اردیبهشت ماه 1392 مردم ایران یكی از قهرمانان ملی خود را شناختند. نام او «امید عباسی» بود، آتش نشان فداكاری كه به سبك قهرمانان اسطوره ای نام خود را در تاریخ جاودان كرد.
او از دل افسانه های محلی ، فیلم های هالیوودی، بازی های كامپیوتری یا صفحات كمیك بوك های ابرقهرمانی بیرون نیامده، بلكه در همین نزدیكی و در همین شهر، در عصر غوغای رسانه های هزاره سوم، در قامت یك قهرمان ملی ظاهر شد. قصه او را لابد همه هنوز به خاطر داریم، آتش نشان فداكار زمانی كه طبق ماموریتش در طبقه دهم یك ساختمان مسكونی به اطفای حریق مشغول بود، با یك دختر بچه 9 ساله روبرو شد كه قصد داشت از ترس خود را به پایین پرت كند. عباسی با قرار دادن ماسك اكسیژنش روی صورت دختر بچه او را به محلی امن انتقال داد و خودش دچار دودزدگی شد. قهرمان قصه ما در اثر این اتفاق دچار مرگ مغزی شد، اهدای اعضای بدن او آخرین پازل از این تراژدی دردناك اما غرورآمیز بود ...
شرح حادثه:
صبح روز سه شنبه 24 اردیبهشت 92 برای امید عباسی یك روز عادی مثل همیشه بود. او از سال 1379 به استخدام آتش نشانی درآمده بود و لابد در تمام این سال ها بارها ماموریت های متعددی رفته بود. ظهر سه شنبه كه به عباسی و همكارانش در ایستگاه 68 آتش نشانی اطلاع دادند ساختمانی در شهرك شهید باقری تهران آتش گرفته، آنها طبق روال ماموریت های همیشگی بلافاصله خود را به محل حادثه رساندند اما قسمت این بود كه امید عباسی آن روز بر سر یك دوراهی بزرگ قرار بگیرد. وقتی در طبقه دهم ساختمان «زیتون» با مادری موجه شد كه دختر خردسالش در میان شعله های آتش گرفتار شده فورا برای نجات او اقدام كرد. تا اینجا همه چیز طبق روال ماموریت های پیشین بود اما تصمیم سرنوشت ساز را عباسي وقتی گرفت كه ماسك اكسیژن خود را به صورت دختر بچه زد. امید عباسی وقتی به «ریحانه» رسید متوجه شد او هر لحظه ممكن است به خاطر تنفس دود از پای دربیاید، امكان انتقال او به بیرون بدون استفاده از ماسك وجود نداشت و احتمال مرگ هم بود. آتش نشان فداكار به سرعت ماسك تنفس را از چهره خود برداشت و به صورت دختر بچه زد. بعد پتویی را كه در دست داشت روی سر او كشید و تلاش كرد از میان آتش و دود بیرون بیاید. وقتی ریحانه را نجات داد، در راهروی ساختمان روی زمین افتاد و همكارانش از نیروی اورژانس كمك خواستند. عوامل اورژانس وقتی خود را به بالای سر این آتش نشان فداكار رساندند پی بردند كه او به خاطر مسمومیت گاز و نرسیدن اكسیژن به حالت كما رفته است. آتش نشان جوان و دخترك نجات یافته به بیمارستان پیامبران انتقال داده شدند. امید عباسی در بخش مراقبت های ویژه بستری شد اما فقط 24 ساعت دوام آورد. بعد از تایید مرگ مغزی همانطور كه قبلاً خودش خواسته بود اعضای بدن او اهدا شد تا به سه نفر دیگر هم زندگي ببخشد ...
Spidey.ir به روح پاك اين بزرگمرد درود ميفرستد و او را به عنوان مرد سال 1392 معرفي ميكند...
دیدگاهها
چیزی محدود به افسانه ها و اسطوره های دوران گذشته یا فیلم های پر زرق و برق روی پرده نقره ای سینما نیست!
این تصمیم های هر لحظه از زندگی ماست که میتونه ما رو تبدیل به یک قهرمان کنه!
امید قصه ای خیالی در دل دنیای آهن و دود نیست
امید از خود ما بود و حالا چراغ راه فردای من و توست!
امید عباسی افسانه زنده روزگار ماست!
روحش شاد
مطمئن نیستم اما فکر کنم همین الان هم همسر ایشون توی برنامه هفت سین از شبکه یک حضور دارن .
قهرمانی واقعی بدون نیرو های فوق بشری...
روحش شاد
سید حمیدرضا فتو کیان
سیدحمیدرضا فتوکیان
کسی که از جون خودش و هزار تا آرزویی که داره می گذره تا جون یه نفر دیگه که حتی اسمشو هم نمی دونست نجات بده
قهرمان واقعی این است نه قهرمان هایی که نیروی فوق بشری داشته باشند...
یه تشکر هم از آقای عباسی میکنم که با انجام این کار ، نشون دادند ، هنوز هم میشود انسانیت و درستی را در هر جایی پیدا کرد . چنین افرادی ، اسپایدی های واقعی دوران ما هستند .
خدایش بیامرزد و او را رحمت نماید .
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نیکویی نبرند
روحش شاد و یادش گرامی باد.....
و همچنین تشکر از سایت اسپایدی
امیدوارم اگه ما هم تو این دوراهی ها قرار گرفتیم بهترین تصمیم رو بگیریم...
ممنون که ازاین رسانه به نقطه ای که اصلا در اون تبهر نداریم بپردازیم
قهرمان تو درقلب مایی
با خودمان صادق باشیم، چند نفر از ما در چنین موقعیتی حاضر میشد برای نجات جان یک انسان، جان خود را به خطر بیاندازد؟
اری، به راستی جهان ما خیلی به قهرمانانی مثل «امید عباسی» نیاز دارد و به همین دلیل است که اکنون اکثر سایت ها و روزنامه ها از او به عنوان یک پدیده یاد و به عنوان مرد سال انتخابش میکنند. آری، مخاطب امروزی بر خلاف «نیچه» که حدود یک قرن پیش گفته بود: "خدایان مرده اند"، همچنان به دنبال قهرمان ها است و در زمانه ای که به نظر میرسد جهان با مرگ قهرمان روبروست، در شرق و خاصه ایران هنوز آدم ها با رب النوع های کهن الگویی خود همذات پنداری میکنند.
همه ما با شنیدن قصه «امید عباسی» تحت تاثیر قرار میگیریم چون مخاطب شرقی هنوز از ایستادن پای قهرمان هایش نا امید نشده، گویا هنوز هم دلش کنش های جسورانه میخواهد، کنش هایی که پیش تر و پررنگ تر در جنگ هشت ساله شاهدش اش بوده ایم و قبول کنیم که طی این سالها کمتر با این جنس آدم ها – از گونه واقعی و زمینی شان – مواجه بوده ایم که با یک تصمیم متهورانه در یک صدم ثانیه در شمایل یک ابرقهرمان افسانه ای در قلب ها جایی برای خود دست و پا کنند.
بگذریم از تلاش هایی که صورت میگیرد تا مفاهیم وارونه ای از قهرمان به مثابه الگوی عصر حاضر در قالب اومانیسم جعلی ارائه شود، اینجا در شرق زمین، در ایران، مردم همچنان قهرمان هایی را جستجو میکنند که حتماً دست از حیات شسته تا مظهر آزادگی محسوب شوند و به عنوان زنده ای ابدی در خاظرات جمعی مردم تکثیر شوند ...
ما به امید عباسی ها نیاز داریم، به شهروندی که مثل خود ما باشد، با همه شک ها و تردیدهای یک انسان معمولی اما با یک تصمیم گیری اساطیری. جامعه به عباسی ها امید دارد جرا که هنوز به قهرمان نیاز دارد، چرا که هنوز در دنیایی زندگی میکنیم که قهرمانش برای مانایی خود و اثر قهرمانانه اش مجبور است بمیرد، تیر باران شود، سیاوش وار در آتش شود و تو گویی ما هنوز و به درستی اینگونه از قهرمان ها را دوست تر داریم ....
امید عباسی،حقیقی،قهر مان و بس.
....
روحش شاد و یادش گرامی
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا