10 لحظه برتر فیلم ها و سریال های مارول در سال 2021

10-لحظه-برتر-فیلم-ها-و-سریال-های-مارول-در-سال-2021-mcu-marvel

سال 2021 قطعا سال پرمشغله‌ای برای مارول بود، اما مهمترین و بهترین لحظات آثار مارول در سال گذشته کدامند؟

مقدمه: در سالی که گذشت، ما شاهد 4 فیلم سینمایی و 5 سریال تلویزیونی از مارول بودیم. از فیلم ها و سریال های ناامیدکننده‌ای همچون "بلک ویدو"، "اترنالز"، و "هاکای" گرفته تا آثار خوبی مثل "وانداویژن"، "فالکون و سرباز زمستان"، "لوکی"، "وات ایف؟"، "شانگ چی و افسانه ده حلقه" و فیلم معرکه‌ای به نام "اسپایدرمن: نو وی هوم". اگرچه بعضی از این آثار اهمیت بیشتری نسبت به بقیه دارند، اما به هر حال هر اثر جزی از MCU است و دارای لحظات مهم و تاثیرگذاری‌ می‌باشد. بنابراین در این مقاله قصد داریم که به رتبه‌بندی 10 لحظه برتر آثار مارول، که طرفداران در سال گذشته شاهد آنها بودند، بپردازیم.

مقالات زیر را نیز حتما بخوانید:

10 مرگِ شوکه‌کنندهٔ دنیای مارول در سال 2021

مهم ترین اتفاقات و تغییرات مارول در سال 2021

رتبه بندی فیلم های کمیک بوکی/ابرقهرمانی سال 2021

10 سریال برتر سال 2021

معرفی تمامی آثار مارول که در سال 2022 منتشر میشوند

 

10- گفتگوی یلنا و الکسی (بلک ویدو)

گفتگوی یلنا و الکسی (بلک ویدو)

بلک ویدو فیلم عجیبی است. مارول تصمیم گرفت فاز چهارم خودش را با فیلمی که واقعاً باید در فاز دوم یا سوم اکران می‌شد، راه‌اندازی کند. و اين باعث رنج هواداران شد زیرا به عنوان یک فلش بک با بازی شخصیت محبوبی بود که کشته شده و واقعا دل هواداران برایش تنگ ميشود. با این حال به نظر می‌رسه اين فیلم بیشتر گامی رو به عقب باشه تا رو به جلو چرا که مارول قبلا ژانر اکشن و جاسوسی رو خیلی بهتر به نمایش گذاشته است. به همین دلیل با وجود فیلم هایی مثل کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان، بعیده بلک ویدو توی فهرست تماشای مجدد کسی قرار بگیره. هسته اصلی این فیلم را خانواده ناتاشا تشکیل می‌دادند. گروهی از افراد شکسته و مشکل‌دار که در می‌یابند روابط بین‌شان باعث خوشبختی‌ آنها خواهد بود. در یکی از صحنه های برجسته فیلم، این خانواده چهارنفره دور یک میز می‌نشینند و به گفتگویی می‌پردازند که در نهایت منجر به یک دعوا میشود. ناتاشا از پدر و مادر خانواده اش ناراحت است که اجازه دادند او وارد اتاق سرخ شده، و به یک سلاح تبدیل شود. اما یلنا این‌گونه نیست چراکه این خانواده، تنها چیزی بود که یلنا داشت. در ادامه یلنا به اتاقش می‌رود تا تنها باشد اما الکسی به دنبالش می‌رود تا او را آرام کند. اگرچه از این صحنه ها به خاطر به حاشیه رفتن ناتاشا انتقاد میشود، اما به هر حال نمی‌توان بار عاطفی آن را انکار کرد. گفتگوی یلنا و الکسی از لحظات احساسی فیلم است، به ویژه زمانی که الکسی آهنگ "شیرینیِ پای آمریکایی" (American Pie) را می‌خواند و دخترش هم نمی‌تواند مانع همراه شدن با او شود. البته ای کاش الکسی در این صحنه، خاطرات چندش‌ آورش را فراموش میکرد.

 

9- نبرد پایانی اترنالز (ابدی‌ها)

ایکاریس

فیلم کلویی ژائو با الهام از کمیک‌های ابدی‌های جک کربی، رویکردی غیرعادی برای مارول دارد و یک تیم کامل از ابرقهرمانان مرتبط را معرفی می‌کند. ژائو فیلمساز برجسته ای است و عشق او به به ابدی های مارول احساسی واقعاً منحصر به فرد در mcu می دهد. دیدن اینکه مارول مایل است به کارگردانی اجازه دهد تا روی کاراکترهایی که دوست دارد کار کند و در نتیجه کاراکترهای فوق العاده ای ایجاد کند، فوق‌العاده لذت بخش بوده و عجیب غریب است! اما متأسفانه پرده سوم فیلم به یک سناریوی نسبتاً سنتی پایان جهان تبدیل می شود که با شخصیت پردازی صمیمی پرده اول و دوم در تضاد است. و در نتیجه اين حس به بیننده منتقل میشود که انگار فیلم ابدی ها دو فیلم مجزا است که به هم چسبیده شده. این فیلم گامی جسورانه به جلو برای مارول است، مخصوصاً از نظر تنوع، و دارای لحظات شخصیتی فوق‌العاده و لذت‌بخشی که هوادار را به وجد می آورند. شخصیت ها بسیار هماهنگ هستند و پرده اول و دوم فوق‌العاده است. اما اصطلاحاً فیلم یه چیزی کم دارد. هرچقدر که پرده سوم این فیلم بد باشد، اما صحنه های اکشن آن واقعا چشم‌نواز بودند. نبردی که در آن سرسی و دیگر اترنال ها برای نجات انسان ها مجبور به نبرد با هم‌نوعان خود، یعنی ایکاریس و اسپرایت و همچنین یک دیوایانت قدرتمند و در نهایت کشتن یک سلستیال میشوند. این سکانس از لحاظ بصری معرکه است. چه ماکاری که تمام سرعتش را به نمایش می‌گذارد و چه فاستوس که به شکل غیرمنتظره‌ای، با اختراعاتش وارد میدان نبرد میشود. ناتوانی ایکاریس در کشتن سرسی به خاطر حس عاشقانه اش به او، و همچنین خودکشی غافلگیرکننده او هم از لحظات مهم این صحنه بودند.

 

8- سم ویلسون میراث کاپیتان آمریکا را به دوش میکشد (فالکون و سرباز زمستان)

سم ویلسون - کاپیتان امریکا

وقایع سریال فالکون و سرباز زمستان دقیقا بعد از اونجرز: اندگیم رخ میدهند. بعد از اینکه استیو نام کاپیتان آمریکا و سپرش را به سم ویلسون محول کرد، سم سپر را به دولت آمریکا تحویل داد. این تصمیم او عواقب زیانباری به دنبال داشت که موجب همکاری او با باکی بارنز برای بازپس‌گیری سپر شد. این سریال به موضوعاتی چون نژاد پرستی و سرکوب سیاه‌پوستان، فشار های اجتماعی و اخلاقی و اوضاع جهان پس از بشکن ثانوس پرداخت. در نهایت فالکون میراث کاپیتان آمریکا را پذیرفت و در اپیزود نهایی سریال بعد از یک سخنرانی طولانی‌، به کاپیتان آمریکای جدید تبدیل شد. اگرچه این صحنه تا حد زیادی شعاری به نظر میرسید، اما قطعا از لحظات برجسته این سریال بود.

 

7- واندا تبدیل به اسکارلت ویچ میشود (وانداویژن)

اسکارلت ویچ

سال 2021 سال سریال های مارول در دیزنی پلاس بود. وانداویژن اولین سریال تلویزیونی مارول در سال گذشته بود و واقعا متفاوت تر از چیزی بود که طرفداران انتظار داشتند. بعد از وقایع اونجرز اندگیم، سریال وانداویژن برای باری دیگر زوج «الیزابت اولسن» (Elizabeth Olson) و «پل بتانی» (Paul Bettany) را در نقش های اسکارلت ویچ و ویژن گرد هم آورد. وانداویژن را می‌توان هم به عنوان یک ساختارشکنی ژانر سیتکام و هم یک اثر طنز روان‌شناختی در نظر گرفت. سریالی که کلیشه های معمول ژانر ها را می‌شکند و از آثار ابرقهرمانی فراتر میرود تا چیزی واقعا منحصر به فرد را خلق کند. البته اکثر مخاطبان از اپیزود نهاییِ ضعیف و ناامید کننده سریال انتقاد می‌کنند ولی وانداویژن هنوز هم ارزش دیدن را دارد. در پایان این سریال شاهد بودیم که واندا در نهایت به اسکارلت ویچ میشود و بدین ترتیب اگثا هارکنس را مغلوب خود می‌کند. همانطور که اگثا پیش‌تر گفت، اسکارلت ویچ موجودی قدرتمند است که توانایی خلق و نابودی بی‌چون و چرا را دارد و حتی جادوگر اعظم هم توانایی مقابله با آن را ندارد. موجودی که سرنوشت او نابودی جهان است. گذشته جذابیت بصری این صحنه، کاستوم جدید واندا به شکلی هوشمندانه طراحی شده، به طوری که در عین وفاداری به دنیای کمیک، برای دنیای سینما هم مناسب است. همچنین اسکارلت ویچ شدنِ واندا، از اهمیت زیادی در آینده MCU برخوردار خواهد بود که بیشترین تاثیر آن را در فیلم "دکتر استرنج در مولتی ورس" شاهد خواهیم بود.

 

6- بازگشت کینگ پین‌ (هاکای)

ویلسون فیسک ملقب به کینگ پین بدون شک بهترین ویلین سریال های کمیک بوکی است. او خبیث اصلی سریال تحسین شده "بی باک" (Daredevil) است که از همان زمانی که در فصل 1 مشاهده کردیم چگونه سر یک نفر رو فقط با استفاده از در ماشین از بدنش جدا کرد فهمیدیم که ویلن های قبلی فقط یک سوءتفاهم بوده اند! کینگ پین جزو عمیق ترین شخصیت های خبیث سریال های کمیک بوکی است و به روش خودش میخواهد از شهری که دوستش دارد (نیویورک) محافظت کند و مت مورداک/بی باک را سد راه خود میبیند. وینسنت دونافریو نقش خودش را با نوعی سکوت تهدید آمیز همراه میکرد و هر وقت هم که حرف میزند بسیار کم حرف بود ولی کلماتش را دقیق و سنجیده انتخاب میکرد. همه اینها باعث ميشد او در دل دشمنان و حتی كسانی که برایش کار میکردند ترس بیندازد. دونافریو تک تک صحنه هایی که در آن حضور داشت را از آن خود میکرد و با قدرتی که از خود بروز میداد حتی آرام ترین صحنه ها را نیز تنش زا میکرد. او به معنای واقعی کلمه تهدید آمیز بود و تماشاچی را دچار دلهره میکرد و البته سرگذشت او در این سریال و عاشق پيشه بودن او ازش شخصیتی سمپاتیک ساخت. واقعا کدام خبیثی را میشناسید که تمام این خصوصیات را یکجا داشته باشد؟! بنابراین تصور کنید که طرفداران چقدر خوشحال شدند وقتی وینسنت دونافریو برای ایفای نقش ویلسون فیسک به عنوان ویلین اصلی به سریال هاکای پیوست. البته اکثر طرفداران از شخصیت پردازی کینگ پین در این سریال انتقاد کردند، اما به هر حال بازگشت این ویلین جذاب، همراه با بازگشت مت مورداک در اسپایدرمن نو وی هوم، بسیار هیجان انگیز است. به ویژه حالا که پیشبینی میشود که این کاراکتر در آثار بعدی مارول هم نقش داشته باشد (زیرا شواهد زیادی از زنده بودن او بعد از شلیک مایا لوپز در پایان سریال هاکای وجود دارد).

 

5- پدر علیه پسر (شانگ چی)

فیلم شانگ چی

شاید بلک ویدو حس حال بد و غم انگیزی داشت، اما قطعا زمینه برای شانگ چی و افسانه ده حلقه آماده بود. اين فیلم به خوبی آگاه است که در جهانی مشترک و مملو از فیلم ها زندگی میکند! صحنه پس از تیتراژ اين فیلم، کاراکترهایش را به دنیای سینمایی مارول گره میزند. اما با اين حال، از نظر ظاهری و فضای فیلم، شبیه هیچکدام از آثار قبلی مارول نیست. سیمو لیو به زیبایی نقش شانگ چی را بازی میکند. هنرمندانه از پس نقش یک ابرقهرمان، یک انسان و پسر یک جنانتکار باستانی بر می آید. شاید بهتره بگم نسخه مارولی لوک اسکای واکر! بازیگران مکمل میدرخشند، بازی تونی لیانگ به رو به جرات ميشه عنوان یکی از با روح ترین و زنده ترین خبیث های MCU در نظر گرفت. همچنین نمیشه از بازی نورا لوم در نقش کتی گذشت که حال و هوای جدیدی دارد و به زیبایی به چشم می‌آید. از نظر بصری، شانگ چی کاملاً نفس گیره، سکانس های اکشن فوق‌العاده زیبا هستن. متأسفانه این موضوع چند تا از مبارزه های پرده سوم را تند و تیزتر می‌کند، فیلم قدرت بصری و ظاهری خود را از دست می‌دهد. چراکه شانگ چی در تاریکی با حریفانش مبارزه میکند. نقاط قوت شانگ چی بسیار چشمگیر بوده و از نقطه ضعف هایش بیشتره اما همچنان ميشه گفت کامل کامل هم نیست.

نقطه اوج فیلم نبرد پایانی شانگ چی با پدرش ونوو (Xu Wenwu) است. این صحنه که شامل یک تقابل رزمی هیجان انگیز است، یکی از سکانس های اکشن عالی فیلم های مارول می‌باشد و از نظر بصری واقعا خیره‌ کننده از آب در آمده. اما جذابیت این نبرد حماسی، بار احساسیِ پشت آن است. نبرد شانگ چی و ونوو خیلی بیشتر از یک تقابل خیر و شر ساده است. ونوو برخلاف همتای کمیک بوکی‌اش یک ابرشرور حریص و جاه طلب نیست، او پدر سوگواری‌ست که فقط می‌خواهد همسرش را دوباره ملاقات کند. شانگ چی هم یک قهرمان فداکار تکراری نیست، او پسری آسیب دیده است که می‌خواهد از مردی که او را به یک قاتل تبدیل کرده انتقام بگیرد. اما شانگ چی در نهایت تصمیم میگیرد که از جان ونوو بگذرد و به جای تبدیل شدن به قاتلی که از کودکی برایش تعلیم دیده، به مردی که او را بزرگ کرده کمک کند. این یک پایان تلخ و احساسی برای این صحنه معرکه است که موجب میشود که این لحظه، بسیار دیدنی تر از یک صحنه اکشن عادی باشد.

 

4- نگهبانان مولتی ورس علیه اولتران (وات ایف...؟)

نگهبانان مولتی ورس

سریال وات‌ ایف اولین سریال انیمیشنیِ MCU بود و توانست به خوبی خودش را در دل هواداران جا کند. این سریال به واسطه روایت های جذاب، اشارات متعدد به فیلم های MCU و پیچش های داستانی مناسب و شوکه کننده، توانست به اثری بسیار دیدنی تبدیل شود. نقطه اوج این سریال‌، نبرد اپیزود پایانی آن بود، یعنی جایی که واچر با جمع آوری قهرمانان مختلف از سراسر جهان های موازی مختلف، گروهی به نام نگهبانان مولتی ورس تشکیل داد تا با اولتران دارای سنگ های ابدیت مبارزه کنند. این مبارزه بسیار جذاب و خلاقانه بود و از طرفی تماشای قهرمانان اپیزود های قبلی در یک قاب، لذت خودش را داشت. همچنین شنیدن مجدد صدای «چادویک بوزمن» فقید هم برای بینندگان جالب بود. خوشبختانه این اپیزود توانست به شکل باشکوهی به فصل اول این سریال خاتمه دهد تا هیجان ما طرفداران برای فصل بعد دوچندان شود.

 

3- کنگ فاتح و آغاز مولتی ورس (لوکی)

با وجود اینکه لوکی بیشتر وقت خود را در MCU به عنوان یک خبیث جذاب و خاری در چشم قهرمانان گذراند، اما او همیشه محبوبیت زیادی نزد هواداران داشت و به همین دلیل در بسیاری از آثار این فرنچایز حضور یافته است. سریال تلویزیونی لوکی حتی پا را فراتر گذاشت و لوکی را از یک ویلین، به یک ضدقهرمان دوست داشتنی تبدیل کرد. قطعا تماشای نقش آفرینی «تام هیدلستون» (Tom Hiddleston)، «اوون ویلسون» (Owen Wilson) و «سوفیا دی مارتینو» (Sophia Di Martino) در صفحه نمایش تلویزیون بسیار لذت بخش است. به علاوه، سریال لوکی نقش مهمی را در MCU دارد و برای آینده این فرنچایز به خوبی زمینه چینی کرد؛ بنابراین تماشای آن برای طرفداران دنیای سینمایی مارول واجب است. اگرچه این سریال تنها شش اپیزود داشت اما بی‌شک به عنوان یکی از بهترین سریال های تلویزیونی مارول شناخته میشود. این سریال توانست با تم رازآلود، جلوه های بصری خیره کننده و داستان جذابش، تبدیل به سریالی با مضامینی چون غم، عشق و خودآگاهی بشود. اما بدون شک هیجان انگیز بخش سریال جایی‌ست که بالاخره معلوم میشود کسی که پشت این ماجراهاست، کسی نیست به جز خبیث معروف کمیک های مارول، یعنی کنگ فاتح. این لحظهٖ تکان دهنده، اگرچه باتوجه به حضور کنگ در فیلم "مرد مورچه ای و واسپ: کوانتومانیا" قابل پیشبینی بود، اما هنوز هم یکی از بزرگترین لحظات فاز چهار مارول است. به علاوه به دنبال مرگ کنگ، خط زمانی مقدس از کنترل خارج شد و بی‌شمار جهان موازی به وجود آند. در نتیجه حالا زمینه برای داستان های عظیم‌تر و جذاب تر فراهم شده.

 

2- مرگ زن عمو می (اسپایدرمن نو وی هوم)

از زمان اولین حضورش در فیلم "کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی"، مریسا تومی یک زن عمو می معرکه بوده است. او یک شیمی مادر-پسری قدرتمندانه با تام هالند برقرار میکند و شوخ طبعی خاصی هم به نقش تزریق کرده بود. او مرکزیت اخلاقی در "راهی به خانه نیست" را تشکیل میدهد زیرا اعتقاد راسخش در دادن شانس دوباره به دیگران باعث بلوغ پیتر ميشود.

بدون شک تکان دهنده ترین و غم انگیز ترین صحنه فیلم راهی به خانه نیست، صحنه مرگ زن عمو می است. او در ابتدا سعی میکند گابلین را درمان کند اما سرم درست کار نمیکند. در ادامه با وجود اینکه پیتر از می میخواهد که فرار کند، او جسورانه سر جایش می‌ایستد و مورد اصابت ضربه ناجوانمردانه گلایدر گابلین قرار میگیرد. او علی‌رغم اینکه میداند که چیزی تا مرگش نمانده و بی‌توجهی پیتر به هشدار های دکتر استرنج عامل مرگ اوست، اما باز هم اعتقادش به دادن شانس دوباره را از دست نمی‌دهد و هنوز باور دارد که پیتر کار درست را انجام داده. او همچنین قبل از مرگش جمله نمادین "قدرت زیاد مسئولیت زیادی به همراه دارد" را میگوید. تماشای اینکه پیتر با بازی بی‌ نقص تام هالند، بی توجه به ماموران پلیس با چشمان اشک آلودش بهت زده به جنازه می خیره شده و نامش را تکرار میکند، به معنای واقعی کلمه قلب‌ آدم را می‌شکند و او را به مجبور به اشک ریختن میکند. این اتفاق قطعا عذاب آور ترین بلایی بود که تاکنون بر سر پیتر پارکر MCU آمده. بی‌تردید این صحنه به عنوان یکی از احساسی ترین و غم انگیز ترین لحظات فیلم های مرد عنکبوتی و تمام فیلم های کمیک بوکی، یکی از برترین صحنه های اسپایدرمن نوی وی هوم است.

 

1- اتحاد مردان عنکبوتی (اسپایدرمن نو وی هوم)

اتحاد مردان عنکبوتی

خوشبختانه اسپایدرمن نو وی هوم لحظات خوب و ماندگار کم نداشت، اما مسلما نمی‌توان همکاری هیجان انگیز سه اسپایدرمن در انتهای فیلم را فراموش کرد. قرار گرفتن سه مرد عنکبوتی در یک فیلم کار ساده ای نیست و به راحتی میتوانست باعث ایجاد شدن اثری شلخته و بی‌ربط شود. اما خوشبختانه شیمی و رفاقت جذاب و دلچسبی میان این سه برقرار بود که قطعا یکی از نقاط قوت فیلم می‌باشد. یکی از جالب ترین لحظات فیلم وقتی است که اندرو گارفیلد میگوید که همیشه دلش برادر میخواسته. خوشبختانه او خیلی حسرت به دل به دنیای خودش برنگشت چون این سه مردعنکبوتی در فیلم شبیه برادر هستند که توبی برادر بزرگ‌تر که عاقل‌تر از بقیه است. اندرو برادر وسط که احساس می‌کند به اندازه کافی به او توجه نمی‌شود که بسیار به شخصیت پیتر او می‌نشیند و در نهایت تام برادر کوچکتر. همکاری شگفت انگیز این سه برای درمان شرورهایی که میخواهند آنها را بکشند به طرز باور نکردنی خیره کننده است. این صحنه کاری میکند که هر طرفدار اسپایدرمن، صرف نظر از اینکه با کدام فرنچایز مرد عنکبوتی بزرگ شده یا به کدام یک علاقه دارد، از خوشحالی جیغ بکشد و اشک شوق‌ بریزد! همچنین لحظه به آغوش کشیدن این سه نفر در انتهای فیلم، صحنه ای بسیار احساسی و فراموش نشدنی است. به علاوه این صحنه، فقط اکشن خالص نیست و ما در بینابین این نبرد، صحنه های احساسی هم به چشم می‌بینیم. مثل تجدید دیدار اسپایدرمنِ توبی مگوایر با دکتر اختاپوس، نجات ام‌جی به دست اندرو گارفیلد و مانع شدن توبی مگوایر از آلوده شدن تام هالند به خون گرین گابلین. از هر جهت این صحنه معرکه بود و بعید است که به این راحتی ها از ذهن‌مان فراموش شود.

 

کیارش یارویسی

(Kia Iron Man)

با بهره‌گیری از مقالات CBR و GR

 All rights reserved © Spidey.ir 2021

   (هرگونه كپی‌برداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز می‌باشد)

 

مطالب مرتبط:

مهم ترین اتفاقات و تغییرات مارول در سال 2021

10 مرگِ شوکه‌کنندهٔ دنیای مارول در سال 2021

رتبه بندی فیلم های کمیک بوکی/ابرقهرمانی سال 2021

10 سریال برتر سال 2021

معرفی تمامی آثار مارول که در سال 2022 منتشر میشوند

مهم ترین داستان های مارول در 10 سال گذشته

برترین و مهم ترین شخصیت های جدید مارول در 10 سال گذشته

مهم ترین داستان های دی سی در 10 سال گذشته

مارول چطور ارباب سرگرمی جهان شد؟

10 نویسنده برتر مارول (MARVEL) در دهه گذشته

15 رویداد برتر مارول (TOP 15 MARVEL EVENTS)

15 رویداد برتر دی سی (TOP 15 DC EVENTS)

10 چیزی که برای دیدنشان در فاز 4 دنیای سینمایی مارول هیجان داریم!

داغ داغ! کمیک کان 2019: فیلم ها و سریال های فاز 4 دنیای سینمایی مارول فاش شد!

10 پیچش داستانی شوکه کننده در تاریخ انتشارات مارول

75 لحظه ماندگار در كمیك های مارول

15 اتفاق مهمی که سال 2016 در کمیک های مارول به وقوع پیوست

جنجالی ترین داستان های كمیك بوكی در 20 سال گذشته!

15 جنجال بزرگ در کمیک های مارول و دی سی در سال 2017

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :

Submit to DeliciousSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

دیدگاه‌ها   

Lincoln
#1 Lincoln 1400-11-27 09:07
من همه فیلم های مارول رو ندیدم ولی برای اسپایدرمن رو خیلی دوستم .
بار احساسی زیادی داشت مثلاً مرگ زن عمو می، لحظات درد ناک نورمن ازبورن ، اشک های پیتر پارکر اندرو گارفیلد، و مهمترین جمع شدن اسپایدرمن یا بهتر بگیم جمع شدن مردان عنکبوتی.
نقل قول کردن
Pooyan mirzahosseini
#2 Pooyan mirzahosseini 1400-11-27 09:38
سلام جناب یارویسی خسته نباشید مقاله خیلی خوبی بود ، راستش انتقاد خاصی از مقاله ندارم جز اینکه خوب بود اما یه چیزی درمورد اینکه گفتین وات ایف جذاب بود و تونست خودش رو تو دل هواداران جا کنه باید بگم همینطور هست اما یه سری جاها ضعیف بود اشتباه نکنید مثلاً قسمتی که مربوط به دکتر استرنج بود خیلی خوب بود و قسمت های خوبه دیگه ای هم داشت اما مثلاً قسمتی که مربوط به ثور بود احساس میکنم واقعاً ضعیف بود احساس میکنم اون قسمت پتانسیل نسبتاً جالبی داشت که نشون میداد اگر ثور یه کارکتر بی مسئولیت میشد که فقط به فکر خوشگذرونی بود چه اتفاقی میوفتاد و ...... اما احساس میکنم اگر یکم جدی تر روی این موضوع توی اون قسمت تمرکز میکردن و جدی تر اونو به ما نشون میدادن جالبتر میشد تا اینکه بیان تو یک حالت طنز و من احساس میکنم یکم مسخره بهمون این مسئله رو نشون بدن خارج از اون یه مقدار عجیب نبود که مثلاً سورتور کنار فکر کنم مجسمه آزادی وایساده بود و بقیه ازگاردی ها و..... داشتن روی زمین نظم رو بهم میزدن و آثار تاریخی رو نابود میکردن اما هیچکدوم از قهرمان ها و نیرو های زمینی سعی نمی‌کردن جلوشون رو بگیرن و فکر کنم فقط کاپیتان مارول اومد که جلوشون رو بگیره این هم می‌تونه یه مقدار عجیب باشه و من احساس میکنم این قسمت خیلی ضعیف بود و اینکه واقعاً بنظرم اگر واچر میخواست که گروهی از قهرمانان دنیای موازی تشکیل بده که قطعاً میبایست لایق ترین ها باشن و یه سری کارکتر ها مثل ثور که نقش زیادی نداشت و بنظرم میتونستن نسخه بهتری رو انتخاب بکنن و کیل مانگر که تقریباً از همون اول منفی بود نمی‌بایست در همچین گروهی حضور داشته باشن و بنظرم میتونستن جوری بزارن که مثلاً یکی از کارکتر های همون دنیا که مبارزه با اولتران توش اتفاق افتاد میتونستن بخاطر فشاری که روش بود منفی میشد اما در کل وات ایف خوب بود ولی بنظرم پتانسیل بیشتری داشت و بهتر میشد ازش استفاده کرد
نقل قول کردن
AP-omega
#3 AP-omega 1400-11-27 09:50
سلام. با تشکر از مقاله عالی و دوره ی بهترین موارد این سال پرکار مارول.
رتبه بندی واقعاً به حق بود.
چیزی جالب تر از تیم آپ سه مرد عنکبوتی در یک لایواکشن وجود دارد؟!
نقل قول کردن
AM SM BM SM
#4 AM SM BM SM 1400-11-27 11:51
سلام
ممنون بابت مقاله.
امسال سال واقعا شلوغی برای مارول بود. بعد از اون سال مزخرف ۲۰۲۰ که حسابی دستمون رو گذاشت توی پوست گردو و چیز خاصی عایدمون نشد، امسال هم مارول تونست سال نسبتا خوبی با فراز و نشیب های متعدد تحویل هواداران کنه و هم دی سی محصولاتی ارائه داد که نشون میداد هنوز میشه به بازگشتش امیدوار بود و حتی اگه نتونم یک DCEU درست حسابی از دی سی ببینیم، حداقل این فیلم های مستقل بعضا جذاب و کنجکاوی برانگیز رو داریم. اما از این گذشته حالا میخوایم به مارول و آثارش بپردازیم. توی این سال که مارول محصولاتی رو منتشر کرده، قطعا لحظات زیبایی در این فیلم و سریال ها وجود داشتند. لحظاتی که طرفداران رو سرِشوق آوردن و چشم هاشون رو گرد کردند. لحظاتی که به چکیده و عصارهٔ اون اثر تبدیل میشن. لحظاتی که بعد از دیدنش میشه کل اون اثر رو در اون لحظه تعریف کرد و ازش لذت برد. میتونند لحظات هیجان انگیز باشند، اکشن، غافلگیر کننده، نوستالژی، بامزه، غم انگیز، تلخ، ترسناک و... این لحظات نقش بسیار مهمی در اون فیلم یا سریال دارند. مهم تر از همه اینکه این لحظات باید طبیعی باشند. باید اُرگانیک باشند. باید از دل فیلمنامه و کار بیرون بزنند. نباید زورکی احساس بشن، نباید مصنوعی باشند، نباید طوری باشند که مخاطب فکر کنه احتمالا کارگردان اینجا با خودش گفته "خب، بذار این صحنهٔ خفن رو اینجا داشته باشیم" و همه چیز اعم از روایت و منطق و ریتم داستان رو فدای اون لحظهٔ به خصوص میکنه. این لحظات باید طوری باشند که مخاطب فکر کنه کارگردان این صحنه رو در نگارش فیلمنامه و کار درآورده و هیچ چیز پیش فرض و آسیب زننده ای وجود نداره. این لحظه با کمک لحظات کوچک اما در حد خودشون، با اهمیت دیگه بلند میشه و صحنه ای تبدیل میشه که ما با هم ازشون لذت ببریم و اونا رو به یاد بیاریم. این خیلی مهمه که فیلم یا سریال به هر قیمتی فدای یک لحظه نشه تا اون صحنه هم زیباتر از گذشته باشه. حالا با این توصیفات، بریم ببینیم که کدوم لحظات در آثار امسال مارول از بقیه بهتر بودند. فقط یه چیزی من دربارهٔ مقدمه بگم که به نظرم سریال "فالکون و سرباز زمستان" جز سریال های خوب مارول و در دستهٔ "لوکی"، "وانداویژن" و "چه میشد اگر...؟" نیست و به نظرم جز "بلک ویدو"، "اترنالز" و "هاکای" قرار میگیره. چون این سریال مشکلات جدی داشت مثل اینکه بعضی وقت ها واقعا شعاری و حوصله سر بر میشد و پایان بندی خوبی هم نداشت. ضمن اینکه تصمیمات عجیبی مثل تغییر شخصیت شارون کارتر داشت و برای همین من اون رو جز آثار خوب مارول در امسال نمیدونم.
شاید بشه گفت از معدود لحظات خوب سریال بلک ویدو و جایی که میشد تا حدی صمیمیت اون خانواده رو حس کرد، سکانس میز نهار بود. هرچقدر با بلک ویدو مشکل دارم و به نظرم این فیلم لبریز از انتخاب ها و تصمیمات اشتباه بود، اما نمیتونم انکار کنم که این صحنه یکی از جاهایی در این فیلم بود که احساسات داشت و میشد این خانواده رو واقعا قبول کرد. البته لحظه ای عالی و چیزی که ما هواداران مارول خیلی بهش افتخار کنیم نیست و هنوز این مشکل وجود داره که شخصیت ناتاشا اینجا هم در حالی که مثلا فیلم اختصاصی اون هست با حاشیه رانده میشه. ولی صحبت های بین این خانواده جذابیت خودش رو داره. و البته صحبت الکسی با یلنا که اینجا هم حس پدر دختری خوبی داره که البته ای کاش پای اون خاطره چندش آور رو به میان نمی آورد.
راستش به شخصه صحنهٔ سخنرانی سم ویلسون جلوی مقامات آمریکا رو خیلی دوست ندارم. البته در این شکی وجود نداره که اگر یک صحنه باید از این سریال انتخاب میشد، باید همین لحظه میبود چون حکم جمع بندی سریال و تکمیل عناصر اون رو داشت و مهم ترین لحظه در سریال بود ولی اعتقاد دارم که این لحظه خیلی خوب در نیومد و تا حد قابل توجهی شعاری و کلیشه ای شد. چون مهم تر از خود اون صحنه، داستانی هست که اون رو تشکیل میده و اگر داستان خیلی خوبی پشت اون لحظه نباشه، پس خود سکانس هم به درد نمیخوره و داستان این سریال هم اونطور مهم نبود. ضمن اینکه طرز نگارش این صحنه واقعا حرفه ای نیست. یعنی نویسندگان اومدن ساده ترین راه ممکن رو انتخاب کردن که این بود که تم های داستانیشون رو گذاشتن توی دهن فالکون و ازش خواستند که اینا رو بلند بلند بیان کنه که نه تنها راه ساده و پیش پا افتاده ای هست، بلکه اونا اگر بهترین دیالوگ های ممکن رو هم مینوشتند(که این اتفاق نیفتاده) باز هم این صحنه نمیتونست جلوی خودش رو شعاری شدن و کلیشه ای شدن بگیره. بازهم میگم اگر بخوایم لحظه ای رو از "فالکون و سرباز زمستان" انتخاب کنیم، چیزی غیر از این صحنه به ذهنم خطور نمیکنه ولی خب این لحظه خودش بدون مشکل نیست و من خیلی دوستش ندارم.
لحظه ای که واندا تبدیل به اسکارلت ویچ میشه هم که دیگه نیاز به گفتن نداره. دیگه از این بهتر هم میتونست برای طرفداران واندا رخ بده؟ به شخصه خودم واقعا طرفدار این سریال هستم و فکر میکنم بعضی وقت ها بهش کم لطفی میشه، ولی این به این معنی نیست که این سریال بی عیب و نقصه. درواقع اگر سریال "چه میشد اگر...؟" هرچه جلوتر رفت، بهتر شد، "وانداویژن" هرچه جلوتر رفت از کیفیتش کاسته شد. اما این به این معنی نیست که سریال کلا داغونه و نکات جالبی هم داره. ضمن اینکه خیلی ها از پایان بندی ناامید کننده این سریال انتقاد کردن که منم باهاشون موافق هستم. این رو در ذهن داشته باشید که مسئله این نیست که پایان بندی وانداویژن افتضاح و فاجعه بود، بلکه موضوع اینه که سریالی که قبل از این پایان بندی سعی کرده بود به فرای ژانر ابرقهرمانی بره و چیز های جدیدی رو با فرم روایت منحصر به فردی به هواداران نشون بده، در پایان بندیش بالاخره به کلیشه های ژانر تن داد و یک پایان بندی استاندارد و معمولی رو تحویل داد. برای همین اینقدر این پایان ناامید کننده بود. اما واقعا جایی که واندا به اسکارلت ویچ تبدیل میشه از اون صحنه هایی هست که کمیک فن ها از دیدنش ذوق مرگ میشن و از لحاظ بصری و ظاهر اسکارلت ویچ که حرف نداشت. البته این رو هم بگم لحظهٔ جذاب دیگه ای که در این سریال وجود داشت و لیاقت حضور در این لیست رو داشت، جایی بود که ویژن و بچه های واندا یکی یکی از بین میرن و صحنهٔ احساسی و غم انگیزی رو شاهد هستیم.
دیگه من خودم رو از هفتصد ناحیه نابود کردم تا بگم که چرا سریال هاکای ناامید کننده و ضعیف بود. طوری که تنها چیزی که میخوام اینه که فقط این سریال رو فراموش کنم. خدا رو شکر بعدش "مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست" اومد چون راهی به خانه نیست بعد از هاکای مثل یک شکلات بعد از یک چیز تلخ بود. ولی میدونید چیه؟ تمام حرف های من رو فراموش کنید! تمام نقدها و نظرات رو هم فراموش کنید! این مقاله به تنهایی و به خوبی ثابت میکنه که چرا این سریال خوب نیست و داستان درست حسابی نداره. چرا؟ چون تنها صحنه ای که از این سریال لیاقت حضور در این لیست رو داشت و در این لیست قرار گرفت، حضور کینگ پین در این سریال بود که ربط خاصی به خود سریالِ هاکای نداشت و میتونست در جای دیگه ای هم باشه. این خودش به خوبی ثابت میکنه که سریال اونقدر پرته، که ماندگار ترین لحظه و تصمیمش ربطی به خودش نداره! این خودش همه چیز رو مشخص میکنه. درحالی که در حالت عادی و با یک داستان خوب از این سریال، صحنه ای از این سریال که باید در این مقاله قرار میگرفت، آتش زدن لباس رونین توسط کلینت بارتون و صحبت های او بود ولی متاسفانه این صحنه از پشتیبانی داستان خوبی استفاده نمیکنه و درواقع میشه گفت سر از ناکجاآباد درآورده. یعنی قبل از این صحنه ما داستان درست حسابی رو برای کلینت نداشتیم و یک قوس شخصیتی قوی رو برای او شاهد نبودیم پس این صحنه اون تاثیرگذاری رو نداره و زورکی احساس میشه. این لحظه از اونایی هست که اول کامنتم دربارشون گفتم. انگار که کارگردان اومده گفته "خب، اینجا باید یه صحنهٔ احساسی با جملات دراماتیک داشته باشیم که انگار کلینت چه تغییر رشد شخصیتی عالی رو داشته!" در حالی که نه تنها کلینت از چنین داستانی بهره نمیبره، بلکه موقع دیدن فیلم کاملا مشخصه که این صحنه چقدر زورکی و مصنوعی و کلیشه ای هست. طوری که به شخصه در این صحنه به قدرت چشم های بسیار قوی و نفوذ کننده دست یافتم که به خوبی میتونستم پشت صحنهٔ این لحظه رو ببینم که چطور کارگردان همینطوری این صحنه رو در سریال گذاشت. حالا از اینا گذشته، وضعیت برای حضور کینگ پین چطوره؟ خب حضور او در این سریال ابتدا هممون رو ذوق مرگ کرد. یعنی هایپ سقف رو شکافت و تا اون بالا بالاها رفت! ولی بعد از قسمت ۶، احساس کردن روی آتش هایپم، سردترین آب ممکن ریخته شده. چون نه تنها مرگ ظاهری کینگ پین (حتی ظاهری) تصمیم واقعا بد و جنجالی بود، بلکه از اون گذشته شخصیت پردازی کینگ پین هم انگشت کوچیکهٔ نسخهٔ دیگه اش توی سریال دردویل نبود. یعنی از اون خبیث بی رحم و ترسناک، فقط یک پوسته و صدا مونده بود و کسی که دردویل پدرش دراومد و بازهم در آخر نتونست کاملا شکستش بده، حالا یک دخترِ ۲۱ ساله که دو روزه قهرمان شده، بدون قدرت فرابشری و با چند تا اسباب بازی شکستش میده(تجویز دکتر بعد از خوندن این جمله: کوبیدن سر به در و دیوار برای پنج بارِ متوالی)!!! به شخصه باورم نمیشه که دارم چنین چیزی رو مینویسم ولی این واقعا اتفاق افتاده! خب شما که نمیتونید یک کینگ پین درست حسابی بیارید، خب چرا اصلا اون رو میذارید توی سریالتون؟ به شخصه حاضرم بیشتر صبر کنم و کینگ پین دیرتر به mcu میومد، ولی یک نسخهٔ به همون اندازه ترسناک و درست حسابی ازش میدیدم ولی متاسفانه این اتفاق نیفتاد.
شانگ چی یک فیلم اوریجین محور جمع و جور و سرگرم کننده بود که جذابیت های خودش رو داشت. بدون شک فیلم بی عیب و نقصی نبود و هرگز اون رو یک شاهکار نمیخونم، ولی در حد و اندازه های خودش خوب بود و یک خط داستانی خوب، با قهرمان و ویلن دوست داشتنی، جلوه های ویژه و صحنه های اکشن بسیار خوب و بازیگران قابل تحسین. این موارد باعث شدند که یک فیلم سرگرم کننده و زیبا رو تماشا کنیم. نبرد پدر و پسر در این فیلم به درستی انتخاب شده و در این مقاله قراره گرفته چون هم این صحنه بسیار اکشن خوبی داشت، هم داستان جالبی پشتش خوابیده بود و هم به پایان درستی رسید. شخصیت شانگ چی مثل خود فیلم بی عیب نبود و راستش رو بخواید بعضی وقت ها فکر میکنم زیر سایهٔ پدرش قرار میگرفت، ولی اونقدر گیرا بود که ما رو پای فیلم نگه داره و دربارهٔ ونوو که راستش رو بخواید دلیل اینکه میگم شانگ چی زیر سایهٔ پدرش قرار گرفت این بود که شخصیت ونوو برای من یکی از شانگ چی هم جذابتر بود. فکر نمیکردم بعد از دیدن فیلم این رو بگم ولی اون یکی از بهترین انسانی ترین شخصیت های mcu بود. اون نه به دنبال تصاحب دنیا بود، نه میخواست به مولتی ورس حمله کنه، نه میخواست در جنگ جهانی دوم جایی رو تسخیر کنه، نه میخواست در دنیا تعادل ایجاد کنه، نه میخواست یک کسی رو از بعد تاریک به این دنیا بیاره و نه چیز دیگه. اون فقط میخواست کسی که دوستش داشته رو از مرگ برگردونه که باز پیشش بمونه و اونا با هم زندگی کنند. موضوع اینم هست که قطعا اون در مرگ زنش بی تقصیر نبود و اشتباهاتی داشت ولی دقیقا جایی که اون کارش با جنایت و خلافکاری و دنیا تموم شد و تنها چیزی که میخواست یک زندگی آروم کنار خانواده اش بود، کار دنیا با اون تموم نشد و عواقب تصمیمات گذشته اش دامنش رو گرفت. برای همین ونوو یک شخصیت و ویلن بسیار جذاب و دوست داشتنی بود و تونی لیانگ هم به نظرم بهترین بازیگر این فیلم بود. پایان شخصیت او هم با اینکه شاید کلیشه ای احساس بشه، ولی بهترین پایانی بود که میشد در نظر گرفت و ونوو بالاخره اشتباهاتش رو جبران کرد و پایان غم انگیزی بر زندگی او و این نبرد پدر و پسری رقم خورد.
(ادامهٔ حرف هام در کامنت بعدی)
نقل قول کردن
AM SM BM SM
#5 AM SM BM SM 1400-11-27 11:52
پایان بندی سریال "چه میشد اگر...؟" رو میتونم اینطور توصیف کنم: ساده اما جذاب و دوست داشتنی. این سریال به خوبی عناصری رو که معرفی کرده بود رو در دو قسمت پایانیش جمع کرد. چیز عجیب و غریبی در این پایان بندی به چشم نمیخوره. سریال هم داستان خودش رو اونقدر جدی نمیگیره که انگار "مکبثِ" شکسپیر هست. فقط یک داستان ساده رو داریم که ما رو دعوت میکنه به دیدن نبرد های کمیک بوکی و بسیار جذاب نگهبانان مولتی ورس با اولتران که صحنه های اکشن بسیار چشم نواز بودند. برای همین ما یک پایان ساده ولی جالب و به یادماندنی رو داشتیم که حقش بود در این لیست باشه. با اینکه از لحاظ داستانی به نظرم قسمت چهارم بهترین اپیزود سریالِ "چه میشد اگر...؟" بود، ولی دو قسمت آخر بدون شک هیجان انگیز ترین و باحال ترین اپیزود های سریال بودند.
شاید بهتر بود بهترین لحظهٔ سریال لوکی رو کل اپیزود ششم دونست! درواقع این اپیزود اونقدر جذاب بود، و اونقدر پایان بندی عالی رو ارائه داد که هم از یک طرف ما رو خیلی هیجان زده کرد و هم باعث شد تا یه نگاهی به بقیه سریال های دیزنی پلاس کنیم و بهشون بگیم:"یاد بگیرید! اینطوری یک سریال رو جمع میکنند!" شاید بهترین چیزی که در این اپیزود من رو سحر کرد، "اتمسفر" این اپیزود بود. لوکی همیشه بهترین تعادل ممکن رو بین طنز و درام و جدی و غم و هیجان رو داشت و این اتفاق در این اپیزود هم به خوبی افتاد. قیلا هم گفتم، اینجا وقت صحنهٔ طنز نیست. ما داریم با کانگ فاتح ملاقات میکنیم. تا به حال چیزی از این بزرگ تر در mcu دیده نشده، لوکی و سیلوی واقعا گیج شدن. اینجا باید تعادل لحن به خوبی صورت بگیره که این کار حقیقتا بسیار عالی انجام شده. طوری که من این اپیزود رو میتونم در ژانر ترسناک دسته بندی کنم، بله ترسناک! ژانر ترسناک فقط وجود یه سری جامپ اسکر و حملهٔ یک هیولای بیگانه و زامبی نیست بلکه چنین وحشتی هم وجود داره که از مرموز بودن نشات میگیره و خیلی عالی صورت گرفته. برای همین حتی اون ادا اطوارهای کانگ هم با اینکه در موقعیت دیگه میتونست بانمک و خنده دار باشه، اینجا اتفاقا سریال رو ترسناک تر هم میکنه. در حالی که احتمالا اگر این سریال دست سازندگان سریال هاکای بود، احتمالا در همون شرایط هم چند تا جوک بیمزه توی دهن کاراکتراشون میذاشتند! لحظهٔ حضور کانگ و کلا این اپیزود و این سریال واقعا عالی بود.
خب، خب، خب! بالاخره میرسیم به فیلم "مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست" که همهٔ هواداران رو انگشت به دهن کرد. یعنی اونقدر این فیلمِ جذاب لحظات زیبا داره، که انتخاب دوتا از اونا برای این مقاله واقعا سخت بود. اما این اتفاق به خوبی افتاد و دوتا از بهترین لحظات فیلم انتخاب شدند. مرگ زن عمو می، لحظهٔ بسیار غم انگیزی بود. یکی از غم انگیز ترین لحظات فیلم های کمیک بوکی. همه چیز در این لحظه دست به دست هم دادن تا اشک ما رو دربیارند. از بازی فوق‌العاده بازیگران که هنوز صحبت های "می، می! چی کار داری میکنی می، لطفا. متاسفم می، متاسفم." تام هالند در نقش پیتر توی گوش من هست و حس عجیبی به من میده و مریسا تومی هم که کارش رو عالی انجام داده تا مظلومیت می در این صحنه و اون جملهٔ فوق‌العاده قدرت زیاد مسئولیت زیاد به همراه دارد که بسیار عالی جای گرفت. موسیقی و تصویر سازی بسیار عالی انجام شد و اشک آدم رو در می آورد و همه چیز اینجا دست به دست هم داد تا لحظهٔ فوق‌العاده ای رو ببینیم. دربارهٔ مورد اول که اصلا حرفی نمیمونه، این یکی رو فقط باید دید! یعنی من تا این مقاله رو دیدم مطمئن بودم که این صحنه رتبهٔ اول رو داره چون بسیار عالی بود. گردآوری سه مرد عنکبوتیِ دوست داشتنی و تارتنی های اونا با هم که با موسیقی شگفت انگیز آقای مایکل جاکینو همراه شده هر طرفدار اسپایدرمن رو مجبور به جیغ زدن و داد و هوار کردن و اشک شوق میکنه. یک صحنه ای که ساختار ساده ای داره ولی مگه میشه همراهی توبی مگوآیر و اندرو گارفیلد و تام هالند و تارتنی و ژست گرفتن های کمیک بوکی اونا جذاب نباشه و توی ذهن نمونه. این لحظه واقعا لیاقت رتبهٔ اول رو داره.
با تشکر از آقای یارویسی عزیز بابت این مقالهٔ فوق‌العاده.
نقل قول کردن
AS-Spider
#6 AS-Spider 1400-11-27 13:12
من یه نقدی دارم برای فاز چهارم مارول و اونم اینه که اگر فیلم های مردعنکبوتی و سریال لوکی و وات ایف نبودن استارت مارول متوسط رو به پایین بود(مقایسه شه با استارت مارول تو فاز اول یا سوم). ولی خداروشکر قراره دکتر استرنج بیاد و بلک ویدو و هاکای و تا حدودی فالکون و سرباز زمستان رو از یاد ما ببره.
من یه مشکلی که با قسمت 8 سریال وات ایف دارم اینه که وقتی تانوس توی اینفینیتی وار روی زمین ظاهر میشه ویژن درد بسیاریو حس میکنه و از واندا میخواد که نابودش کنه،ولی توی وات ایف تا تانوس ظاهر میشه اولتران در یک چشم بهم زدن به دونیم تقسیمش میکنه :-| یا قسمت 6 سریال هاکای که واقعا سقوط آزاد بود برای این سوال.آخه این چه کینگ پینی بود :-| یه بچه قهرمان با اسباب بازیاش کینگ پین رو از پا در میاره،یا شخصیت پردازی مایا که اصلا خوب نبود،همچنین قسمت آخر سریال فالکون و سرباز زمستان که پاور بروکر رو شارون کارتر کردن :-| .فیلم اترنالز هم که من انگار داشتم زجر میکشیدم موقع دیدنش.
نقل قول کردن
mjkp
#7 mjkp 1400-11-27 15:50
ممنون بابت مقاله
خیلی جالب بود
قطعا کامنتم اسپویل داره
.
.
.
.
اکثر سکانس های نو وی هوم برام جالب بود
ورود خبیث ها
مرگ زن عمو می
دیدار سه مرد عنکبوتی باهم و جدا شدنشون
مبارزه ی اسپایدی و استرنج
وقتی که دکتر اختاپوس اومد کمک

هاکای هم
ورود کینگ پین و نبردش با کیت بیشاپ
و نبرد یلنا بلوا با هاکای که خیلی منتظرش بودم

و سریال لوکی
وقتی که لوکی فهمید توی تی وی ای بجای گیره کاغذ از سنگ های ابدیت استفاده میکنن
لحظه دیدار سیلوی و لوکی
و مرگ کنگ فاتح
و...
نقل قول کردن
parsa hs
#8 parsa hs 1400-11-28 08:17
سلام مقاله فوق العاده بود ممنون از شما
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید