نقد شماره 700 كمیك "اسپایدرمن شگفت انگیز"

700 اسپايدرمن شگفت انگيز

شماره 700 "اسپایدرمن شگفت‌انگیز" بلاخره از راه رسید. اما آیا این شماره جنجالی  ارزش خواندن دارد؟ آیا نویسنده توانسته توقعات بالای هواداران اسپایدرمن را برآورده كند؟  

مقدمه:
اعتراف می كنم كه نوشتن نقد برای شماره 700 كمیك  "اسپایدرمن شگفت انگیز" (The Amazing Spider-Man) كار بسیار سختی است. كلاً هر وقت بیش از حد  عصبانی و برآشفته میشوم، حرف زدن هم براین دشوار میشود، چه برسد به نوشتن! در حال حاضر احساس میكنم مارول كاراكتر موردعلاقه‌ام را به زشت‌ترین شكل ممكن مورد تجاوز قرار داده و كاری كرده كه دیگر رغبتی برای خواندن ماجراهایش نداشته باشم. ممكن است مارول با هزار ترفند و تبلیغات "اسپایدرمن برتر (The Superior Spider-Man) را به كمیك‌بوکی پرفروش تبدیل كند، و ممكن است كه هنوز زیر ماسك اسپایدرمن كسی باشد كه از نظر بدنی و فیزیكی شبیه پیتر پاركر است، ولی برای من پیتر پاركر واقعی مرده و تا وقتی هم برنگردد كمیك  جدیدی از اسپایدرمن نخواهم خواند. در هر حال این شماره و اتفاقی كه در آن می‌افتد بسیار مهم است، پس وظیفه دارم به آن بپردازم. در ضمن لازم به ذكر است كه شماره 700 "اسپایدرمن شگفت انگیز"، درست مثل هر كمیك  دیگری كه شماره اش مضربی از عدد 100 میباشد، از اهمیت بسزایی برخوردار است و به همین دلیل تعداد صفحات زیادی دارد و از داستان‌های متعددی تشكیل شده، اما بخش عمده‌ و اصلی آن به جدال نهایی میان اسپایدرمن و دكتر اختاپوس اختصاص دارد. در حقیقت این نقد نیز درباره همین داستان اصلی است.

مشخصات:
نویسنده: دان اسلات
طراح: هامبرتو راموس
سیاه قلم: ویكتور اولازابا
رنگ‌آمیزی: ادگار دلگادو
سردبیر: استیو وكر
تاریخ انتشار: 26 دسامبر سال 2012 (6 دی 1391) توسط انتشارات مارول كامیكس

 

خلاصه داستان:
اكنون كه دكتر اختاپوس بدن و ذهن خود را با بدن و ذهن پیتر پاركر عوض كرده است، پیتر سعی میكند تا با كمك گرفتن از دستیاران سابق دكتر اختاپوس از زندان فرار كند و نگذارد او به اهداف پلید خود برسد. اما تلاش‌های پیتر ثمر نمیدهد و او در بدن فرسوده دكتر اختاپوس میمیرد. پیتر در آخرین لحظه ذهن دكتر اختاپوس را با خاطرات خودش پر میكند تا به او یاد دهد چطور از نیروهای فوق‌بشری‌اش به طور صحیحی استفاده كند. سپس دكتر اختاپوس كه حالا نیروها اسپایدرمن و بدن پیتر پاركر را تصاحب كرده، خودش را "اسپایدرمن برتر" خطاب میكند!

superior spiderman

 

 نكات مثبت:
 باید اذعان داشت كه نوعی حس وخیم و شرایط نگران‌كننده در سرتاسر داستان به چشم میخورد كه در نوع خود جالب است چون مدتها بود كه چنین شرایطی را در داستان‌های اسپایدرمن ندیده بودم. "دان اسلات" در اقدامی جالب تمام كاراكترهای مكمل اصلی كمیك‌های اسپایدرمن را از "زن عمو می" و شوهرش گرفته تا "جی جونا جیمسون" و "مری جین" – درگیر داستان میكند تا آنها نیز شاهد جدال پایانی میان اسپایدرمن و دكتر اختاپوس باشند. از سوی دیگر، اسلات موفق میشود برخی از خطوط داستانی كه از مدتها پیش در كمیك‌ های "اسپایدرمن شگفت انگیز" شروع كرده بود را به سرانجام برساند (مثل رابطه پرتنش جی جونا جیمسون  با پدرش یا خصومت بسیار شخصی او با "عقرب" Scorpion). از سوی دیگر، از بخشی كه در آن پیتر برای چند لحظه به آن دنیا میرود و با عزیزانی كه در گذشته از دست داده ملاقات میكند، خوشم می آید. دیالوگ بین پیتر و عمویش نیز قشنگ است و در مجموع این بخش بر هیجان داستان می افزاید و به خوبی خواننده القا میكند كه شاید این آخرین نبرد اسپایدرمن باشد.

(uncle ben) عمو بن


نكات منفی:
متاسفانه داستان از ضرباهنگ خوبی برخوردار نیست و در برخی اوقات به نظر میرسد اسلات بیش از حد روی موارد غیر ضروری تمركز میكند، به همین دلیل صفحات پایانی خیلی شلوغ و تا حدی گیج كننده شده‌اند و زمان كافی به اتفاقات مهمی كه در آنها رخ میدهد اختصاص نیافته. طبق معمول اسلات باز هم ثابت میكند كه در دیالوگ نویسی ضعف دارد. به طور مثال، جملاتی كه از دهان دكتر اختاپوس بیرون می‌آیند، بسیار كلیشه‌ای و قدیمی هستند. در ضمن شخصیت‌پردازی "مری جین" اشكال دارد و تعامل او با دكتر اختاپوس بسیار آزاردهنده است. مری جینی كه من میشناسم قطعاً ظرف چند دقیقه متوجه میشد كه كاسه‌ای زیر نیم كاسه است اما او در این داستان  خیلی احمقانه رفتار میكند.  طراحی‌های "هامبرتو راموس" هم كمی نسبت به قبل بهتر شده، اما هنوز با سبك اغراق‌آمیز و نحوه‌ای كه او آناتومی كاراكترها را به تصویر می‌كشد، مشكل دارم. به نظرم راموس بدترین "مری جین" و "زن عمو می" تاریخ كمیك‌های اسپایدرمن را میكشد!


(Humberto Ramos) هامبرتو راموس

و اما قطعاً بزرگترین نكته منفی، در پایان داستان نهفته است، پایانی كه در آن پیتر پاركر میمیرد و دكتر اختاپوس جای او را میگیرد. قبل از هر چیز اجازه بدهید تا به جمله‌ای اشاره كنم كه اینروزها زیاد در فروم‌های مختلف بین هواداران كمیك‌ رد و بدل می‌شود: "جابجایی پیتر پاركر با دكتر اختاپوس  دوام نخواهد داشت. پس چرا اینقدر خودت را ناراحت میكنی؟". راستش را بخواهید، برای من هم مثل روز روشن است كه چنین  تغییر بنیادینی در داستان های اسپایدرمن زیاد طول نخواهد كشید و دوباره همه چیز به وضعیت قبلی برخواهد گشت چون سال 2014 فیلم سینمایی "اسپایدرمن شگفت‌انگیز 2" اكران خواهد شد و مارول قطعاً نمیخواهد تماشاچیان متوجه شوند در كمیك‌ های اسپایدرمن فرد دیگری  جای پیتر پاركر را گرفته است زیرا این مساله تناقض ایجاد خواهد كرد و به فروش اسپایدرمن لطمه خواهد زد. به علاوه، مارول به هیچ وجه دوست ندارد خوانندگان همان كاری را بكنند كه 16 سال پیش و پس از انتشار داستان معروف "سرگذشت كلون" (Clone Saga) انجام دادند (لازم به ذكر است كه در سرگذشت كلون ، مارول فرد دیگری به نام "بن رایلی" را جایگزین پیتر پاركر كرد. در نتیجه، 60% از میزان فروش كمیك های اسپایدرمن كم شد!). به همین دلیل، مارول مجبور است دیر یا زود پیتر پاركر را برگرداند. پس بار دیگر این سوال مطرح می‌شود كه چرا من و بسیاری از هواداران اسپایدرمن اینقدر ناراحت و عصبانی هستیم؟ مشكل كجاست؟ اجازه بدهید توضیح بدهم.

اولاً، نحوه روایت داستان ایراد دارد. ببینید، در عالم كمیك‌ و كلاً ادبیات تخیلی، استانداردهایی وجود دارد كه داستان‌های قهرمانانه طبق آنها طرح‌ریزی شده و پیش می‌روند. مثلاً، همیشه در ابتدا نوعی فضای تاریك و آكنده از یاس و نومیدی در داستان به وجود می‌آید تا مخاطب از خود بپرسد: "قهرمان ما چطور خواهد توانست خودش را از این مهلكه خارج كند؟". در واقع یك نویسنده ماهر باید كاری كند تا خواننده حس كند شكست قهرمان حتمی است ولی در طول داستان همچنان به پیروزی او امید داشته باشد. دان اسلات هم با پیروی از این اصل از چندی پیش فضای تاریكی را در كمیك‌های اسپایدرمن به وجود آورد. به طور مثال، او در شماره قبل نشان داد كه حضور دكتر اختاپوس در جسم و ذهن پیتر میتواند چه خطرات عظیمی برای نزدیكان او یا حتی ابرقهرمانان دیگر به همراه داشته باشد.

(spidey vs doc ock) دكتر اختاپوس

به علاوه، او به خوبی شرح داد كه پیتر پاركر برای نجات خود مجبور است همانند دكتر اختاپوس فكر كند و به همین دلیل باید از یاران خبیث او مثل "عقرب"، "مرد آبی" (Hydro-Man) و ... كمك بگیرد. اما به نظر میرسد دان اسلات اصل مهمی را فراموش كرده است: در پایان قصه قهرمان باید پیروز شود  حتی اگر  این پیروزی برایش گران تمام شود و جانش را فدا كند. به همین دلیل است كه در شماره 700 "اسپایدرمن شگفت‌انگیز" قهرمان داستان هرگز اجازه نمیابد بر تاریكی عظیمی كه احاطه‌اش كرده فائق بیاید. البته بعید می دانم كه نویسنده باتجربه‌ای مثل دان اسلات از وجود چنین اصل مهمی بی‌خبر باشد. برعكس، او خوب میداند كه دارد چه كار میكند زیرا از مافوق خود در مارول دستور گرفته تا با ایجاد جنجال و نوشتن یك پایان به اصطلاح غیركلیشه‌ای و غافل‌گیركننده میزان فروش را بالا ببرد. از این رو، در انتهای داستان حسی آكنده از سرخوردگی به خواننده دست میدهد، طوری كه انگار سرش كلاه رفته و پولش را دور ریخته است.

مشكل دیگر این است كه دان اسلات طوری شماره 700 را نوشته كه انگار اسپایدرمن جزو دارایی‌های شخصی اوست! در حالیكه اسپایدرمن  در اصل به هوادارانش تعلق دارد، كسانی كه در 50 سال گذشته كمیك‌ها و محصولات منتسب به   او را خریداری كرده‌اند، مشتاقانه پای فیلم‌ها و انیمیشن‌هایش نشسته‌اند و به مارول كمك كردند تا به جایگاه فعلی‌اش برسد. آری این هواداران بودند كه اسپایدرمن را به نمادی شناخته‌شده در تمام جهان تبدیل كردند، نه آقای اسلات و یا امثال او. بنابراین نظرات و عواطف هواداران باید مورد احترام قرار بگیرد. اما اسلات و مدیران مارول هیچ ارزشی برای آنها قایل نیستند.

به طور مثال در بخش های انتهایی داستان، با خاطرات و رخداد‌های مهم زندگی پیتر پاركر مواجه میشویم و مرورشان میكنیم، خاطراتی مثل مرگ "گوئن استیسی"، رهایی اسپایدرمن از دست لباس سیاه رنگ فضایی، مبارزه به یاد ماندنی او با "بولدوزر" (Juggernaut)   و ... (با وجود آنكه حاضرم سر به تن "هامبرتو راموس" نباشد ولی باید اعتراف كنم او پانل‌های مربوط به خاطرات پیتر را خیلی خوب طراحی كرده).

peter parker memories

 سپس این خاطرات به خاطرات دكتر اختاپوس تبدیل میشوند!!! اما جناب آقای اسلات، خاطراتی كه شما به یك قاتل جنایتكار  دادی، نه تنها خاطرات یكی از شریفترین كاراكترهای تاریخ داستان‌های تخیلی بلكه خاطرات هواداران او نیز به شمار می‌آیند یعنی كسانی مثل من كه با پیتر پاركر بزرگ شده و با اتفاقات تلخ و شیرین زندگی اش همراه بوده‌اند. اگر مارول این مساله را میفهمید هرگز راضی نمیشد آنها را اینگونه به تاراج بگذارد.

اما مشكل دیگری كه بیش از هر چیز دیگر آزارم میدهد، نحوه مرگ پیتر پاركر است. قبل از هر چیز باید بگویم كه مرگ حق است به‌خصوص برای یك ابرقهرمان كمیك‌بوکی! مثلاً همین چند سال پیش بود كه یكی از ابرقهرمانان معروف مارول به نام "كاپیتان آمریكا" (Captain America) جان به جان آفرین تسلیم كرد اما خیلی زود دوباره زنده شد و یا "جانی استورم" ملقب به Human Torch  (عضو آتشین گروه "چهار شگفت انگیز") كه همین اواخر و به طرزی بسیار تاثیرگذار، بیادماندنی و تكان‌دهنده كشته شد ولی دوباره برگشت. اما مرگ پیتر پاركر یك تفاوت اساسی دارد و آنهم این است كه به بی‌معنی ترین و خفت‌بارترین شكل ممكن رخ می‌دهد. اجازه بدهید بازهم برایتان مثال بیاورم: در دهه 90 میلادی داستانی جنجالی با یك عالمه هیاهو و تبلیغات به نام "مرگ سوپرمن" به چاپ رسید و در آن سوپرمن پس از انجام عملی قهرمانانه جان خود را از دست داد. به عبارتی دیگر، او تا آخرین لحظه جنگید و اجازه نداد تا آسیبی به مردم بیگناه برسد.

(superman death) سوپرمن

 اما در اینجا پیتر قربانی انتقام یكی از دشمنان خود میشود و نه تنها از او شكست میخورد بلكه به او اجازه میدهد تا هویتش را از او بگیرد و جانشینش شود!!! در حالیكه وقتی كاپیتان آمریكا مرد، دستیار قدیمی‌اش به نام "باكی بارنز" (Bucky Barnes)  جانشین او شد و یا وقتی اخیراً "بروس وین" در كمیك‌های بتمن ناپدید شد، "رابین" جای او را گرفت. منظورم این است كه در هر دو مورد یك قهرمان دیگر جای قهرمان متوفی را گرفت اما در اینجا یك فرد خبیث، شرور و جنایتكار به نام دكتر اختاپوس جای یك ابرقهرمان خیرخواه را میگیرد!!! از همه بدتر اینكه پیتر غریبانه و هراسان میمیرد. موقع مرگ هیچ كدام از عزیزانش كنارش نیستند. اصلاً كسی نمیفهمد كه او مرده است تا برایش اشكی بریزد یا راهش را ادامه دهد. باید از آقای اسلات و مارول بپرسیم كه آیا چنین مرگی شایسته پیتر پاركر است؟ آیا بهتر نبود به شیوه‌ای دیگر میمرد تا لااقل مردم شهر فرصت پیدا كنند به خاطر این همه فداكاری از او تقدیر كنند؟ آیا هوادارانی كه از كودكی با اسپایدرمن بزرگ شده‌اند باید در پایان شاهد مرگ قهرمان محبوب خود در هیبت یكی از منفورترین دشمنان او باشند؟ اینها سوالاتی مهمی هستند ولی اجازه نخواهم داد ذهنم را به خود مشغول كنند زیرا الان مدتهاست كه به كارها و تصمیمات احمقانه مارول  عادت كرده‌ام.

یادم هست وقتی سالها پیش "سرگذشت كلون" را میخواندم به خودم میگفتم كه دیگر داستانی از این بدتر نخواهم خواند. ولی اشتباه میكردم چون "One More Day" (داستانی كه سال 2007 چاپ شد و طی آن ازدواج مری جین و پیتر پاركر به شكلی كاملاٌ مضحك و غیرقابل‌باور به هم خورد) از آن بدتر بود. آن موقع بازهم به خودم گفتم دیگر از این بدتر نمی‌شود ولی مرگ پیتر در شماره 700 "اسپایدرمن شگفت‌انگیز" بازهم ثابت كرد كه اشتباه میكردم. با این حال همانطور كه گفتم اصلاً اهمیتی ندارد. معمولاً اینجور مواقع به سراغ كمیك‌‌های اسپایدرمن كه در كتابخانه شخصی‌ام دارم میروم . سپس یكی از داستان محبوبم را بیرون میاورم و برای صدمین بار میخوانمش تا قدری آرام شوم. با خود میگویم: "بگذار مارول هر غلطی كه دلش میخواهد بكند، اصلا مهم نیست چون هرگز نمیتواند این خاطرات  مقدس را از من بگیرد".

 

امتیاز: 3 از 10

business stars_3

 

راستي، يك چيزي را فراموش كردم. تصویری در صفحات پایانی شماره 700 "اسپایدرمن شگفت‌انگیز" وجود دارد كه  هر وقت نگاهش میكنم و جملاتش را میخوانم چشمانم غبارآلود میشود:

(peter dies) مرگ اسپايدرمن

پیتر: مری جین؟ اونا .. همشون اینجان؟ بذار ببینمشون
دكتر اختاپوس: آره اینجان
پیتر: بهم قول بده  كه نذاری آسیبی ببینند.
دكتر اختاپوس: قول میدم
پیتر: فقط همین برام ....

 مهدی ترابی مهربانی

 All rights reserved © Spidey.ir 

(هرگونه كپی‌برداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز می‌باشد)

 

مطالب مرتبط:

10 لحظه جنجالی «دن اسلات» در کمیک بوک های مرد عنکبوتی

رتبه بندی 10 داستان احساسی/عاطفی مرد عنکبوتی

رتبه بندی 15 داستان شوکه کننده تاریخ مرد عنکبوتی

10 تغییر بزرگی که مرد عنکبوتی در طول عمرش تجربه کرده است

مهم ترین داستان های مرد عنکبوتی در 10 سال گذشته

برترین و مهم ترین شخصیت های جدید مارول در 10 سال گذشته

مهم ترین داستان های مارول در 10 سال گذشته

10 لحظه در داستان های مارول که دنیای کمیک بوک را تکان داد!

جنجالی ترین داستان های كمیك بوكی در 20 سال گذشته!

15 داستان برتری كه «دن اسلات» (DAN SLOTT) تا به حال نوشته

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :

Submit to DeliciousSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn