از اسپایدرمن گرفته تا اَش ویلیامز و دارک من و جادوگر شهر اُز، استاد ریمی برخی از قوی ترین و تاثیرگذارین شخصیت های دنیای سینما را برامون خلق کرده است.
مقدمه: فیلمساز برجسته آقای «سَم ریمی» پس از 15 سال غیبت از دنیای اقتباس های کمیک بوکی در ماه مارس سال 2022 با فیلم "دکتر استرنج 2: مولتی ورس جنون" به پرده سینماهای جهان باز میگردد و در این فیلم با کاراکتری با شخصیت پردازی قوی مثل دکتر استیون استرنج سر و کار خواهیم داشت که خودش رو کاملا تثبیت کرده است ولی از یاد نبریم که سم ریمی پیشتر نیز چنین شخصیت هایی برامون خلق کرده بود. فاکتورهای زیادی در قوی از آب در آمدن یک کاراکتر سینمایی دخیل هستند. مثل شجاعت، داشتن فیزیک مغلوب کننده، اراده و جدیت در از پیش رو برداشتن موانع بسیار، میل به جانفشانی برای رسیدن به هدفی والا و ... و ناگفته پیداست که دکتر استرنج به زودی به جمع شخصیت های قوی و تاثیرگذار در کارنامه درخشان ریمی اضافه خواهد شد و فعلا با ما باشید با معرفی 10 شخصیت قوی در آثار سم ریمی.
10- «اُسکار دیگز» در فیلم " اُزِ بزرگ و قدرتمند" (2013)
بدون شک شخصیت «اسکار دیگز» با بازی به یاد ماندنی «جیمز فرانکو» یکی از قوی ترین و ماندگار ترین کاراکترهای ریمی است. این شخصیت تکامل عالی دارد زیرا از سمبل طمع و نیرنگ شروع میکند و رفته رفته خودش را به فرمانروای جادوگر یک سرزمین جادویی بدل میسازد و در این مسیر ما را عاشق خود میکند. او از فریبکاری های خودش استفاده میکند تا سه ساحره را فریب دهد تا باور کنند یک جادوگر واقعی است و این وسط «گلیندا» را نیز نجات میدهد. او بابت موفقیت خود به عنوان "جادوگر اُز" برگزیده میشود و به نفوذ زیادی در شهر زمرد دست میابد. ولی چون او در انتهای فیلم به این درجه نایل آمد پس جایش در لیست ما در رتبه آخر است! در هر حال " اُزِ بزرگ و قدرتمند" یکی از بهترین فیلم های سالهای گذشته هالیوود است که ارزش چندین بار دیده شدن را دارد ...
9- «بیلی چپل» در فیلم "به عشق مسابقه" (1999)
در فیلم For Love of the Game ، «کوین کاستنر» دوست داشتنی نقش بازیکن بیس بال ستاره ای را بازی میکند که دارد پا به سن میگذارد. گذشته از مهارت های دیدنی او در این ورزش، پیگیری و ممارست بی وقفه او در رسیدن به بهترین بودن و اراده اش برای غلبه بر سن و سال و فرسودگی و تردید به خود، باعث میشه یک شخصیت اصلی قوی شکل بگیره. بیلی حالا پس از دهه و در چهل سالگی سعی میکنه کامبک داشته باشه و علیرغم تمامی مشکلات از بازوی پرتوان خودش استفاده میکنه تا اصطلاحاً یک "بازی کامل" (perfect game) به ثبت برسونه (راستش من هر چی تو ویکی پدیا خوندم نفهمیدم این perfect game چی هست! کلا هیچ وقت از قوانین بازی بیس بال سر در نیاوردم! اگه کسی بلده تو بخش نظرات توضیح بده تا ما هم یاد بگیریم!). علاوه بر بازوی پرتوان، بیلی خاطرات عشق قدیمی خودش رو احضار میکنه که باعث میشه روی بازی تمرکز کنه و الهام بگیره ازش تا در لحظه باقی بمونه و به اوج برسه. این شخصیت هیچ قدرت جادویی نداره و فقط با اتکا به بهترین خصوصیات انسانی یعنی تمرکز، استقامت و اراده برای موفقیت در هر شرایطی به پیروزی میرسه.
8- «هنک میچل» در فیلم "یک نقشه ساده" (1998)
یک نقشهٔ ساده (A Simple Plan) یک فیلم نئونوآر جنایی و دلهرهآور به کارگردانی سم ریمی محصول سال 1998 است. فیلم که اقتباسی از رمانی به همین نام اثر «اسکات اسمیت» است، ماجرای سه نفر را دنبال میکند که پول فراوانی در یک هواپیمای سقوطکرده پیدا میکنند. نقشهای اصلی یک نقشهٔ ساده را «بیل پاکستون»، «بیلی باب تورنتون» و «بریجیت فوندا» ایفا میکنند و موسیقی فیلم کاری از «دنی الفمن» است که یار و یاور قدیمی آقای ریمی به حساب میاد. لازم به ذکره که این فیلم کاندیدای 2 اسکار (کاندیدای اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی-کاندیدای اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد) در سال 1999 شد. شخصیت اصلی «هنک میچل» است (با بازی «بیل پاکتسون») که با احترام گذاشتن و برآورده کردن آرزوی برادرش هنگام مرگ، قدرت عاطفی خودش را به رخ میکشد. توان و قدرت او از میلش برای محافظت از برادر کوچک تر و دارای مشکل اش به نام «جیکوب» نشات میگیرد، آنهم به هر قیمتی که شامل یک جانفشانی غیر قابل تصور از سوی جیکوب در انتهای فیلم میگردد. علیرغم درد و رنج از دست دادن برادرش، او به نوعی قدرتی را در وجودش جمع میکند تا آرزوی جیکوب در پایان دادن به زندگی اش را برآورده سازد و این مساله باعث میشود هنک در نهایت به شخصیتی شجاع، قابل ترحم و دارای اراده پولادین به نظر برسد.
7- «خانوم گانوش» در فیلم " مرا به دوزخ بکشان" (2009)
"مرا به دوزخ بکش" (Drag me to Hell) نام یک فیلم ترسناک آمریکایی به کارگردانی سم ریمی است. ریمی و برادر فیلمنامه نویس او، «ایوان ریمی» روی این پروژه از مدتها پیش کار کرده بودند. این فیلم در جشنواره فیلم "تین چویس" (انتخاب نوجوانان) نامزد جایزه بهترین فیلم ترسناک بود. کریستین براون یک کارمند بانک است. روزی پیرزنی به نام «خانم گانوش» به بانک می آید و درخواست لغو مصادرهٔ خانه اش را میکند ولی وقتی کریستین درخواست او را رد میکند، در حملهای ناگهانی او را منجر به نفرین لامیا که یک شیطان جهنمی است میکند و ... خانم گانوش که یک کولی است، با بازی «لورنا ریور»، یکی از ماندگارترین شخصیت های خبیث آثار ریمی است و میتونه نفرین های نیرومندی را سبب بشه و ساحره قدرتمندی است که در آخر به هدف خودش میرسه (البته به لطف اشتباهی که نامزد کریستین مرتکب میشه!).
6- «الن» در فیلم "سریع و مرده" (1995)
سریع و مرده (The Quick and the Dead) فیلمی به کارگردانی سم ریمی و نویسندگی «سیمون مور» و «جاس ویدون» است (این فیلم در ایران توسط موسسهٔ قرن 21 دوبله و پخش شد و چون عنوان آن را "برنده و بازنده" گذاشت به این عنوان هم شناخته میشود ولی «برنده و بازنده» ترجمهٔ عنوان اصلی فیلم نیست و حتی معنی و مفهوم متفاوتی نسبت به آن دارد!). بازیگران این فیلم بسیار شاخص بودند و از میان آنها میتوان به «شارون استون»، «جین هاکمن»، «لئوناردو دی کاپریو» و «راسل کرو» اشاره کرد! داستان فیلم از این قرار است که در شهرکی که در آن مرد پولدار و صاحب نفوذی به نام «هرود» ( با بازی «جین هاکمن» افسانه ای) همه کاره است، هر سال یک مسابقهٔ عجیب هفت تیر کشی برگزار میشود. دختری به نام «الن» ( با بازی «شارون استون») معروف به «بانو» نیز در این مسابقه شرکت میکند. اما در اصل «الن» برای گرفتن انتقام مرگ پدرش - که مارشال ایالتی بوده - از «هرود»، در این مسابقه شرکت کرده است… الن فوق العاده درخشان ظاهر میشود و عرض اندامی حسابی در دنیای مرد سالار فیلم دارد و جسارت خود را به رخ تماشاچی میکشد. او در نهایت موفق میشود انتقام خودش را بگیرد و در رقابتی که مردان در آن زبانزد خاص و عام هستند از رقبا جلو بیفتد.
5- «پیتون وِست لِیک» در فیلم "دارک من" (1990)
قبل از اینکه استاد رِیمی سری فیلم های اسپایدرمن رو بسازه یک سری ابرقهرمانی دیگر هم داشت به نام "مرد تاریکی" یا "دارک من". داستان فیلم درباره دانشمندی بود به نام «پیتون وِست لِیک» (با بازی «لیام نیسن») که صورتش در حادثه ای به شدت آسیب میبینه و از ریخت میفته ولی سعی میکنه از ماسک هایی استفاده کنه تا صورتش رو مخفی نگه داره. همچنین موفق میشه از روی صدا و ظاهر دیگران کپی کنه تا با جرم و جنایت بجنگه. "دارک من" ترکیبی است از شخصیت های بتمن و «سایه» (Shadow) ولی در عین حال نشان دهنده اینه که سم ریمی چقدر به داستان های ابرقهرمانی علاقه داره و چقدر دوست داره اونا رو با تم های دارک پیوند بزنه. "دارک من" هم خیلی خشنه و هم یه جاهایی خیلی بامزه میشه! سبک بصری منحصر به فرد او در این فیلم به اوج خودش رسید و یادمان هست که وقتی فیلم در سال 1990 اکران شد بسیاری از منتقدین اعتقاد داشتند بیش از هر اثر ابرقهرمانی تونسته دنیای پرشور و جنون آمیز کمیک بوک ها را به تصویر بکشه («پیتر دیوید» از نویسندگان برتر دنیای کمیک هم از "دارک من" به عنوان فیلم محبوب خودش یاد میکنه). قهرمان فیلم با اراده و مهارت مثال زدنی خودش عشقش رو نجات میده و به شیوه موثری نیز از قدرت های فوق بشری خودش استفاده میکنه که به یاد میمونه. در واقع، تماشاچی پس از بلای هولناکی که بر سر این شخصیت میاد نمیتونه تصور کنه که بتونه خودش را سر و سامان بده و انتقام بگیره ولی این کار رو میکنه ...
4- «آنی ویلسون» در فیلم "هدیه" (2000)
"هدیه" (The Gift) نام فیلمی است به گونه مهیج و فراطبیعی به کارگردانی آقای ریمی. در شهر کوچک جرجیا، «آنی ویلسون» (با بازی زیبای «کیت بلانشت»)، زن بیوه و مادر سه بچه، با تحلیل روانی همسایگانش برای خودش درآمد کوچکی دارد. او خیلی زود درگیر ماجرای یک قتل میشود و میکوشد تا با شم روانی اش قاتل را پیدا کند… اولا اینکه باید بدانید "هدیه" یکی از بهترین فیلم های ریمی است که متاسفانه زیاد شناخته شده نیست و توصیه میشه حتما آن را تماشا کنید. ثانیا، این فیلم نقطه عطفی در تاریخ فیلمسازی آقای ریمی است زیرا خودش گفته با این فیلم بود که به ارزش و اهمیت بالای فیلمنامه و در کل قصه و همین طور نقش آفرینی بازیگران در فیلم های خودش پی برد و این مساله باعث شد فیلمساز بهتری بشه (زیرا او شاید قبلاً بیشتر به خلق سبک بصری خاص خود اهمیت میداد). آنی در این فیلم توانایی های فراطبیعی دارد ولی چیزی که باعث قوت شخصیتش میشه اینه که بیوه زنی است با سه بچه که سعی داره در شهری که زندگی میکنه بقا داشته باشه و به خواسته درونی خودش دست پیدا کنه.
3- «نورمن آزبورن» در فیلم "مرد عنکبوتی" (Spider-Man)
«ویلم دفو» قطعا بهترین گزینه برای ایفا نقش نورمن آزبورن / گرین گابلین بود. همانطور که آگاه هستید گرین گابلین بزرگترین دشمن مرد عنکبوتی است و «سم ریمی» در اقدامی هوشمندانه از این شخصیت به عنوان خبیث در فیلم اول مرد عنکبوتی استفاده کرد. راستش انتقاد های زیادی از شخصیت او شده. مثلا اینکه جملات و دیالوگ های او در طول داستان اعصاب خورد کن و کلیشه ای هستند. یا اینکه لباس او بسیار مزخرف و مسخره است. اما همه میدونیم که شخصیت پردازی قوی فقط در این ویژگی ها خلاصه نمیشه زیرا دفو یک بازی بی نظیر از نورمن آزبورن ارائه داد. رفتارش، حرکاتش، لحن و نوع بازی او یک نورمن آزبورن واقعی رو خلق کرد. به زبان ساده تر؛ دفو موفق شد اون ذات درونی آزبورن رو به بینندگان القا کنه. به علاوه از زمانی که متوجه میشه پیتر همان مرد عنکبوتیه، دشمنی و کینه بین آن ها جذاب تر میشه و بیشتر حال و هوای دشمنیِ شخصی گرین گابلین - مرد عنکبوتی در دنیای کمیک بوک رو پیدا میکنه. اوج بازیگری دفو را در صحنه ای شاهد هستیم که که جلوی آیینه ایستاده و بسان داستان معروف «دكتر جكیل و مستر هاید»، تسلیم نیمه تاریك خود میشود و انگار گرین گابلین از اعماق ذهن او بیرون آمده و درون آینه تجلی میابد و نجواهای شیطانی در گوشش زمزمه میكند. دفو در این صحنه عملكردی حیرت انگیز دارد و به بهترین شكل تضاد شخصیتی نورمن را نشان میدهد. یا صحنه ای که «زن عمو می» دارد در اتاق اش دعا میكند كه ناگهان گرین گابلین حمله میكند و او را تا سر حد مرگ میترساند (تازه، گرین گابلین با گفتن "Finish it"، از زن عمو می میخواهد تا دعایش را تمام كند! ). نكته دیگری كه درباره گرین گابلین دوست داریم این است كه او برخلاف بسیاری از شخصیت های خبیث در آثار كمیك بوکی بدنبال حكمفرمایی بر دنیا نیست و نقشه خبیثانه عظیمی در سر نمی پروراند. در واقع دشمنی او با اسپایدرمن خیلی زود شخصی میشود. در نتیجه نبردهای فیلم به جای آنكه فقط در تخریب و خونریزی محض خلاصه شوند، رنگ و بویی كینه توزانه و حتی خانوادگی به خود گرفته اند، به خصوص نبرد نهایی میان گرین گابلین و اسپایدرمن كه بسیار بیرحمانه و نفس گیر از كار درآمده. نکته بسیار جالب دیگری که در مورد نورمن آزبورن صدق میکند نحوه برخورد او با پسرش هری است. او بسان پدری سختگیر است که انگار هرگز توقعات بالایی که از پسرش داشته برآورده نشده. به همین دلیل فرزند ایده آل گمشده اش را در پیتر جستجو میکند و او را فردی بااراده ، سخت کوش و لایق میداند که میخواهد هر طور شده روی پای خودش بایستد (پیتر در صحنه ای از فیلم حتی پیشنهاد شغلی نورمن را قبول نمیکند). در واقع، نورمن كه ميداند نميتواند زياد روي پسر خودش (هری) حساب باز كند، به نوعي به پيتر متمايل ميشود (به همين خاطر است كه وقتی در انتهای فيلم متوجه ميشود پيتر همان اسپايدرمن است احساس ميكند بهش خيانت شده و انگیزه ای مضاعف برای دشمنی با اسپایدرمن پیدا میکند).
2- «اَش ویلیامز» در سری فیلم های "مرده شریر" (1992- 1981)
قسمت اول فیلم "مرده شریر" (Evil Dead) که در ایران بیشتر با نام "کلبه وحشت" شناخته میشود، به جنبشی در عالم هنر تعلق دارد که آن را کَمپ (Camp) خطاب میکنند. معادل آن را به فارسی میتوان عبارت نامانوسی چون "نامرغوبدوستی" یا "کجسلیقگی عامدانه/آیرونیک" در نظر گرفت. اثر هنری کمپ هیچگونه ادعایی برای متعالی کردن روح بشر، جلای فکری مخاطب و انتقال پیام مهم اجتماعی ندارد و چیزی است که اگر بخواهیم با دیدی جدی و خشک به آن نگاه کنیم، بد، بیکیفیت و بیخود به نظر میرسد. ولی جذابیت آن نیز در همین نهفته است. گاهی آدم نیاز دارد مغزش را خاموش کند و به تجربهی اثری بپردازد که خودش را جدی نمیگیرد و با سطح کیفی نازل و بودجهی کم ساخته شده، ولی پشت ساخت آن ذوق و شوق نهفته بوده. فیلم "مرده شریر" نیز فیلمی است که بلندپروازی پشت ساخته شدن آن از نتیجهی نهایی بسیار فراتر بوده است و این هم نقطهقوت اصلی فیلم است. در واقع ساخته شدن و انتشار فیلم خودش بهتنهایی دستاوردی بزرگ است؛ کارگردان و نویسندهی آن یعنی فیلم سم ریمی هفتخوان رستم را پشتسر گذاشت تا فیلم را به مرحلهی انتشار برساند، چون نه تجربه داشت ، نه بودجه و اگر کمکهای دوستان و آشنایان و بازیگر نقش اصلی فیلم و دوست دوران بچگیاش یعنی «بروس کمبل» (Bruce Campbell) نبود، شاید این فیلم هیچوقت ساخته نمیشد و دنیای سینما هرگز سم ریمی را نمیشناخت ولی سکوی پرتاب این مرد شد و الان همه از آن به عنوان یک فیلم کالت تمام عیار یاد میکنند. در قسمت نخست این سری، 2 مرد و 3 زن برای گذراندن تعطیلات به کلبه ای جنگلی میروند در حین جستجو در زیر زمین کلبه با یک ضبط صوت و کتابی عجیب مواجه میشوند پس از گوش دادن به نوار نیرویی شیطانی آزاد میگردد و در جسم این اشخاص یکی پس از دیگری حلول میکند و آنها را به موجوداتی ترسناک و شیطانی تبدیل میکند که تنها راه نابودی این موجودات سوزاندن یا تکهتکه کردن است. قسمت دوم ادامه مستقیم وقایع قسمت اول بود ولی قسمت سوم جاه طلبانه تر و به قول معروف استودیویی تر بود و داستان پرجزئیات تری داشت که طی آن شخصیت اصلی به گذشته دور میرفت! شخصیت اصلی فیلم، «اش ویلیامز» (Ash Williams) یکی از معروفترین و نمادین ترین پروتاگونیستهای سینمای وحشت است و انصافاً بروس کمبل قویترین بازی فیلم را در نقش او ارائه میدهد، منتها عمدهی شهرت اش ویلیامز مدیون فیلمهای بعدی فرنچایز است و مهارت فوقالعادهاش در زنده ماندن و جنگیدن با شیاطین را بارها به ما نشان میدهد و شخصیتش در طول سه فیلم به تکامل بهتری دست پیدا میکند. و البته اون تفنگ و اره برقی که به دست وصل میشه به تاریخ پیوسته اند ...
1- «پیتر پارکر» در سه گانه "مرد عنکبوتی" (2007-2002)
"مرد عنکبوتی" فیلمی بود که ژانر ابرقهرمانی را به محبوبیت فعلی آن رساند. این فیلم رکوردهای فروش را شکست و از بازیگران گمنام ولی با استعدادش، ابرستاره ساخت ولی از همه مهمتر اینکه به هالیوود و تهیهکنندگان آن ثابت کرد که اگر پروژههای کمیکبوکی خود را به دست کارگردان توانایی بدهند که از کودکی با کمیک بزرگ شده و ذات آنها را درک میکند، آن وقت هرگز ضرر نخواهند کرد. نقطه قوت اصلی فیلم های مرد عنکبوتی ساخته ریمی این است كه سازندگانش هیچ هراسی نسبت به وفاداری به منبع اصلی نداشته اند. البته هستند اندك مواردی كه تغییر كرده اند (مثل قابلیت تارافكنی پیتر كه ارگانیك شده و یا مکان و شخصی که عمو بن را به قتل رساند) اما این تریلوژی شدیداً به رگ و ریشه اسپایدرمن و حال و هوای كمیك بوک هایش وفادار است و برخلاف بسیاری از آثار كمیك بوكی دیگر سعی نمیكند بی خود و بی جهت چیزی را عوض كند. اگر هم تغییری به چشم میخورد، هوشمندانه و در راستای روایت بهتر قصه بوده است. سم ریمی در این فیلم ها همان چیزی را به هواداران اسپایدرمن میدهد که سالهای سال منتظرش بودند: اقتباس هایی که در آن جلوههای ویژه كامپیوتری و سكانسهای اکشن عظیم هرگز اجازه نمییابند به سدی در مقابل لحظات رُمانتیک و ارزشهای انسانی تبدیل شوند. در واقع هواداران واقعی مرد عنکبوتی این فیلم ها را بیشتر به خاطر صحنه های عاطفی به خاطر دارند تا صحنه های اكشن یا تاب خوردن های اسپایدرمن خارق العاده در سطح شهر؛ صحنه هایی همچون بازگشت پیتر به منزل پس از مرگ عمو بن و مواجه شدن با گریه های محجوبانه زن عمو می و یا صحنه ای كه پیتر پس از دیپلم گرفتن به طبقه بالای خانه میرود و در حالیكه دلتنگ عمویش است آرام آرام اشك میریزد، صحنه مرگ هری آزبورن، صحنه جانفشانی او در متوقف کردن قطار، صحنه های عذاب کشیدن پیتر پارکر در قسمت دوم به علاوه اشاره شدن های دائمی به مشكلات شخصی و روزمره پیتر پاركر ثابت میكنند كه سازندگان فیلم كاملاً آگاه بوده اند كه چه چیزی پیتر پاركر/اسپایدرمن را از دیگر ابرقرمانان متمایز میسازد. آنها خوب درک کرده بودند كه او یك میلیاردر اخمو كه دوست دارد با لباس خفاش به جنگ تبهكاران برود نیست، یا بیگانه ای شكست ناپذیر كه از سیاره ای به نام «كریپتون» آمده، یا غولی سبزرنگ و كند ذهن كه اغلب اوقات مشغول تخریب است و... نه! آنها میدانستند كه پیتر پاركر یكی از ماست و همواره با مشكلات ریز و درشتی سروكله میزند كه برایمان آشنا و ملموس هستند و این چیزی است كه از او كاراكتری منحصر به فرد ساخته و اينقدر عزيزش كرده و این مساله سبب گردیده که قوی ترین و جذاب ترین شخصیت سم ریمی در فیلم هایش خلق شود.
مهدی ترابی مهربانی