نقدی بر «جوکر» تاد فیلیپس

نقدی بر «جوکر» تاد فیلیپس

هایپ زیاد، نتیجه؟ نا امیدی تا چه حد؟

 پیش از شروع این نقد، توصیه اکید می شود کسانی که از اختلال انفجاری متناوب و البته بیماری های قلبی رنج می برند؛ از خواندن این نقد خودداری کنند چرا که شاید با چیزی مواجه شوند که رویارویی با آن به منزله سطل آب یخی روی سرشان باشد. اگر برای فهمیدن این که بازی حیرت انگیز «واکین فینیکس» در قالب فیلمنامهٔ یکی از بزرگترین خبیث های دنیای کمیک، چطور درآمده و انتظارات یک طرفدار واقعی کمیک بوک و جوکر را برآورده می کند؛ به این پست آمده اید خیال کنید نقد دیگری از اسپایدی ندیدید و اگر احساس نیاز به خواندن دارید بروید و یکی از کمیک های شاهکار این شخصیت را برای بار nاُم مطالعه کنید. (منظورم Killing Jokeـه) با نگاهی به وضعیت پیش آمدهٔ اخیر، اعتراضات مختلف و سم پاشی های گوناگونی به فیلم های مارول می شود که معمولا با در نظر نگرفتن خط زمانی آن ها باعث شده، برخی یک طرفه به قاضی رفته و بخاطر موفقیت های پی در پی فرنچایز عظیمی که «کوین فایگی» با جون و دل آن را شکل داده؛ به آن حسادت بورزند. اما تمام این ها وقتی معنا پیدا می کند که منطق درست و حسابی پشتش قرار داشته باشد مخصوصا وقتی زمان مقایسه می رسد.

واقعیت این است که چارچوب تعیین کردن برای این فیلم کار بسیار دشواری است. اگر از منظر کمیک بوکی به قضیه نگاهی داشته باشیم با مشکلی برمی خوریم که شاید بهتر می بود قبل از ساخته شدن این فیلم به آن پرداخته شود. همانطور که طرفداران دنیای کمیک می دانند و باید یک دور آن ها را یادآور شد این است که اولا جوکر پیشینه و اورجین مشخصی ندارد. همین مهم باعث شده یک علامت سوال بزرگ روی سر این شخصیت قرار گیرد و همین ویژگیِ قطعی نبودن سرگذشت اوست که شاید خودش از خصیصه های شخصیتی جوکر باشد. دو اینکه بارها و بارها تذکر داده شده که جوکر با «بتمن» است که معنا پیدا می کند پس ساخت فیلمی بدون حضور شخصیت به این کلیدی کار بسیار دشواری بوده و احتمال اینکه به آن آسیب های جبران ناپذیری بزند وجود دارد و به هر صورت باید به هر شیوه ای که می شود جای خالی این شخصیت را با چیز دیگری که خودش معنای «بتمن» بودن را دارد پُر کند! از این سو قرار دادن چارچوب صرفا کمیک بوکی برای چنین فیلمی تقریبا پاسخگو نیست. پس باید به سراغ چیز دیگری رفت و آن چیزی نیست جز اصل قرار دادن منابع اصلی الهام گیری فیلم و البته شیوه کارگردانی! ضمن اینکه منبع الهام مدعی شدهٔ کمیک بوکی فیلم تفاوت بزرگی با اثر نهایی دارد. برعکس کمیک شوخی کشنده که جوکر یک کمدین شکست خورده بود در اینجا با جوکری اندوهگین و بیمار روانی طرف هستیم که خانواده اش بهش خیانت کردند که در نهایت با فشار بی چالش جامعه باعث شده بیش از پیش به یک پوچ گرا در انتهای فیلم تبدیل بشود.

نقد فیلم ژوکر 2019

در ابتدا باید از یک سری باگ ها و ایرادات آزار دهنده عبور کرد و در نهایت به بزرگترین آن ها رسید. این که برخی از اتفاقات فیلم به شیوه‌ای کاملا غیر منطقی جلو می روند چیزی است شاید در لایه اول به چشم آیند. همانطور که در خلال فیلم با فضای گاتهام آشنا شدیم «آرتور فلک» در دنیای دهه ۸۰ میلادی قرار دارد و رسما عصر ارتباطاتی وجود ندارد. اما هر چه جلو می رویم به این نتیجه می رسیم که ارتباطات به شکلی که گفته شده نیست و گویی اینترنت در گاتهام هر چند ناپیدا وجود دارد. یکی از واضح ترین و بزرگترین ادلهٔ این ادعا وقتی آشکار می شود که کلیپ استندآپ کمدی «آرتور» ناگهان سر در از تلویزیون می آورد. به صورت ناگهانی انقدر این ویدئوی استندآپ معروف میشود که انگار اینترنت وجود داشته و برنامه ویتامین خ آن را پیدا کرده و در برنامه اش پخش کرده است!!!! دیگر نکته، غیرقابل پذیرش فیلم صحنهٔ از کوره در رفتن «آرتور» در مترو و حملهٔ وال استریتی ها رخ می دهد. «آرتور»ـی که حتی نمی تواند اسلحه را به درستی در دستانش بگیرد ناگهان تمام تیرهایش به خال می خورند و نشانه گیری او یک شبه جان ویک وار می شود. اما می توان با زیر سایهٔ توییست پایانی فیلم قرار دادن اتفاقات فیلم توجیه کرد اما به چه قیمتی؟

نقد فیلم تاد فیلیپس

شاید از دوست و آشنایان نزدیک خود شنیده باشید که چقدر این جوکر مطابق وضعیت آنها و شرایط اجتماعی شان باشد و از این جهت باعث همذات پنداری غیرقابل انکاری با «آرتور فلک» شده باشند. اما چیزی که به هیچ وجه نباید فراموش کرد این است که این خاصیت جوکر است. «نماد هرج و مرج و پوچ گرایی»! هر کسی می تواند در اعماق وجودش از چنین انگیزه ای برخوردار شود. مخصوصا وقتی کاتالیزوری بیرونی باعث هرچه بیشتر قلقلک دادن این انگیزه شود حال اگر این کاتالیزور جامعه باشد باید به طور دقیق تری به این مسئله نگاهی انداخت. کوچکترین عضو یک جامعه را خانواده تشکیل می دهد و هر فرد نیز خودش روی این جامعه تاثیر می گذارد. این شعر را همه شنیده ایم که می گوید  «بنی‌آدم اعضای یکدیگرند            که در آفرینش ز یک گوهرند» بنابراین وقتی آرتور فلک در جامعه ای خراب حضور دارد خودش به تنهایی نیز می تواند از شاخ و برگ های فاسد جامعه اش باشد به خاطر همین گفته شد هرج و مرج طلبی ممکن است در اعماق وجود فرد حضور داشته باشد و خود فرد نیز با رفتارش روی جامعه اش تاثیر می گذارد یا تاثیر گرفته است.

اکثر مشکلات فیلم هم از همین نویسندگی نشئت می گیرد. آقای «تاد فیلیپس» با الگو قرار دادن آقای «اسکورسیزی» فیلمش را تا حد بسیار زیادی بزرگ جلوه داده مثلا فیلمبرداری و صحنه سازی های او امکان ندارد ذهن هر سینما دوستی را به سمت دو فیلم «راننده تاکسی» و «پادشاه کمدی» (مخصوصا اولی) نیاندازد. اما تمام این الگو برداری ها تنها در ظاهر آن خلاصه می شود و هرچه بیشتر به درون فیلم غوطه ور میشویم در میابین که از بطن فیلم های اسکورسیزی چیزی را متوجه نشده است و برداشتی از این جهت نتوانسته انجام دهد.

اسکورسیزی جوکر

اسکورسیزی تکه های پازل فیلم هایش را جوری کنار هم دیگر قرار داده که اثر نهایی از هر نظر بی نقص باشد اما وقتی به تاد فیلیپس می رسیم داستان حکایتی متفاوت دارد پازل ها به زور در کنار هم جای گرفتند و اثر نهایی با یک عکس جایگزین شده روی تکه های پازل جلوه می کند.

یعنی در انتهای فیلم حس نمی شود که ما درگیر ذهن پیچیدهٔ «آرتور فلک» شده ایم بلکه می خواهد بگوید جوکر هم می تواند قابل همذات پنداری باشد. ادعایی که بسیاری از مخاطبان روی آن اصرار دارند اما اینگونه نگاه کردن به آن ایراد بسیار بزرگی در این قسمت به وجود می آورد که تنها طرفداران حرفه ای شخصیت جوکر با آن آشنایی داشته و با آن ارتباط برقرار می کردند؛ چیزی که در فیلم «شوالیهٔ تاریکی» با بازی شگفت انگیز «هیث لجر» کاملا واضح بود.

بررسی جوکر

 یعنی اوریجین جوکر در فیلم به جای اینکه روی “اتفاقات مختلفی” که باعث خلق چنین شخصیتی متمرکز شده باشد، بیشتر روی جوکری تمرکز کرده که برای رفتارش توجیه پیدا کند تا در انتهای فیلم ملت را به وجد بیاورد. (که باز هم توضیح خواهیم داد که چرا چنین نشد و  به چیزی که لایقش نبود نرسید.) و این جوکر به عنوان یک نماد بی نظمی و هرج و مرج مطلق، هویتی ندارد؛ بلکه یک جوکر درد کشیده و مریض است که شانسی شانسی باعث به وجود آوردن یک جریان شده است و  در نهایت تهدید برانگیز بودن در این جوکر جایی ندارد. لذا وقتی در انتهای فیلم و در آن صحنهٔ نمادین شاهد لبخند خونین جوکر میان جمعیت شورشگر هستیم این حس به هیچ عنوان القا نمی شود که «آرتور فلک» رهبر این بی نظمی بزرگ و هرج و مرج به وجود آمده است. آرتور در این فیلم یک قربانی است نه یک رهبر. اما از طرفی اگر نگاهی به جوکر «هیث لجر» بیاندازیم در جایی مشابه همگی از کاریزمای میخکوب کننده او جا می خوریم. این فیلم می توانست جوری به عنوان سرگذشت جوکر لجر تلقی شود اما شیوه نگرش متفاوت نویسنده راه آن را کاملا عوض نمود.

همین مسئلهٔ فوق الذکر باعث شده پیام پوچ و بی معنا بودن فیلم را بیشتر از هر چیز دیگری جلوه دهد. اگر تمام اتفاقات فیلم یک بازی ذهنی بوده پس ما کی می توانیم «جوکر» واقعی را در عمل ببینیم؟ از طرفی دیگر اگر تمام اتفاقات فیلم با فاکتور چند صحنه واضح، واقعی بوده باشند پس با یکی از بی منطق ترین فیلم های حال حاضر طرف هستیم که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد. (تیر اندازی حرفه ای، خفه کردن مادری که کپسول اکسیژن در بینی او قرار دارد) و البته پایانی نامشخص را شاهد هستیم چرا که سرنخ هایی مثل پوزیشن های مشابه پلیس ها ناگهانی گرفته شدن او و رفتن به دیوانه خانه و ساعت هایی که همگی روی عقربه خاصی متوقف شده اند نمی تواند نتیجهٔ درستی را القا کنند. ابهامی که مخاطب بدون اینکه ذره ای از بفهمد این جوکر در آینده توانایی انجام چه کارهایی را دارد به پایان می رسد. از این جهت برای اینکه لااقل شاهد حداقل موفقیت و ثمرهٔ شخصیت پردازی روایت شده در فیلم باشیم می بایست یک ادامه و دنباله در انتظار ما باشد اما چنین چیزی کاملا از سوی بازیگر منتفی شده است.

بله این فیلم مروری بر دروس روانشناس ها و کیس های خاص آن هاست ولی به هیچ عنوان نمی توان به صورت درست از لحاظ اجتماعی آن را نقد کرد بالاخص زمانی که پیچش فیلم آشکار می شود. برای اینکه دقیق تر به این مسئله بپردازیم باز باید با آثار الهام گرفتهٔ شدهٔ فیلم آن را مورد مقایسه قرار دهیم. اسکورسیزی در دو فیلم پادشاه کمدی و راننده تاکسی دقیقا توانسته بود با نشان دادن ظرافت هایی که در فیلمنامه اش قرار داشت، دو شخصیت اصلی فیلم یعنی تراویس و روپرت را جوری نشان دهد که مخاطب جوری حالت انزجار از آن ها را پیدا کند که گویی منِ مخاطب جای یکی از شخصیت فرعی پیرامون شخصیت اصلی هستم. به عنوان مثال با رفتار هایی که از «روپرت» در “پادشاه کمدی” با «جری لنگفورد» دیدیم، سنسور های حساس به بدرفتاری و تنفر نسبت به «روپرت» را پیدا کردیم. یا مثلا رفتار هایی که «تراویس» در مواجهه با دختری که از آن خوشش آمده در قرار دومش می بینیم،  به ما نشان میدهد این کاراکتر چیزی نیست که بشود آن را ۱۰۰ درصد یک نماد برای مبارزه جامعه کثیف اطرافش بپذیریم چرا که او خودش نیز زیرمجموعهٔ یکی از کثافات(!) جامعه اش قرار میگیرد. اما در جوکر آرتور در مواجهه با تمام شخصیت های فیلم مخصوصا دو شخصیت فرعیِ پررنگ ترش کاملا این پیام که جوکر بی شک در رفتار نهایی اش راه درست را پیش گرفته چندین و چند بار به مخاطب نشان داده می شود. «مری» شخصا با مسخره کردن «آرتور» در فیلم خودش را در تضاد با «جری لنگفورد» در “پادشاه کمدی” قرار داد چرا که در فیلم آقای «اسکورسیزی» شاهد یک پیچیدگی و درگیری بسیار مهم در درون شخصیت اصلی آن می شویم. همین اتفاق باز با هدر رفتن رویایی بودن قرار گذاشتن «آرتور» با زن همسایه کاملا به هدر می رود چرا که هیچگاه این “انزجار”ـی که بعضا در کمیک های این شخصیت دیده می شود به چشم نمی آید. فیلم به جای عمق دادن به خودش بیشتر ادا و اصول درمیاره و در یکی از کلیدی ترین جاهای فیلم کاملا بی معنی و بی منطق جلوه می کند. از همه مهم تر داستان دربارهٔ تبدیل شدن به جوکر نیست بلکه درباره جوکری است که توانست در انتهای داستان عده ای را به هرج و مرج انداخته و موج تشویق و سوت را برای کار(ها)ش راه بیاندازد. در کل فیلم جوری روایت می شود که انگار وقایع بار ها و بار ها تکرار می شوند و همین قسمت ممکن است باعث خستگی مخاطب امروزی شود. اما چرا این مورد بیان شد؟ به دلیل اینکه انگار نویسندهٔ اثر (که اتفاقا کارگردان کار نیز هست) نخ و رشته روایت داستانش فقط سر و ته داشته.

نقطه عطف مثبت بزرگ فیلم نیز که اصلا نمی توان آن را نادیده گرفت، بازی شگفت انگیز «واکین فینیکس» است. درست مثل فیلم ونوم که تام هاردی با بازی عالی خود باعث شده بود فیلمنامه کمتر به چشم آید. متاسفانه نویسندگی ایراد دار فیلم باعث شده آن حد نهایی زیبایی آن سلب شده و نتوان آن را لذت تمام از بازیگری فینیکس تماشا کرد.

به عنوان جمع بندی باید گفت «جوکر» با به رخ کشیدن آثاری که خاطره انگیز اند و تقلیدی اشتباه از آثار اشتباه به علت اقتضای داستانی شخصیتی مانند جوکر که بدون بتمن روایتگری زندگی او عملی تقریبا غیر ممکن است، این پیام را میرساند که سازندهٔ اثر حرف بزرگ تر از دهانش زده اما سواد و مهارتش را نداشته است. به همین علت هم بود که به نظر می رسید در پایان فیلم برای بار هزارم اورجین «بتمن/بروس وین» روایت شد و دستوری از سوی استودیو بوده تا در صورت موفقیت راهی برای ادامه آن وجود داشته باشد. تنها چیزی که وظیفه میدانم به دوستداران واقعی کمیک بوک یادآور شوم این است که شاهکار نامیدن یک اثر بار بسیار سنگینی دارد. باید بدانیم چه چیزی را شاهکار می نامیم. متاسفانه باید گفت که اگر آثار بزرگسالانه با همین فرمون جلو روند تاریخی که زک اسنایدر با «مرد پولادین» به وجود آورد تکرار می شود و سالها طول می کشد تا مخاطب و البته استودیو های فیلمسازی متوجه چنین چیزی شوند و احیای اینگونه فیلم ها با کیفیت مطلوب و البته با فیلمنامه ای قوی و غیر سطحی دوباره مدت ها به طول خواهد انجامید.

 

امتیاز: ۵.۵ از ۱۰

 

نویسنده: احمد فقیه

P.Constantine

All rights reserved © Spidey.ir 2019

   (هرگونه كپی‌برداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز می‌باشد)

 

مطالب مرتبط:

آیا واقعاً باید از اُسکار گرفتن "جوکر" خوشحال بشویم؟!

10 حقیقت (FACT) مهمی که باید درباره "جوکر" بدانید

10 نبرد برتر بتمن و جوکر (BATMAN VS. JOKER)

10 داستان برتر "جوکر" (JOKER)

کمیک "جوک کشنده" (KILLING JOKE) ترجمه شد + لینک دانلود مستقیم

كمیك بوك های بتمن (BATMAN) به زبان فارسی

10 جوکر برتر دنیای سینما، گیم و انیمیشن

5   لحظه شوکه کننده برتر تاریخ جوکر!

10 دشمنی برتر در دنیای كمیك بوك

10 ابر خبیث برتر کمیک بوکی!

جنجالی ترین داستان های كمیك بوكی در 20 سال گذشته!

10 كمیك مهم و تاثیرگذار شوالیه تاریكی (Dark Knight) + لینک دانلود

بتمن از چه شخصیت هایی تقلید کرده است؟

كمیك فارسی: شوالیه آركام (Arkham Knight) + لینك دانلود مستقیم

بهترین فیلم كوتاه بتمن (عالیه)

کمیک Batman و Spiderman ترجمه شد! + لینک دانلود مستقیم

ترسناک ترین داستان بتمن ترجمه شد

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :

Submit to DeliciousSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn