. ثور به استیو پیشنهاد کرد که انتقامش رو بگیره ولی او ردش کرد و به ثور توضیح داد هیچ وقت به خاطر انتقام جویی کاری نکرده و به خاطر خدمت به مردم بوده. ثور آخرش به استیو خدا نگهدار میگه و بهش یادآوری میکنه که واقعا این همه سال برایش افتخاری بزرگ بود که در کنار کسی مثل کاپیتان آمریکا مبارزه کنه. واقعا مکالمه غم انگیزی بود ولی از اون اشک درآورتر اون جایی بود که ثور پرواز میکنه و به فضا میره و از آنجا صاعقه ای عظیم پرتاب میکنه به سمت تمام ماهواره ها و دستگاه های مخابراتی تا از کار بیفتند و کل دنیا یک دقیقه سکوت کنه در عزای رهبر انتقام جویان .. (عکسش اینجاست).

 

5- مرگ و مراسم به خاك سپاری «سو دِبنی»

5- مرگ و مراسم به خاك سپاری «سو دبنی»

تقریبا ده سال از نوشته شدن كمیك جنجالی Identity Crisis توسط «برد ملتزر» گذشته و هنوز هم هواداران كمیك دارند درباره اش بحث میكنند. ولی در هر حال چه شما از آن خوشتان بیاد ، چه از آن متنفر باشید باید قبول كرد كه قتل وحشیانه «سو دبنی» (Sue Dibny)، همسر عضو سابق جاستیس لیگ یعنی «رالف» (ملقب به  "مرد دراز شونده" یا Elongated Man (و مراسم به خاك سپاری او در اولین قسمت داستان، هنوز هم یكی از شوكه كننده ترین و آزار دهنده ترین لحظات تاریخ كمیك بوك است.

نكته مهم این است رالف  همیشه نگران بود زنش به خاطر اینكه همسر یك ابرقهرمان شده در معرض تهدید دائمی قرار دارد. او به خانه میاد و میبینه همسرش، سو  كه میخواسته براش یك جشن تولد غافلگیر كننده بگیره توسط مهاجمی ناشناس  كشته شده است و جنازه اش را آتش زده اند. تازه معلوم میشه او به حامله هم بوده است. در مراسم به خاك سپاری سو  دبنی، همه قهرمان های دی سی كامیكس حاضر هستند . خیلی ها هم درباره سو حرف میزنند و از خاطرات خودشون میگن ولی آنچنان بغض بزرگی گلوی رالف را گرفته كه نمیتونه هیچی بگه. البته قضیه بعدا حتی غم انگیز هم میشه و ما میفهمیم كه خبیثی به نام «دکتر لایت» چند سال قبل  حتی سو را مورد تجاوز جنسی هم قرار داده بوده  ...

مطالب مرتبط:

5 شخصیت مکمل خوش قلب دنیای کمیک که تبدیل به ابرشرور شدند!

 

4- مرگ پسر «آكوامن»

4- مرگ پسر «آكوامن»

در سال 1977 شاید كسی انتظارش را نداشت شاهد داستان تلخ و تاریكی در كمیك های «آكوامن» باشد و در آن بخواند كه پسر آكوامن به نام «آرتور كری سوم» (Arthur Curry III) كشته شود. در این كمیك تاریخی  برای اولين بار شاهد كشته شدن یك بچه در كمیكی ابرقهرمانی بودیم ... پسر آكوامن توسط دشمن شماره يك او یعنی «مانتای سیاه» (Black Manta) دزدیده  و در محفظه ای كه دارد پر از هوا میشود، زندانی میشود. سپس آكوامن مجبور میشه با دستیار خودش Aqualad بجنگه چون اگر نجنگه مانتای سیاه پسرش رو میكشه. آكوامن پسرش را با پرتاب چنگك خودش آزاد میكنه ولی دیگه خیلی دیر شده و پسرش مرده..

پانلی كه آكوامن پسرش را در دست گرفته و عبارتی که نوشته شده واقعا مهمه: "در دنیا نفرت هست. بی عدالتی، تعصب و فساد هست ولی هیچ كدوم از اینها دیگه مهم نیست ..."

پسر اكوامن

این صحنه واقعا قلب آدم رو میشكنه و نشون میده واقعا در دنیا هیچ چیزی نمیتونه دردناك تر از مرگ پسر خود آدم باشه.

 

3- مرد عنكبوتی هویت مخفی خودش را برای كودك سرطانی فاش میكند

1- مرد عنكبوتی هویت مخفی خودش را برای كودك سرطانی فاش میكند

این لحظه ای است كه هواداران مرد عنكبوتی آن را یكی از دردناك ترین در تاریخ مرد عنكبوتی میدانند: اسپایدرمن با نوجوانی به نام «تیموتی هریسون» ملاقات میكند. تیموتی خودش را بزرگترین طرفدار مرد عنكبوتی میداند. او از مرد عنكبوتی میخواهد تا ماسك از روی صورت بردارد. اسپایدرمن هم كه هميشه خیلی مراقب هویت مخفی خود  است  ناگهان این كار را میكند. در پایان متوجه دلیل این كار میشویم زیرا معلوم میشود این نوجوان سرطان خون دارد و چند هفته دیگر خواهد مرد ... (بله ، پیتر با این كار میخواسته آروزی پایانی این پسر را برآورده كند)

این داستان باز هم ثابت میکنه بهترین داستان مرد عنکبوتی حتما لازم نیست در قالب اکشن یا زد و خورد با بزرگترین دشمنش یعنی گرین گابلین نقل بشه. پیتر پارکر اونقدر شخصیت و روح بزرگی داره که بهترین داستانش میتونه بدون حتی یه پانل اکشن یا بدون حضور هیچ یک از دشمناش نقل بشه.

یادمه مرشد من آقای «فتینگر« در یکی از مقالات خودش در سایت spideykicksbutt.com درباره این داستان نوشته بود که در دوران دانشجویی یک هم اتاقی داشته که کمیک بوک رو بچه گانه و مسخره میدونسته. تا اینکه ایشون تصمیم میگیره این داستان رو بهش بده و هم اتاقی اش هم پس از خوندن آن طرفدار کمیک بوک میشه چون انتظار نداشته همچین داستان غم انگیزی را در یک کمیک بخونه ...

انصافا هم آنجایی که پیتر پسرک سرطانی را در آغوش میگیره و با چشمان اشک آلود ازش خداحافظی میکنه، هر دفعه اشک منو درمیاره

...

مطالب مرتبط:

بهترین داستان مرد عنكبوتی ترجمه شد + لینك دانلود مستقیم

بزرگان تاریخ كمیك های اسپایدرمن: راجر استرن

  

2- "به عقب نگاه نكن"

مردگان متحرك

علاقمندان به كمیك بوك "مردگان متحرك" (The Walking Dead) نوشته استاد «رابرت كركمن» میدانند كه نباید به هیچ شخصیتی زیادی دل بست چون او احتمالا بعدش توسط یك زامبی یا گروه رقیب كشته میشه! البته صحنه قتل همسر شخصیت اصلی داستان یعنی «ریك» و بچه او توسط  یكی از افراد Governor در فصل آخر آرك Prison، خیلی شوكه كننده است ولی صحنه واقعا گریه آور مربوط میشه به صحنه پس از حمله غافلگیركننده Governor.

یعنی در پایان شماره 48 كمیك Walking Dead میبینیم كه ریك و پسرش كارل در زندانی كه قبلا آن را خانه خود میدانستند تنها مانده اند و سپس تصمیم به فرار میگیرند (این زندان به دست زامبی ها افتاده است). كارل كه از مرگ مادر و خواهرش بیخبر است از پدرش میپرسد كه چرا بدون آنها دارند از زندان فرار میكنند. ریك هم كه قادر به بازگویی اتفاقی كه افتاده نیست، فقط به پسرش میگه: "به عقب نگاه نكن"

كركمن دنیای خلق كرده كه در آن یك پسر نوجوان حتی فرصت نمیكنه برای مادر و خواهر كوچك خودش عزاداری كنه ...

مطالب مرتبط:

برترین صحنه های سریال Walking Dead

  

1- مرگ «گوئن استیسی»

مرگ گوئن استيسي

علاقندان و كاربران سایت ما قطعا با مرگ گوئن استیسی آشنا هستند چون در مقالات مختلفی به آن اشاره شده است و میدانند كه در سال 1973 و در شماره 121 از كمیك  مرد عنكبوتی شگفت انگیز، گرین گابلین نامزد و عشق حقیقی پیتر پاركر یعنی گوئن استیسی را گروگان گرفت و از بالای پل به پایین پرت كرد. این داستان بسیار تاریخی است چون برای اولین بار دیدیم یك شخصیت معصوم و بدون قدرت فوق بشری توسط شخصیت خبیث كشته شد. چیزی كه مرگ گوئن را غم انگیز تر میكند این است كه مرد عنكبوتی سعی كرد جلوی كشته شدن او را بگیرد ولی با تاری كه به پای گوئن زد باعث شد تا گردن او بشكند. مورخین كمیك این داستان را آغاز عصر جدیدی در دنیای كمیك به نام "عصر برنزی" (Bronze Age) میدانند. در طول 40 سال گذشته هواداران و كارشناسان كمیك بوكی این داستان  رو مورد بررسی و موشکافانه  قرار داده اند ولی هنوز ذره ای از قدرت این داستان كم نشده است به طوریکه هنوز هم در اکثر نظرسنجی ها به عنوان قشنگ ترین داستان تاریخ مارول انتخاب میشود.

 به نظرم بهتره همراه با این داستان حتما یکی دیگر از داستان های برتر اسپایدرمن یعنی Webspinners Tales of Spider-Man #12 رو هم خوند (اين داستان را ميتونيد اينجا با ترجمه فارسي بخونيد). در این داستان پیتر دارد کابوس میبیند و تراژدی های گذشته برایش تکرار میشود. واقعا هر وقت اونجایی که پیتر خواب گوئن رو میبینه و بغلش میکنه رو میخونم و این دیالوگ رو میخونم حالم یه جورای خاص میشه:
گوئن: "دیگه وقتشه که بری پیتر"

پیتر: "ولی من نمیخوام برم. میخوام اینجا پیش تو بمونم. من تو را از دست دادم"

بعد گوئن جمله ای میگه که یکی از زیباترین و عمیق ترین جملاتی است که تا به حال از زبان یک کارکتر کمیک بوکی شنیده شده و هروقت میخونمش جیگرم آتیش میگیره :
"بهتر اینه که آدم کسی رو دوست داشته و بعد از دستش بده (تا اینکه در زندگی اش کسی رو از دست نداده باشه)"
better to have loved and lost

در شماره 26 از سري دوم كميك Peter Parker: Spider-Man هم به زیبایی هرچه تمام به اين داستان ارجاع ميشه. خاطرات چند تا پلیس را میبینیم که درباره تجربیات خودشون در مواجه با اسپایدرمن صحبت میکنند. یکی از این پلیس ها همون پلیس سیاه پوستی هستش که شاهد مرگ گوئن بوده و الان پیر شده.
یک لحظه و پانلی در اواخر داستان هست که فوق العاده قوی و تاثیر گذاره: آن افسر پلیس تعریف میکنه: "بعد از مرگ گوئن از دوست پسرش (پیتر پارکر) خواستیم تا بیاد اداره پلیس تا ببینیم اطلاعاتی درباره قاتل يا مقتول داره یا نه. بیچاره هنوز شوکه بود. انگار غم تمام دنیا روی دوش اش سنگینی میکرد. بعد از چند تا سوال و جواب بهش اجازه دادیم که بره. موقعی که داشت میرفت بهش گفتم:

"گوش کن پسرم نمیدونم برات اهمیتی داره یا نه ولی من اونجا بودم و باید بهت بگم که تقصیر اسپایدرمن نبود. میدونم که دونستنش برات شاید فرقی نکنه ولی اسپایدرمن نهایت سعی خودش رو کرد تا دوست دخترت رو نجات بده"

بعد پانلی هست که لامصب جیگر آدمو آتیش میزنه! پیتر رو میبینیم که با شنیدن این حرف اشک تو چشاش حلق زده و بعد میگه: "ممنونم گروهبان"

مطالب مرتبط:

قسمت آخر از بهترین داستان مرد عنکبوتی در سال 1999 ترجمه شد+ لینک دانلود

"مرگ گوئن استیسی" ترجمه شد!

چرا «گرین گابلین» بزرگترین دشمن «مرد عنكبوتی» است؟

"مرگ گوئن استیسی" بهترین داستان تاریخ مارول شد

لحظات ماندگار در كمیك‌ های مرد عنکبوتی: مرگ گوئن استیسی

 

مهدی ترابی مهربانی

All rights reserved © Spidey.ir 2019
     (هرگونه كپی‌برداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز می‌باشد)

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :

Submit to DeliciousSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn