وقتی کارگردانان بزرگ پشت دوربین قرار میگیرند میتونند اثری شایسته براساس شخصیت های کمیک بوکی بسازند.
مقدمه: میگن در دنیای کمیک بوک اگه داستان به خوبی نوشته نشه، حتی شخصیت های برتر هم میتونند ضعیف و حوصله سر بر ظاهر بشوند. در واقع قصه شخصیت ها، آیینه تمام نمای آنهاست. به خاطر همینه که بسیاری از شخصیت های کمیک بوکی دوام داشته اند چون داستان هاشون به ندرت غیرجذاب بوده اند. یک قصه گوی خوب بلده چطور از قصه خودش برای به نمایش درآوردن بهترین ویژگی های شخصیت هاش استفاده کنه. چنین چیزی برای اقتباس های سینمایی صورت گرفته از روی شخصیت های کمیک بوکی هم صادقه و البته سبک و سیاق کارگردان هم میتونه اگر درست به کار گرفته بشه به عمق این کاراکترها اضافه کنه و همین باعث میشه یک سری از کارگردانان آثار موفق کمیک بوکی بسازند و ما رو وادار کنند ازشون در این مقاله نام ببریم!
- جان فاورو (Jon Favreau)
جان فاورو سال 2008 با فیلم ابرقهرمانی "مردآهنی" که اولین فیلم MCU بود پایه مستحکمی برایش بنا نهاد که همچنان ادامه با قدرت و استوار باقی مانده است. ساخت فیلم با ایده های مبتکرانه آقای فاورو مانند بدیهه سازی دیالوگ ها و اجازه دادن به «رابرت داونی جونیور» برای اضافه کردن طنز های مخصوص خود به فیلمنامه پیش رفت و حتی زمانی که مراحل ساخت شروع شد فیلمنامه هنوز کامل نبود! در هر حال هوش و عملکرد عجیب فاورو و دیگر عوامل هنگام ساخت، نهایتا منجر به موفقیت بیشتر فیلم شد. کاراکتر تونی استارک در فیلمش یک شخصیت خشک و تک بعدی نیست و دیگر ارکان اصلی نیز به بهترین شکل ممکن انجام شد. نقطه قوت اصلی فیلم این بود که به بهترین نحو ممکن شخصیت پردازی جذابی از تونی استارک ارائه کرد که عاشقش شدیم. همانطور که گفته شد این فیلم به بهترین شکل تونست پایه های تنومند دنیای سینمای مارول (MCU) را بنا و استانداردها و دستورالعمل هایی را برایش ایجاد کنه که تا به حال از آنها تبعیت شده است و جان فاوروی دوست داشتنی یکی از اصلی ترین کسانی است که ما موفقیت MCU را مدیونش هستیم.
15- پَتی جنکینز (Patty Jenkins)
«واندر وومن» (Wonder Woman) شخصیت پردازی چند وجهی یا عمیقی در دنیای کمیک نداره که بشه ضرورتاً از رویش فیلم خوبی ساخت ولی این اتفاق افتاد و میشه ادعا کرد فقط «پَتی جنکینز» بود که میتونست فیلم قابل تحملی از روی این شخصیت بسازه. به همین دلیل "زن شگفت انگیز" بدون شک یکی از بهترین ساخته های DCEU است. جنکینز روی بار درام و احساسی فیلم کار کرد که از نقاط قوت فیلم محسوب میشود چون برخلاف دنیای کمیک، میشه با قهرمان اصلی همذات پنداری کرد. داستان و سبک فیلم سازی جنکینز نیز تماشاچیان سینما را جذب خود کرد و هر نکته منفی که در ساخته های DCEU بوده در این فیلم بسیار کم به چشم آمد. یعنی برای اولین بار در دنیای سینمایی دی سی ما با فیلمی سر و کار داشتیم که روح دارد و مخاطب میتوانست از لحظات عاطفی اش لذت ببرد و با شخصیت ها همزاد پنداری کند. شخصیت های مکمل نیز خوب بودند و خبری از کاراکتر های کلیشه ای و کسالت آور نبود! جنکینز با ظرافت زنانه خود پیامی ضد جنگ نیز در لا به لای داستان خودش قرار داد. و البته افسوس که او با ساخت قسمت دوم ("زن شگفت انگیز 84") حسابی ما را مایوس کرد چون به هیچ وجه در حد و اندازه های قسمت اول نبود و به همین دلیل خانم جنکینز در این رتبه از لیست ما قرار گرفته است.
14- رایان کوگلر (Ryan Coogler)
«رایان کوگلر» با ساخت "بلک پنتر" قطعا یکی از متفاوت ترین ساخته های مارول را تحویل داد. او از این فیلم چیزی فراتر از یک فیلم ابرقهرمانی / کمیک بوکی رایج ساخت، فیلمی که قصد بیان مسائل و حقوق سیاسی را دارد. قبل تر فیلمی این چنینی از مارول ندیده بودیم. به لطف کارگردانی هوشمندانه آقای کوگلر و علیرغم اینکه این فیلم دارای لایه های سیاسی – اجتماعی است اما هرگز لطمه ای به فیلمنامه وارد نگردید و از سرگرم کننده بودن خارج نشد. در واقع "پلنگ سیاه" همچنان فیلمی بلاک باستری با تم هنری است که با شخصیت پردازی های ویژه و در ضمن ویلن عالی و قابل درک، بازی های بهتر و چاشنی های مختلف دیگر ( درام عالی و ... ) خود را تبدیل به اثری خوش ساخت و قابل تامل و دوست داشتنی کرده است که بین همنوعانش نظیرش را کمتر دیده بودیم. ضمن اینکه این فیلم به خوبی از پس دنیا سازی برآمد و تصویری عالی، چشم نواز و جذاب از "واکاندا" و قبایل مختلف آن را به مخاطب تحویل داد.
13- باب پرسیچتی، پیتر رمزی، رودنی روثمن (Bob Persichetti, Peter Ramsey & Rodney Rothman)
اصلا شک نکنید که «باب پرسیچتی»، «پیتر رمزی» و «رودنی روثمن» بهترین انیمیشن سینمایی تاریخ را ساخته اند که تم ابرقهرمانی دارد و از روی کمیک بوک ساخته شده است: "اسپایدرمن: سفر به دنیای عنکبوتی"! همانطور که اینجا گفته شد، آنها از نظر سبک انیمیشن، کارگردانی ، صدا پیشگی، صحنه های اکشن و تعقیب و گریز، وفاداری به تاریخ کمیک بوک های اسپایدرمن موارد فنی، جلوه های ویژه فیلمنامه و ... اثری بی نظیر برایمان خلق کردند که به بهترین شکل ممکن ذات اسپایدرمن رو به تصویر کشید. "سفر به دنیای عنکبوتی" یک کمیک بوک زنده است. یک نعمت بزرگه که سونی از طریق این کارگردانان به ما داده؛ نعمتی که تک تک هواداران اسپایدرمن و همه هواداران کمیک بوک باید قدرش رو بدونند چون محاله دیگه نظیرش ساخته بشه. انیمیشنی است که تمام ثانیه هاش داره به امثال من و شما ادای احترام میکنه و اونم چه ادای احترام باشکوهی چون کارگردانان آن باور داشتند که انیمیشن بهترین مدیوم برای به تصویر کشیدن و ادای احترام به دنیای کمیک است زیرا بهشون اجازه داد از تکنیک های 70 ساله هنر کمیک برای زبان بصری شاهکار خود بهره بگیرند.
12- جان واتس (Jon Watts)
احتمالا برخی با دیدن این نام ما رو متهم خواهند کردند که پارتی بازی کرده ایم و چون سایت اسپایدرمن هستیم آقای واتس را در لیست قرار داده ایم ولی واقعا اینطور نیست. اولاً اینکه جان واتس کلا در این سالها بسیار دست کم گرفته شده است در حالی که بیشترین ثبات را در میان کارگردانان کمیک بوکی داشته است و اولین کارگردان MCU است که خودش یک تریلوژی (سه گانه) را شروع و تمام کرد. او کسی است که با گوشت و پوست خود دنیای فیلم هایی فانتزی و کمیک بوکی را میشناسد (از کودکی عاشق کمیک بوک های مارول و فیلم های "جنگ ستارگان" بوده) و به زیبایی شناختی خاص خودش از این ژانر رسیده و به خواسته های هواداران احترام میگذارد. او به خوبی تونست با تلفیق سبک فیلم های ساخته شده توسط «جان هیوز» (که رد پایش را به عنوان نویسنده، تهیه کننده یا کارگردان میتوان در موفق ترین فیلم های کمدی دهه های 80 و 90 میلادی مثل "کلوپ صبحانه"، "تنها در خانه" و ... پیدا کرد) با عناصر سری کمیک بوک های اولیه مردعنکبوتی خلق شده توسط «استن لی» و «استیو دیتکو» تونست حال و هوای تازه، خلاقانه و باطراوتی برای این قهرمان نامدار در عالم سینما خلق کنه که قبلاً نظیرش را ندیده بودیم. این در حالیه که او در دو فیلم نخست خود اجازه نداشت از دشمنان درجه یک مردعنکبوتی استفاده کنه ولی به لطف شخصیت های ریز و درشت دوست داشتنی تونست هم آثاری شایسته برای اسپایدرمن خلق کنه و هم اینکه ارتباط منطقی و معناداری با MCU داشته باشه. استعداد او در شاهکاری به نام "راهی به خانه نیست" به بهترین شکل بروز پیدا کرد و به همه نشان داد کاملا میتونه اثری بلاک باستری بسازه با شخصیت ها و بازیگران بزرگ که هم هواداران را راضی میکنه و هم دل منتقدین را به دست بیاره.
11- جیمز گان (James Gunn)
واقعاً چه کسی فکر میکرد روزی برسد که فیلمی درباره این شخصیت های نسبتا گمنام در کمیک بوک ها ساخته و مورد تحسین همگان واقع شود ؟ "نگهبانان کهکشان" به کارگردانی «جیمز گان»، اثری متمایز، گرم، خودمانی و گیرا در میان آثار مارول است. فیلم پُر بود از خلاقیت ها و لحظات تاثیرگذار و صدالبته فان که ردپای جیمز گان در تمامی آنها دیده میشد! این فیلم به لطف فضا سازی، کارهای فنی تحسین برانگیز، داستان جالب، کاراکترهای خارق العاده، شخصیت پردازی عالی، بازی ها و صدا پیشگی های خوب و... کاری با بیننده انجام داد که در پایان دلش برای کاراکتر ها تنگ شود! این کار هنر و ذهنی خلاق را میطلبد که خوشبختانه جیمز گان از این نظر حرف ندارد. گان در "نگهبانان کهکشان" ذات كمیك بوكی اغراق آمیز و فانتزی خودش رو در آغوش گرفت و بدون آنکه ذره اي خجالتي بکشد، هيچ سعی نکرد اثری تحویلمون بده كه اصطلاحاً همه چیز توش "واقعیه" یا "داركه" یا "خفن". گان در عوض سعی کرد "قصه" داشته باشه؛ قصه ای كه جذابه، شخصیت های جذاب داره و مهم تر اینكه به نحو احسن روایت میشه. این فیلم بار دیگر ثابت کرد كه برای موفقیت لازم نیست حتما شخصیت های معروف داشته باشی یا جلوه های ویژه بزرگ و پر زرق و برق! گان در قسمت دوم هم در همان مسیر پیشین حرکت کرد و با ساخت "جوخه خودکشی" پس از سالها آبرو و اعتبار جدیدی برای دی سی و وارنر به دست آورد؛ هرچند که کاراکترهای فیلم هرگز از نظر جذابیت و گیرایی به پای نگهبانان کهکشان نرسیدند.
10- متیو وان (Matthew Vaughn)
پیش از اكران "مردان ایكس: كلاس اول" (X-Men: First Class) آنقدر شایعه و حرف و حدیث پشت سرش بود كه همه خود را آماده یك افتضاح كمیك بوکی دیگر كرده بودند. اما این فیلم بار دیگر ثابت نمود كه هرگز نباید تنها براساس شنیدهها یا تیزر و تبلیغات یك اثر سینمایی دربارهاش قضاوت كرد. فیلم از نقاط مثبت فراوانی مثل كارگردانی فوقالعاده، نقش آفرینیهای معركه، فیلمنامه محكم و تفكر برانگیز، كاراكترهای باورپذیر، جلوههای ویژهای كه در خدمت داستان هستند و ... سود میبرد ولی بارزترین نكتهای كه در تمام لحظات آن به چشم میخورد این است كه کارگردانش یعنی «متیو وان» نه تنها موفق شد پیش درآمدی باطراوت بر فیلمهای پیشین مردان ایكس بسازد و گذشته كاراكترها را مو به مو برایمان حلاجی کند بلكه دنیای منحصر به فردی را خلق کرد كه میتوانست روی پای خودش بایستد و شبیه هیچ اثر دیگری نباشد. متیو وان را باید ترکیبی از تخیل و اکشن ناب سم ریمی با حس واقع گرایی کریستوفر نولان دانست. البته او یک سال قبل با قسمت اول فیلم "کیک – اس" غوغا کرده بود که یکی از غیر منتظره ترین فیلمهای ساخته شده در سال 2010 بود و با فرم روایت عجیب اش، توانست یکی از موفق ترین آثار سال لقب بگیرد. در این فیلم ما با قهرمان هایی مواجه بودیم که همانند بسیار از داستانهای اَبرقهرمانی، لباسی مخصوص به تن می کردند و به مبارزه با جرم و جنایت می پرداختند. منتقدین و هواداران این فیلم با به خاطر جسارتش، شوخ طبعی نابش و همچنین نقش آفرینی خانم «کلویی گریس مورتس» در نقش هیت گرل ستودند. و البته از یاد نبریم که آقای وان سازنده سری موفق فیلم های "کینگزمن" هستش که طرفداران خاص خودشون رو دارند و اقتباس آزادانه ای هستند از سری کمیک بوکی نوشته شده توسط «مارک میلار».
9- جاس ویدون (Joss Whedon)
"انتقام جویان" آنقدر فیلم عظیم و محشری بود که عملاً دهانها را بست و ذهنها را تسخیر کرد! نمایش پر جنب و جوش و بی پروایی بود که به قدر كافی صحنه های انفجار و اکشن داشت، اما به هیچ وجه یکنواخت و بی روح نبود. در واقع، دست اندرکاران مارول سالها برای ساخت این فیلم مقدمه چینی کردند و در نهایت با انتخاب كارگردانی فوقالعاده مستعد به نام «جاس ویدون» به هر موفقیتی كه فكرش را بكنید دست یافتند. ویدون با تبحر مثالزدنی خود در دیالوگ نویسی توانست تعامل بسیار جذاب و ملموسی میان كاراكترهای انبوه فیلم ایجاد كند. شخصیتپردازیها و نقشآفرینیها هم بسیار عالی بود. اما شاید دلیل اصلی موفقیت فیلم را باید در این نكته جستجو كرد كه ویدون بدون هیچ ترس و خجالتی به ریشهها و اِلمانهای كمیكهای انتقامجویان (كه ممكن است در نگاه اول كمی كارتونی و مضحك به نظر برسند) وفادار باقی ماند. "انتقامجویان" پس از سالها به هالیوود یاد داد كه میتوان اثری fun ساخت و در عین حال به شعور مخاطب نیز احترام گذاشت. درسته که قسمت دوم نتونست توقعات را برآورده کنه ولی فیلم بدی نبود و البته بزرگترین اشتباه ویدون این بود که قبول کرد به جای «زک اسنایدر»، پروژه درب و داغون "جاستیس لیگ" را به سرانجام برسونه و گرنه او الان رتبه بهتری در این لیست داشت.
8- برایان سینگر (Bryan Singer)
به عنوان اولین فیلم از مجموعه فیلم های ایکس من که سال 2000 اکران شد، «برایان سینگر» تونست اثبات کنه که ابر قهرمانها لیاقت اینو دارن که روی پرده سینما اونها رو به عنوان یک فیلم قابل احترام نگاه کنند و کیفیت این ژانر رو با بقیه ژانر ها مقایسه کنند. خیلی ها از ساختن فیلم مردان ایکس وحشت داشتند. میگفتند اونا تو دنیای کمیک عالی هستند ولی در دنیای سینما جواب نمیدن و ... ولی این فیلم فراتر از تصورات ما نسبت به این ژانر قرار گرفت که دلیل اصلی ش ساختاری بود که سینگر برایش طراحی کرد. این فیلم به خوبی تونست با داستان قوی اش و بازیگری تحسین بر انگیز ما رو با دنیای جهش یافته ها و تم و هسته این فرنچایز آشنا کنه. و البته کسی هرگز فراموش نمیکنه که این فیلم بود که از هیوجکمن و شخصیت ولورین یک ابرستاره ساخت. سینگر سپس با قسمت دوم آن تحت عنوان "ایکس 2: اتحاد مردان ایکس" توانست با بهرهگیری از افکتهای ویژهی بهتر، کاراکترهای اصلی و فرعی بیشتر و داستانی گیراتر، یکی از بهترین اقتباس های کمیک بوکی تاریخ را رقم بزند که از هر نظر از قسمت اول بهتر بود. درسته که با برگزیدن "بازگشت سوپرمن" به عنوان پروژه بعدی خود، اشتباه بزرگی کرد (در حالی که میتونست بمونه و دو فیلم ایکس من خودش را به یک سه گانه ماندگار تبدیل کنه) ولی چند سال بعد برگشت و فیلم های سری X-men را که مدتی بود دوره سقوط خود را تجربه میکردند، بار دیگر با فیلم خوش ساخت و مهم Days of Future Past به اوج برگرداند.
7- گییرمو دل تورو (Guillermo del Toro)
به سختی میتوان تصور کرد که فیلمساز دیگری به غیر از «گییرمو دل تورو» کارگردان مکزیکیالاصل هالیوود میتوانست چنین اقتباس های باشکوه و وفادارانهای از کمیکهای "پسر جهنمی" روانهی پردهی سینماهای جهان کند. دل تورو در فیلم هایش تعادل دلپذیری میان صحنههای اکشن و شخصیت پردازی ایجاد کرد. او از «ران پرلمن» در قالب پسر جهنمی به طور استثنایی بازی گرفت و بهش کمک کرد پرسوناژی جذاب خلق کند که میتوان به راحتی شیفتهاش شد؛ ابرقهرمانی که در پس تمام تواناییهای فوق بشری و ظاهر نامتعارفش، قلبی از طلا دارد. دل تورو در دو فیلم خودش از پسر جهنمی با بهرهگیری از لشکری از کاراکترهای فرعی جذاب، ثابت کرد که ترکیب همگون ژانر ابرقهرمانی با عناصر فانتزی، ماوراءالطبیعه و رُمانتیک (!) چقدر میتواند خوشآیند باشد. و البته انصافا اقتباس فیلم "بلید 2" او که از روی شخصیتی به همین نام از کمیک بوک های مارول ساخت نیز بسیار خوب بود که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
6- جیمز منگولد (James Mangold)
یکی از بهترین کارهایی که فاکس برای سری های ایکس من انجام داده اینه که به کارگردانان این سری های جدید این اجازه رو داده که تم های گوناگونی و ژانر های مختلفی رو بکار ببرند. مثلا در "ددپول" ما شاهد تم هایی کمدی در فیلم بودیم اما «جیمز منگولد» تم های مختلفی نظیر ژانر وسترن رو به هم چسبوند و با المان های کمیک بوکی ترکیب کرد و در آخر شاهد یک اثر احساسی-حماسی فوق العاده در "لوگان" بودیم. آوردن ژانر وسترن در این فیلم (جیمز منگولد کارگردان فیلم تحسین شده "3:10 به یوما " نیز بوده است)، به خوبی با این فیلم تطبیق داده شده یکی از مزیت های خوبی که منگولد در این فیلم رعایت کرده اینه که تا حد ممکن داره داستان خودش رو روایت میکنه و تا حدودی مستقل از سری های قبلی خودش هست اما هنوز رگه هایی از گذشته هم در این فیلم شاهد هسیتم مثلا رابطه لوگان با پروفسور اگزاویر در این 17 سال از این سری به مرحله تکامل میرسه. "لوگان" فیلمی بود که از چارچوب ژانر ابرقهرمانی فراتر رفت ولی نه به قیمت فراموش کردن ریشه های خودش. خیلی ها این این فیلم رو یکی از بهترین فیلم های سینمایی چند سال اخیر میدونند و قطعا یکی از آثار برتر تاریخ فیلم های کمیک بوکی هستش. و البته خوشحالیم که هیو جکمن کبیر با همچین وداع باشکوهی از نقش ولورین خداحافظی کرد. البته منگولد در سال 2013 هم با فیلم "ولورین" اثری خوبی ساخته بود ولی در "لوگان" بود که انگار با فراغ بال و بدون محدودیت تونست تمام اون چیزی که در ذهنش داشت را پیاده کنه و یک شاهکار بسازه.
5- تیم برتون (Tim Burton)
فیلم "بتمن" به کارگردانی تیم برتون وقتی در سال 1989 اکران شد که خیلی موفق بود و باعث شد ژانر ابرقهرمانی دوباره احیا بشه و در رشته بهترین صحنه پردازی کاندید اسکار شد. البته فیلم بی عیب و نقصی نیست و خیلی از هواداران کمیک بوک های بتمن به خاطر برخی تغییراتی که در شخصیت های مهم به وجود آورده ازش ناراضی هستن. ولی باید اعتراف کرد که حال و هوا و رنگ و روی خاصی داشت که از ذهن خلاق نابغه ای به نام «تیم برتون» نشات گرفته بود. فیلم های تیم برتون در مجموع همیشه چنین حالتی دارند و از نظر بصری بسیار خارق العاده به نظر میان. در حقیقت، علاقه و گرایش خاص برتون به رُمانس و تخیل گوتیک و سورئالیست در مایههای اصلی کارش مشهود است که ریشه در دوران کودکی اش دارد. همین سبب شده تا او قصه گویی فوق العاده باشد. تعلق او به ژانر و سینمای اکسپرسیونیسم نیز به اثبات رسیده. ترکیب تمام این عوامل باعث پیدایش دنیای برتون شد که نشانه هایش را میتوان به روشنی در فیلم "بتمن" دید. این فیلم و موفقیت آن باعث شد تا هالیوود پس از چند سال بار دیگر متوجه ارزش و قدرت اقتباس های کمیک بوکی بشه. در واقع سبک خاص و نوآر گونه این فیلم باعث شد فرهنگ عامه پسند (pop culture) آمریکا تغییر کند و موجی شروع شود برای ساخت فیلم های ابرقهرمانی. و اما برتون با قسمت دوم یعنی "بازگشت بتمن" کاملا به سیم آخر زد و اثری ساخت که کاملا با چارچوب فانتزی منحصر به فرد خودش منطبق بود. این فیلم نسبت به قسمت اول کمتر فروش کرد ولی هواداران اصیل دنیای کمیک به خاطر لحن و سبک کارگردانی برتون از آن استقبال بیشتری کردند. تغییرات به وجود آمده در شخصیت پردازی و اریجین شخصیت های فیلم هم بسیار موثر بود و باعث شد تا زن گربه ای و پنگوئن لحظات نمادین بسیاری را خلق کنند. و چقدر حیف که پس از این فیلم برتون دیگر نتونست به ساخت فیلم های بتمن ادامه بده.
4- ریچارد دانر (Richard Donner)
"سوپرمن" محصول سال 1978، فیلمی است که هنوز هم در جان و دل هواداران کمیک بوک جای دارد و برای اولین بار ثابت کرد که اقتباس های کمیک بوکی میتونند تا این حد موفق باشند. «ریچارد دانر» مشخصه اصلی فیلم را برپایه وفاداری به ذات و جوهره شخصیت سوپرمن قرار داد و برای نخستین بار در عالم سینما در ترکیب دلپذیر خصوصیت های فرا زمینی و باورنکردنی با المان های زمینی و ملودراماتیک خوش درخشید. باید گفت که بدون نقش آفرینی خارق العاده «کریستوفر ریو» فقید در نقش سوپرمن این موفقیت امکان پذیر نبود که او نیز شخصا توسط دانر برای این نقش انتخاب شد. ریو هم یک سوپرمن عالی و هم یک کلارک کنت محشر بود و باعث شد تا تماشاچی با شخصیت سوپرمن ارتباط برقرار کند. شعار پوسترهای فیلم این بود: "باورتون میشه یک مرد میتونه پرواز کنه". اُسکاری که این فیلم در زمینه بهترین جلوه های ویژه گرفت نشون میده شعار مذکور چقدر درست بوده. و البته دانر بخش اعظمی از "سوپرمن 2" را نیز ساخت که هنوزم یکی از 10 فیلم برتر کمیک بوکی تاریخ سینما به شمار میاد و به لطف داستان زیبا و انسانی خود تمام جوهره و فلسفهی وجودی کاراکتر سوپرمن را به تصویر كشیده و هوش و ذهن تماشاچی را به كلی درگیر میكند.
3- کریستوفر نولان (Christopher Nolan)
با تمام احترامی که برای فیلمهای بتمن آقای «برتون» قائل هستم، اما باید اذعان کرد که «کریستوفر نولان» اولین کارگردان تاریخ سینماست که در "بتمن آغاز میکند" سرگذشت و اُریجین بتمن را به درستی روی پرده سینما روایت میکند. او با تکیه بر سبک منحصر به فرد خود در کارگردانی، دنیایی واقعگرایانه و تاریکاندیش خلق کرد که در آن هیچ خبری از شخصیتهای خبیث لوده، لوکیشنهای پر زرق و برق یا دیالوگهای بچگانه نیست. اما شاید مهمترین ویژگی فیلم این بود که برای اولین بار چهرهای از «بروس وین» ارائه داد که از شخصیت بتمن و دشمنان او جذابتر بود. یعنی در "بتمن آغاز میکند" تماشاچی کاملا حضور بروس وین را باور میکرد و با خودسازی روحی و جسمی او همراه میشد. و اما نولان میدانست که برای آنکه از قسمت اول پیشی بگیرد به یک خبیث درجه یگ نیاز دارد: جوکر! و به لطف این شخصیت او با "شوالیه تاریكی" نظر كسانی را كه ژانر فیلمهای كمیكبوکی را جدی نمیگیرند، عوض کرد و توقعات تماشاچی را بالا برد زیرا نهایت سعی خود را کرد تا با جسارتی كمنظیر قواعد مرسوم این ژانر را به هم بریزد و به استانداردی جدید دست یابد. او به لطف نقش آفرینی حیرت انگیز «هیث لجر» نشان داد که "شوالیه تاریکی" تنها داستانی ساده در مورد تقابل خیر و شر نیست. و درسته که بخش سوم تریلوژی او خیلی ها را ناامید کرد ولی همچنان از نظر فنی و ریزه کاری های وسواس گونه آقای نولان بهره داشت.
2- سم ریمی (Sam Raimi)
برای مدت زمانی طولانی ژانر فیلم های ابرقهرمانی با تریلوژی اسپایدرمنِ «سم ریمی» تعریف میشد (ژانر یا genre در دنیای سینما به سبک یا گونه خاص فیلم ها گفته میشود). اصلا نمیشه تکذیب کرد که این فیلم ها روی صنعت فیلمسازی تاثیری ماندگار داشتند و البته روی ژانر سوپرهیرویی. اولین قسمت از سری فیلم های اسپایدرمن یک فرنچایز را کلید زد، رکوردهای گیشه های فروش را شکست و بدعتی تازه و شیرین برای قهرمانان سینمایی بر جای نهاد. ممکنه که الان با گذشت قریب به 20 سال مثل سابق برایمان به نظر نرسند ولی تاثیر فیلم های سم ریمی را هنوز هم میتوان حس کرد. به ویژه اینکه دنیای سینمایی مارول (MCU) بدون این فیلم ها نمیتوانست در وضعیتی باشد که الان هست. از بسیاری جهات، هر فیلم MCU انعکاسی است از عناصری که سنگ بنای آن در تریلوژی به یاد ماندنی ریمی نهاده شد. ریمی فهمیده بود که کلید ساختن یک فیلم موفق از اسپایدرمن در این نهفته است که چقدر خوب و موثر بتونی به کنکاش درباره انسانیت این شخصیت بپردازی و این مساله در تک تک فیلم های مردعنکبوتی او جاری و نمایان است. همچنین "اسپایدرمن" فیلمی بود که بسیار به چشم آمد زیرا از اینکه به ریشه های کمیک بوکی اش وفادار باشد ترسی نداشت. به جای فضای غالب ناشی از لباس های چرمی مشکی و ادا و اطوارهای مرسوم دهه 90 میلادی، با برگردانی مستقیم از داستان های اولیه مرد عنکبوتی در دنیای کمیک خلق شده توسط استن لی و استیو دیتکو مواجه بودیم: شوخی های سرخوشانه، رُمانس، روایتی پرحوصله و اریجین محور، ویلن های اغراق آمیز ولی سمپاتیک و دارای انگیزه های قابل درک، که البته با سبک منحصر به فرد و انرژیک ریمی در ساخت سکانس های اکشن و ماندگار ترکیب شدند تا معجونی ایده آل را به مخاطبین تحویل دهند. ریمی قطعا پس از ریچارد دانر، اولین کارگردانی بود که ثابت کرد اگر نسبت به منبع اقتباس خود "تعهد" داشت میتوان شاهکار تحویل داد.
1- برادران روسو (Russo Brothers)
وقتی مارول استودیوز آنتونی و جو روسو را برای کارگردانی "کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان" به خدمت گرفتند خیلی ها تعجب کردند چون حتی اسمشون رو هم نشنیده بودند و شک داشتند که بتونند از پس این کار برآیند ولی آنها به خوبی کارشون رو انجام دادند و این فیلم لقب بهترین MCU تا آن زمان را به خود اختصاص داد. روسوها ثابت کردند هم بلدند اکشن حماسی بسازند و هم اینکه ریزه کاری های شخصیتی و تعامل بین کاراکترها را به نحو احسن به تصویر بکشند. آنها سپس با "جنگ داخلی" نشان دادند با کثرت قهرمانان نیز مشکلی ندارند و براحتی میتونند برای آثار پرخرج و شلوغی مثل "اونجرز" مناسب باشند. به همین دلیل مارول استودیوز سکان جاه طلبانه ترین پروژه های خود به نام "جنگ بینهایت" و "پایان بازی" را به دستان پرتوان این دو برادر داد و نتیجه کار هرگز نمیتوانست بهتر از حماسه بی نظیری باشد که روسوها با ما تحویل دادند. در حقیقت، این دو فیلم هر چه که میخواستیم را به ما اهدا کردند و حتی فراتر از آن! سازندگانش به وعده خودشون عمل کردند و به خوبی از پس به اوج رسوندن اون 10 سال زمینه چینی براومدند. چیزی که به ما دادند پر بود از لحظات حماسی، لوکیشن ها و دکورهای باورنکرنی، پچیش های داستانی جسورانه، شوک های بزرگ، نقش آفرینی های درخشان، سکانس های اکشن و مبارزه تکرار نشدنی، ایستراگها و وفاداری به منابع اصلی، احترام به آثار قبلی و البته فیلمنامه ای دقیق و حساب شده. روسوها هدیه ای دادند از صمیم قلب برای ما خوره های کمیک بوک و تمام عاشقین سینما که دوست دارند وقتی فیلم میبینند تمام حس های بشری رو تجربه کنند: غم، شادی، امید، یاس، هیجان، لذت و ... و قطعا بارها و بارها اون رو تماشا خواهید کرد و قطعا دیگر چیزی نظیر حماسه بینهایت روسوها در عالم سینما نخواهید دید. آفرین به مارول به خاطر اعتمادش و برادران روسو به خاطر جسارتشون و به خاطر حس تعهدی که نسبت به هواداران MCU داشتند.
مهدی ترابی مهربانی
All rights reserved © Spidey.ir 2022
(هرگونه كپیبرداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز میباشد)
دیدگاهها
اما first class به نظر من اصلا فیلم خوبی نبود
مقاله مثل همیشه عالی بود و رتبه بندی هم کاملا درست و به جا هستش
تمام این کارگردان ها آثاری رو ارائه دادن که تا ابد در ذهن ما باقی میمونه و علاقه مندان به کمیک بوک و سینما همیشه اونها رو دوست خواهند داشت حالا از ریچارد دانر و تیم برتون بگیر تا سم ریمی و کریستوفر نولان و برادران روسو و جیمز گان و ...
با تشکر از استاد ترابی بابت این مقاله عالی و فوق العاده
بنظرم زک اسنایدر هم میذاشتین با اینکه من ازش متنفرم نه بخاطر فیلم 300 بلکه بخاطر کار های که با بتمن کرد و حرف و توهین هایی که کرد ولی بازم 3 تا فیلم خوب داد
مثل من اف استیل و لیگ عدالت زک اسنایدر و واچمن
با رتبه بندی هم کاملا موافقم.
خوب بود اما با گزینه ۱ و ۳ موافق نبودم و بنظرم جاشون باید عوض میشد ، و واقعا واقعا خوشحالم که روانی زنجیره ای زک اسنایدر تو لیست نذاشتید ، تنها فیلم قابل تحملش سوپرمن بود.
به هیچ وجه! روسوها هر چی ساختن شاهکار بود. بزرگترین حماسه کمیک بوکی تاریخ رو ساختن ولی نولان؟ بتمن بیگینز خوب بود، دارک نایت عالی ولی دارک نایت رایزز نا امید کننده بود. پس چرا باید جاشون عوض بشه دقیقا؟
کاش یاد بگیریم برای حرفامون دلیل بیاریم و فقط نگیم "خوب بود" ، خوب نبود
چون فرست کلس خیلی خوب بود. پس از مدتها و تنها بر تکیه روی یک سری شخصیت های مردان ایکس که درجه یک هم نبودن خوب تونستن یک prequel جذاب و باطراوت خلق کنند با یک سری بازیگران ریکست شده که خیلی هم خوب بودن
با یه گل بهار نمیشه! حالا بزار ببینیم بعدش چیکار میکنه و انصافا بتمنش رو یه مقدار بیخودی گنده ش نکردن بنظرت؟
زک اسنایدر رو فقط به خاطر 300 ازش متنفر نیستیم بلکه به خاطر گند زدن و یک تنه نابود کردن یک فرنچایز سینمایی به نام dceu
کلا یه فیلم قابل تحمل داره به نام واچمن. بقیه هر چی ساخته توهین بوده به شعور تماشاچی
حتی واچمن هم فقط قابل تحمل نه شخصیت پردازی عین کمیکه
نه داستانش کلا فقط قابل تحمله
اتفاقا من از این فیلم خوشم میاد چونکه به درستی و در عین حال متفاوت از بهترین کمیک ها اقتباس کرد من از نولان و فیلم های اسپایدرمن شگفت انگیز خوشم نمیاد چونکه فیلم های خوبین ولی بخوبی اقتباس نشدن من بیشتر فن فیلم های مت ریوز و سم ریمی هستم
با چیزی نزدیک به کل مقاله کاملا موافقم.
اگرچه خیلی سخته که قرار باشه با حرفی که شما میزنید موافقت نکرد ولی من راستش ریمی و نولان رو بالاتر از برادران روسو میبینم.
یعنی 1.ریمی 2.نولان 3.روسو
دلایل متعددی هم دارم. اگر بخوایم به کارنامه کلیشون هم نگاه کنیم میتونیم راحت روسو رو پایینتر از نولان با اون همه شاهکار و فیلم های عالی و ریمی با اون همه فیلم های درجه 1 قرار بدیم.
یه نکته دیگه اینه که نباید فراموش کنیم مقایسه تک فیلم های فاز 3 MCU با فیلم های ریمی و نولان خیلی درست نیست! چرا؟ چون اونجرز 3و4 صرفا دو تا فیلم پشت هم نبودن. حتی 3تا و 4تاهم نبودن. نزدیک 20 تا فیلم پشت سرهم بودن. من همیشه چیزی رو که در نظر میگیرم ولی خیلیا در نظر نمیگیرن اینه که فیلمی مثل اندگیم اگه قرار بود یه تک فیلم باشه اصلا معنا نداشت چون 90 درصد هویت فیلم توی فلش بک ها و بازی با خاطرات هوادارن بود (نووی هوم هم کمی شباهت داره)
صد البته که ساخت همچین فیلمی و حسن ختام بی نظیر برای همچین مجموعه فیلم 20 تایی کار خیلی خیلی سختیه و برادران روسو با هنرمندی این کارو انجام دادن. ولی در هر صورت خیلی از راه رو آدمای قبلی و فیلم های قبلی رفتن.(یه جورایی مثل قسمت آخر یا یه قسمت خفن توی سریال میمونه)
و در کل من همیشه برای بدعت گذار ها احترام خاص دیگه ای قائلم.
چیز دیگه ای که به شخصه بیش از هر عنصر دیگه ای بهش توجه میکنم روح و تم فیلمه. دوست دارم فیلم روح داشته باشه و یه مضمونی رو در زیرپوستش قرار داده باشه. سه گانه نولان و سه گانه ریمی به صورت پر و پیمون این مورد رو داشتن ولی ما تو فیلم های کاپیتان آمریکا و اونجرز این نکات رو به اندازه سه گانه های نولان و ریمی نمیبینیم.
در کل این نظر منه و کاملا قبول دارم که برخی از حرف هایی که زدم استثنائا به سلیقه هم برمیگرده.
ممنون بابت مقاله.
از تاثیر کارگردانی بر یک فیلم هرچی بگم کم گفتم. درواقع یک چشم انداز زیبا و منحصر به فرد از یک کارگردان میتونه به بدن یک فیلمنامهٔ مرده زندگی ببخشه و یک کارگردانی بد میتونه یک فیلمنامهٔ درخشان رو به کویر بی آب و علف و بدون خلاقیت تبدیل کنه. مخصوصا فیلم های کمیک بوکی و ابرقهرمانی که بعضی وقت ها در جریان اصلی یه جورایی کپی/پیست یکدیگر هستند، داشتن یک کارگردانی خوب میتونه خیلی خوب باشه. بعضی ها فکر میکنند کارگردانی فقط یعنی کات گفتن و جمع کردن عوامل ولی کارگردانی خیلی بیشتر از این حرف هاست. کارگردانی به صورت مستقیم در بازی گرفتن از بازیگرها، گرفتن نماها، اکشن ها، تدوین و فیلمبرداری و... نقش داره که کارش خیلی مهم و اساسی است. همیشه در فیلم های کمیک بوکی به اندازهٔ کارگردان های بدون خلاقیت و خسته کننده، کارگردان های فوقالعاده عالی و جذاب داشتیم که اینجا میتونیم دربارهٔ رتبه بندی اونا بحث کنیم.
اول از همه میخوام دربارهٔ کارگردانانی حرف بزنم که به نظرم جاشون در این مقاله خالی بود و میتونستند در این مقاله حضور داشته باشند. اول از همه به نظرم جای "ام. نایت شیامالان" در این مقاله خالی هست که سه تا فیلم ابرقهرمانی به نام های "ناشکستنی" (Unbreakable که با نام های "شکست ناپذیر" و "آسیب ناپذیر" هم شناخته میشه)، "گسست" (Split) و "شیشه" (Glass) داره که دو فیلم اولی یکی از بهترین فیلم های ابرقهرمانی سینما هستند (مخصوصا ناشکستنی) و فیلم آخر هم گرچه اصلا در پاسخ به انتظارات تماشاگران موفق نبود و فیلم ضعیفی بود، اما هرگز به یک فاجعه بدل نشد و حداقل بازی بسیار خوب "جیمز مک آوی" و "ساموئل ال جکسون" رو داشت. درواقع به نظرم به راحتی میشد شیامالان رو به جای پتی چنکیز آورد چون نه تنها "ناشکستنی" او بهتر از واندروومن هست، بلکه "شیشه" هم اصلا به اندازه واندروومن ۱۹۸۴ بد نیست.
و دومین کسی که به نظرم جاش خیلی در این لیست خالیه "بِرَد بِرد"، کارگردان فیلم های شگفت انگیزان هست که نه تنها با فیلم اول یکی از بهترین و بی نقص ترین و اعجاب آور ترین و خلاقانه ترین فیلم های قهرمانی رو ساخت، بلکه با شگفت انگیزان ۲ یکی از بهترین دنباله های فیلم ابرقهرمانی رو ساخت که بعد از ۱۴ سال آتش علاقهٔ طرفداران از چیزی که بود، بیشتر شعله ور کرد. نه تنها از نظر داستان و کارگردانی این دو فیلم خارقالعاده هستند، بلکه از لحاظ اکشن میتونم به راحتی بگم که از خیلی از فیلم های ابرقهرمانی و کلا اکشن هالیوود جلوتر و بهتر هستند. به نظرم برد برد میتونست توی مقاله رتبه بسیار بالایی بگیره؛ البته شاید به خاطر این شیامالان و برد برد در مقاله نیستند چون فیلم های اونا اقتباس های مستقیمی از کمیک بوک ها نبودند و برای همین در مقاله قرار نمیگرفتند.
و نظرم دربارهٔ رتبه بندی هم دوست دارم بگم. اول اینکه به نظرم پتی چنکیز واقعا جاش توی این مقاله نبود. درواقع فیلم اول او به نظرم تا حد زیادی "اورریتد" (Overrated) و دست بالا گرفته شده است و با اینکه فیلم خوبی بود ولی در حد تعریف هایی که ازش میکردند نبود، بلکه فیلم دوم هم هرچی خاطره از فیلم اول بود رو نابود کرد و رسما یک مزخرف بود. رایان کوگلر هم با اینکه کارگردان عالی هست و از نظر کارگردانی بسیار حرفه ای هست(این رو در فیلم "کرید" هم نشون داد)، اما چون فعلا فقط یک فیلم کمیک بوکی داره، پس نمیشه رتبهٔ بالاتری رو براش متصور شد. این موضوع برای تایکا وایتیتی هم که در مقاله نیست و کارگردانان انیمیشن درون دنیای عنکبوتی صدق میکنه (گرچه مهارت کارگردانی رایان کوگلر در سطح بالاتری از تایکا وایتیتی قرار میگیره). متیو وان هم کارگردان قابل احترام و خوبی هست که فیلم خوب "مردان ایکس: کلاس اول"، فیلم خوب "کینگزمن: سرویس مخفی"، فیلم بسیار خوب "کیک-اس" و فیلم سطح پایین "کینگزمن: محفل طلایی" رو به کار داره و گزینه خوبی برای حضور در این لیست هست. جان واتس هم رتبه کاملا مناسبی داره و مهارت هاش رو در سه فیلم اسپایدی به خوبی نشون داد. و صدالبته جیمز گان که سه فیلم کمیک بوکی بسیار خوب داشت و مهارت و خلاقیت زیادی در ساخت فیلم های کمیک بوکی دارد. مثل قرار دادن اطلاعات دنیای فیلم در اختیار مخاطب بدون اینکه براش روزنامه ای وار و حوصله سربر بشه که این موضوع رو مثلا در رابطه با فطرت های مانتیس و شوخی هایی که داشت دیدیم. هردوی جاس ویدون و برایان سینگر کسانی هستند که شباهت هایی به هم دارند و مفهوم بنیان گذار کاملا برای اونا صدق میکنه. هم اونجرز جاس ویدون شاهکاری در بلاک باستر سازی بود که هم دو فیلم اول مردان ایکس و روزهای گذشته آینده" به خوبی مهارت سینگر در فیلمسازی رو ثابت کردند. فقط حیف که یکی از شباهت های این دو اصلا خوب نیست. هم جاس ویدون در عصر اولتران یک فیلم ضعیف تر نسبت به فیلم اول ساخت و طرفداران رو تا حدی ناامید کرد و هم برایان سینگر با فیلم "آپوکالیپس" یکی از حوصله سربرترین فیلم های کمیک بوکی رو ساخت که آدم هرچه زودتر میخواد تموم بشه. اما هنوز هم اونا دوتا از بزرگان فیلم های کمیک بوکی هستند. البته به نظر من شکست فیلم جاستیس لیگ چندان به جاس ویدون ربطی نداره و اون صرفا مسئول اجرای فرمان استودیو بود که به عنوان "اضافه کردن چندتا جوک به فیلم بدون اینکه به فضای فیلم میخوره یا نه" بود. گیرمو دل تورو که فوقالعاده است! به شخصه عاشقشم چون گیرمو دل تورو به هیولاها و فیلم هیولایی علاقهٔ زیادی داره و این رو در دو فیلم هل بوی و بلید ۲ میبینیم که چقدر اون کارش رو عالی انجام میده. جیمز مگنولد که یک کارگردان فوقالعاده است. عاشق شاهکار لوگان هستم که مگنولد به شکل فوقالعاده ای ژانر های وسترن و کمیک بوکی رو با هم ترکیب کرد و یک فیلم پسا کمیک بوکی فوقالعاده ساخت. و البته فیلم ولورین او گرچه نشون دهنده آزادی تمام خلاقیت های او نبود (که البته باید به یاد داشت که مگنولد در ولورین نویسنده فیلم نبود اما در لوگان بود و درجه R لوگان آزادی عمل بیشتری به مگنولد نسبت به ولورین میداد). و تیم برتون و ریچارد دانر هم که پدربزرگ های کارگردانان فیلم های کمیک بوکی هستند و فیلم های زیبایی ساختند، مخصوصا ریچارد دانر و سوپرمن ۲ که بسیار عالی و درخشان بود. اما سر سه رتبهٔ اول بحث هایی دارم. به شخصه با اول بودن برادران روسو موافق نیستم. به شخصه عاشق فیلم های "سرباز زمستان"، "پایان بازی"، "جنگ بی نهایت" و "جنگ داخلی" (مخصوصا پایان بازی) هستم و با اینکه به نظرم در فیلم های "سرباز زمستان" و "جنگ بی نهایت"، کارگردانی اونا در سطح عالی هست، اما به نظرم برای برترین شدن در بین کارگردانان کمیک بوکی راه دارند و مثلا در فیلم های جنگ داخلی و پایان بازی کارگردانی اونا میتونست در سطح بهتر و چشمگیر تری قرار بگیرند (البته در اکشن های پایان بازی کارشون رو خوب انجام دادن). بعضی وقت ها مثل بعضی صحنه های فیلم جنگ داخلی که بدبختانه سر از اکشن ها در آوردند، فیلم دچار تضاد لحن فیلم و داستان میشد و در نهایت گرچه به نظرم اونا کارگردانان بسیار خوب و با استعدادی هستند، اما برای رسیدن به رتبهٔ اول جای کار دارند. اما بین کریستوفر نولان و سم ریمی توی کارگردانی اصلا نمیتونم یکی رو انتخاب کنم چون هر دوی اونا کارشون فوقالعاده بود. چه وسواس ها و ریزه کاری های شگفت انگیز نولان و چه جزئیات بینی و خلاقیت های کمیک بوکی ریمی که فوقالعاده بودند. مثلا ریمی در اکشن ها بدون شک دست بالاتری نسبت به نولان داره اما نولان هم در برخی جهات مثل فیلمبرداری بالاتر از ریمی قرار داره(به خاطر اینکه فیلمبرداری فیلم اول ریمی جای کار داشت). پس انتخاب از بین اینا خیلی سخت هست و گرچه سم ریمی کارگردان مورد علاقهٔ خودم هست و خیلی دوستش دارم اما نولان هم در کارش خیلی حرفه ای هست. در آخر بابت این مقاله تشکر میکنم.
به نقل از best of the best:
البته به نظرم اصلا فیلم بتمن زیادی گنده نشد و در حد خودش بهش پرداخته شد و فیلم زیبایی بود اما به نظر منم مت ریوز هنوز برای رسیدن در این مقاله جای کار داره.
به نقل از hesam008:
من آفت استیل که اصلا فیلم خوبی نبود. مخصوصا با بی منطقی های فیلمسازی اسنایدر و اون نبرد آخر مضحکش. و لیگ عدالت زک اسنایدر هم با اینکه فیلم خوبی هست اما چیزهای حوصله سربری مثل استفاده زیاد از اسلوموشن و صحنه های صرفا خفن و بدون منطق داخلش یافت میشه. اما واچمن با اینکه فیلم خوبی هست، اما ابدا اقتباس ایده آلی از کمیک آلن مور نیست. چون درحالی ایده آلن مور نکوهش فرهنگ قهرماناست که چشم انداز زک اسنایدر دقیقا در تضاد با این موضوع قرار میگیره و اون قهرمانان رو در بهترین و ایده آل ترین و اساطیری ترین شکل ممکن به تصویر میکشه که در تضاد با هدف آلن مور هست. اشتیاق زک اسنایدر قابل تحسینه، اما اگر من بخوام یک نفر رو برای کارگردانی واچمن انتخاب کنم، احتمالا زک اسنایدر به خاطر فرم فیلمسازی که داره نه لزوما بد، بلکه در تضاد با ارزش های واچمن قرار میگیره، احتمالا آخرین نفر لیست من باشه. شما اگر یک واچمن خوب میخواید، سریال شاهکار دیمین لیندلوف رو ببینید که به نظر من بهترین سریال کمیک بوکی هست و به جز قسمت آخرش، در برخی جهات از کمیک هم پیشی میگیره(مخصوصا در اپیزود هشتم!).
زک اسنایدر؟ بعد شما ازش متنفری بازم حاضری تو این لیست باشه؟ به واچمن کاری ندارم ولی من او استیل و لیگ عدالت جوری هستن که باعث بشه ایشون توی لیست "برترین کارگردان"ها قرار بگیره؟ (میانگین نمره های این سه فیلم چقدر میشه؟) کسی که میخواست خط زمانی اصلی تکرار میکنم "اصلی" دی سی رو اقتباسی از اینجاستیس قرار بده و سوپرمنش علی رغم بازی خوب هنری کویل زمین تا آسمون با سوپرمنی که لااقل من و خیلیای دیگه میشناسیم تفاوت داشت...
یکی از بهترین فیلمهای ایکس من بوده و هست و خواهد بود. بهترین روایت اریجین و سرگذشت برای چارلز اگزاویر و اریک لنشر رو به تصویر کشید شخصیت پردازیهای این فیلم فوق العاده بود رابطه بین هرکدوم از کارکترا به بهترین نحو نشون داده شد ویلن خوب اکشن خوب دقیقا چی کم داشت که "اصلا" فیلم خوبی نبود؟ضمن پیش زمینه شاهکاری به اسم days of future past بود که همگی از صدقه سری متیو وان بوده. کینگز منها هم ایشون سر زبونا انداخت وگرنه از نظر من هیچ کس نمیتونست اون رو به چنین جایگاهی برسونه!
صد سال سیاه نمیخوام باشه اصلا ازش خوشم نمیاد مخصوصا با ویژنی که نسبت به کاراکتر ها داره بن افلک کاری خوبی کرده که میخواد از نقش بتمن فاصله بگیره چرا چونکه اون ویژن بدی که زک اسنایدر نسبت به بتمن داره و کاری کرده که اون پانیشر بشه باعث شده تا مردم فک کنن مشکل از بن افلک تا زک، اسنایدر ولی گفتم تو مقاله باشه چونکه به هر حال چندتا طرف دار داره دیگه
هیچ کس و هیچ کس نمیتونه به جز اونا شاهکارهایی مثل جنگ بینهایت یا اندگیم بسلزه
تو سرباز زمستان خودشون رو به سطح امثال ریمی و نولان رسوندن و در اونجرز ۳ و ۴ ازشونپیشی گرفتن چون هیچ کدومشون نمیتونن این همه شخصیت و داستانک رو مثل روسوها به اون سرانجام شگفت انگیز برسونن
مخصوصا اندگیم که دیگه نطیرش ساخته نخواهد شد
چه قدر هم خوشحال شدم که پتی جنکینز رو تو لیست آوردین . اولین باری که زن شگفت انگیز رو دیدم برام معمولی بود ولی چند سال بعد دوباره دیدمش فهمیدم این فیلم چه جواهریه .
حدس خود من این بود که سم ریمی فرد اول بین کارگردانها باشه. اما واقعا انتخاب و لیست این سه تا واقعا سخته. یک امتیاز ویژهای که برادران رسو نسبت به سم ریمی و نولان دارن اینه که اونا تو عالم مارول فیلم ساختن. در واقع از یه جهاتی میشه امتیاز حساب کرد اما از یه جهاتی هم دست و پاگیر میشه. به عنوان مثال ما علاوه بر کاپیتان آمریکا سه گانههای ثور و مرد آهنی و اخیرا هم مرد عنکبوتی رو داشتیم. با اینکه روسوها دو فیلم اخر کاپیتان آمریکا رو کارگردانی کردن ولی سه گانه کاپیتان آمریکا با اینکه با محوریت کاپیتان آمریکا بود به شکلی ویژه در خدمت MCU بود. در فیلم سرباز زمستان با برملا شدن دست هایدرا زمینه ساز فیلم اونجرز عصر الترون شد و همچنین دنیای MCU و اونجرز یه تکون اساسی داد و حتی زمینه ساز فیلم کاپیتان آمریکا جنگ داخلی شد که خود این فیلم هم اونجرز رو شخم زد که زمینه ساز داستان جنگ ابدیت شد. در واقع این خلاقیت از داستان سرایی رو میشه یک امتیاز مخصوص برای روسوها در نظر گرفت ولی از طرفی فقدان کارگردان نولان و ریمی در یک عالم مشترک از قهرمانان این دید رو به ما نمیده (گرچه ریمی اخیرا دکتر استرنج رو داشته). اگر اکشن رو در نظر بگیریم قطعا یک نبرد برابری بین سم ریمی و رسوها شکل خواهد گرفت. نبردهای مرد عنکبوتی در سری سم ریمی همچنان در لیست برترینهای تاریخ هستند. در واقع نبردها و اکشن های سری مرد عنکبوتی سم ریمی پر از حرارت و هیجان و جذابیت هستند. ولی رسوها نسبت به ریمی دستشون بازتر بود چرا که دوجین قهرمان در اختیارشون بود.
در اینکه نولان کارگردان بزرگ و درجه یکیه هیچ شکی نیست و فیلمهای دارک نایت هم کارگردانی درجه یکی داشتن
فقط خب وقتی داریم فیلم کمیک بوکی میسازیم علاوه بر رعایت المانها و قوانین سینمایی، باید در چارچوب کمیک بوک که منبع و مرجع فیلم هستن هم باشه
که فیلمهای سم ریمی و برادران روسو حداقل توی این مورد خیلی از نولان بهتر هستند
از کی تا حالا داشتن "چندتا طرفدار" (اونم خل و چل و متعصب) ملاک برتر بودنه؟!!!! یعنی چرت ترین نظر سال رو داد
دمت گرم
اگه همیشه با همچنین استدلال های آب دوغ خیاری نظر میدی که واویلا!
خداییش؟ واقعا "چون چندتا طرفدار داره باید میزاشتنش تو لیست"؟!!!
برادر من اگه شما از اسنایدر خوشت نمیاد دلیل نمیشه که بیای بگی فیلماش بد بوده.دی سی فنا ازش خوب حمایت کردن،بشخصه فیلماش و دوست داشتم.حالا شما چطور فیلمو میبینی ک حس میکنی ب شعورت توهین شد من نمیدونم
هیچ دی سی فن حقیقی و با شعوری از این مرتیکه بی استعداد حمایت نمیکنه. اونایی که حمایت میکنند یه مشت بچه ی جوگیر هستن که تازه هورمون هاشون فعال شدن و موهای زیر بغلشون شروع به دراومدن کرده
واقعا حرف حساب جواب نداره! بتمن اونجا واقعا حق داشت کوتاه بیاد آخه اسم مادر کلارک کنت یا همون سوپرمن هم مارتاس. بتمن انقد تحت تاثیر قرار گرفت که به خودش اومد وگرنه جلو چشاشو خون گرفته بود. از اینا گذشته به سوپرمن هم حق میدم مغرور باشه و تو دادگاه وقتی بمب منفجر میشه بایسته همونجا آب از آب تکون نخوره. اصن فیلم انقد هنریه که هیچ بنی بشری تا الان نتوسته کشف کنه که مشکل این دوتا بر سر چی بود که این دو رو سر راه هم قرار میداد. تازه همین فیلم هم شد مبنای جاستیس لیگ که نهایتا با دو فیلم و ساعتها وقت تونست یه اثر معمولی تحویل بده. و شگفت انگیزه که چطور میشه از کارهای زک سیندر حمایت کرد. زک سیندر فعلا کاری کرده که تا سالها پروژه جاستیس لیگ تو سینما تعطیل بشه. آخرین فیلم متعلق به دی سی که شاهکار بوده برمیگرده به سال 2008 که شوالیه تاریکی اکران شد، همون سالی که مرد آهنی ۱ اکران شد!
البته این حرفا کلا تکرار مافاته متاسفانه
ممنون بخاطر مقاله.
خب من با یسری از این کارگردانها مخالف هستم ولی اسمی نمیبرم که میدونم یکیشون مورد علاقه خیلی ها هست.
توی این کارگردان ها، اولینشون عاشق نولان هستم.من بتمن بگینز رو خیلی بیشتر از دارک نایت دوست داشتم.نحوه بتصویر کشیدن و روایت اوریجن بروس وین با اون فلسفه خلقتی که روایت شد،همیشه یکی از بهترین کارهای سپورهیرویی میدونم.
مورد بعدی ریمی هست.ریمی خیلی خوب که چه عرض کنم بصورت عالی یک شخصیت چند وجهی و چند بعدی خلق کرد که قشنگ میشد باهاش همزات پنداری کرد.حالا ژانر وحشت رو هم قاطی کرد با اکشن ناب اون زمان بکنار،شخصیت پردازی محشر بود عالی بود.
مورد بعدی جیمز منگولد بود.نمی تونم نقل این فیلم چیزی بگم واقعا حسرت میخورم که چرا این فیلم برام اسپویل شد آخرش قبل از تماشا و ولی بازم لذت بردم.منگولد کارگردان خیلی خوش ذوقی هست.
متیو وان رو من از فیلم هاش خوشم نمیاد.ولی مگنیتویی رو توی فرست کلاس دیدیم که خیلی عمیق و چند وجهی بود.بنظر من بهترین خبیثی که مارول تونسته نشون بده همین مگنیتو بوده،خباثت این فیلم کاملا قابل باور هست.
هستند کسای دیگه که ولی بنظرم توی این لیست باید مت ریوز هم میبود.واقعا بتمنی که خلق کرد خارق العاده بود.از زیر سایه سنگین نولان خودتو بکشی بیرون و چیزی تحویل بدی که عالی باشه کار هر کسی نیست.مت ریوز ان چیزی رو نشون داد که نولان فرصت نشون دادن نداشت.انگار فیلم های نولان یسری شکاف روایت داستانی داشت که ریوز از دل همون شکاف ها فیلم خودشو کشید بیرون.
دل تورو هم خیلی دوست دارم کارهاشو هل بوی که خارق العاده و خاص بود.
مورد اخر ای کاش مقاله در مورد فیلم های ابرقهرمانی بود تا شاهد اسم برد برد هم میبودیم.واقعا اگر مطلب نقل قهرمانی بود جاش توی لیست بود.
بیاد ندارم شما یه نظر داده باشین(شایدم بوده باشه و ذهن یاری نمیکنه) که من ذره ای با اون مخالفت داشته باشم،تمام مطالب و نظرهایی که از شما خوندم بشدت با نظرهای من همسو هست که اونقدر خوب نقل قول شده که من خیلی از وقت ها نظر خودمو نمینویسم.متیو وان توی فرست کلاس شخصیت پردازی خیلی عمیق و چند وجهی ای ایجاد کرد مخصوصا برای مگنیتو.خیلی کارش خارق العاده بود.مقایسه کنیم با خباثت سری اول فیلم ایکس من که سینگر ساخت،این کجا و ان کجا.
پشم لای پاشون رو یادت رفت بگی
آره راست میگی. خوب حمایت کردن، البته با تقلب و دستکاری آرای اسکار
b2n.ir/a12972
ولی یک فکری بدجوری ذهنم رو قلقلک داد!
کوئنتین تارانتینو برای کارگردانی فیلمی از روی «لوبو»!
نظر شما چیه استاد ترابی و دیگر رفقا؟
نظرمو گفتم تو مقاله
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا