اسپایدی در دنیای کمیک به داستان های احساسی و تاثیرگذار خودش معروفه، حالا اسپایدی تا تدارک این مقاله قصد داره شمارو با داستان های احساسی برتر اسپایدرمن آشنا کند.
مقدمه : اگر خود را هوادار اسپایدرمن میدانید، باید بدانید که در تاریخچه این شخصیت، حجم دیوانه واری از داستان های احساسی و تاثیرگذار گنجانده شده است. از مرگ تونی استارک برابر چشمان تام هالند گرفته تا مرگ گوئن استیسی در آغوش اندرو گارفیلد و بی شمار لحظه دیگر در دنیای کمیک، انیمیشن و سینمایی، دلیلی بر این ادعا هستند. اصلا این ویژگی یکی از شاخصه های اسپایدی هست که باعث میشه این سوپراستار عنکبوتی، ملموس ترین قهرمان دنیای کمیک باشه. پیتر به قهرمان تراژدی ها در دنیای کمیک معروفه و هواداران با این ویژگی او تحت عنوان «شانس پارکر» شوخی میکنند، اما باید بدانید که اسپایدرمن مسائل و موضوعات را در قالب غم اندوه آنهم با تاثیر بیشتر به ما میآموزد. با وجود داستان های غم انگیز و تراژدی های هولناک، یکم عجیبه که وقتی اسم پیتر پارکر رو میشویم گریمون نمیگیره. به هر حال لازمه که با داستان های احساسی شخصیت محبوبتون آشنا بشید پس در این مقاله با ما همراه باشید.
10- پوست اندازی (Shed)
این داستان در دو زمینه ترس و غم انگیزی، تاثیرگذاری فوق العاده ای داره. بی تردید یکی از ترسناکترین و غم انگیزترین داستان های اسپایدی است که با خواندنش خوف به دل هوادار میندازه. این داستان در شماره های 630 تا 633 مرد عنکبوتی شگفت انگیز به چاپ رسید، بعضیها معتقدند که این داستان یکی از بهترین های مردعنکبوتی است ولی خیلی ها هم از جمله استاد عزیز از این داستان بدشون میاد و ازش انتقاد میکنند. دلیلشون رو هم خشونت بی حد و اندازه و البته طراحی های زشت برای این داستان برشمردند. این داستان حول هوش جدال دکتر کانرز با خوی و نیمهی حیوانی خود میچرخد، البته اینبار شدید تر و اثر گذار تر. داستان با غلبه نیمه حیوانی لیزارد بر دکتر کانرز ادامه میابد، در نتیجه لیزارد جلوی چشمان دکتر کانرز محبوس شده درون خلق و خوی حیوانی خودش، پسرش بیلی کانرز رو میخوره. این اتفاق با جمله فوق احساسی بیلی اثرگذاری دو برابری پیدا میکند :
You're going to kill me, aren't you? I always knew it.
تو میخوای منو بکشی، مگه نه؟ همیشه میدونستم.
این پانل کمیک بوکی به قدری تاثیرگذار و دردناک بود که خود کانرز هم که درون نیمه حیوانی خودش محبوس شده بود فریاد Stop بر میآورد. خلاصه بعد این اتفاق لیزارد پوست اندازی میکنه و صاحب قدرت های جدیدی میشه. یه توصیه هم از من به شما، اگه خواستید این داستان رو بخونید سعی کنید شب نباشه چون تا صبح نمیخوابید.
9- شماره 6 از سری پیتر پارکر : مردعنکبوتی خارقالعاده (2017)
سال 2017 مارول تصمیم گرفت سری جدیدی از کمیک های " پیتر پارکر : مرد عنکبوتی خارق العاده (PETER PARKER : THE SPECTACULAR SPIDER – MAN) را منتشر کنه. نویسنده ای برتر به نام «چیپ زدارسکی» را نیز مامور این کار کرد. او هم به زیبایی از پس نوشتن این کمیک بر آمد که همگی اینجا ترجمه شده و در آنها سعی شد حال و هوای داستان های کلاسیک اسپایدرمن تداعی بشه. اتفاقات مهمی هم در آنها افتاد مثل حضور خواهر پیتر پارکر (ترزا پارکر) و... خود این سری با نویسندگی بی نظیر زدارسکی و سبک طراحی نسبتاً خوب این کمیکها، بسیار به مذاق مهم هواداران خوش آمد و آنها را خوشحال کرد. اما قطعا ترین اتفاق در شماره 6 این سری رخ داد زیرا در آن «جی جونا جیمسون» پس از این همه سال از هویت مخفی اسپایدرمن باخبر شد! بله! پس از سالها پیتر پارکر تصمیم گرفت هویت مخفی خودش رو برای جیمسون فاش کنه! ما دیدیم که جیمسون که این همه سال از اسپایدرمن متنفر بوده حالا دیگه سمتی در روزنامه "دیلی بیوگل" نداره و وب سایتی زده که اونجا داره به اسپایدرمن فحش میده! اما مساله ای پیش اومد که اسپایدرمن حاضر شد باهاش مصاحبه اختصاصی بکنه. شاید به نظر خنده دار به نظر بیاد ولی بعد ها شدیداً جنبه احساسی پیدا کرد، زیرا در حین مصاحبه فهمید که جونا این همه ازش متنفر بوده چون همیشه او را آدمی میدونسته که مسئولیت پذیری بلد نیست و به همین خاطر هم ماسک میزنه. پیتر دید که جونا واقعا الان دیگه همه چیز خودش رو از دست داده و خیلی داغونه و ناگهان تصمیم گرفت هویت خودش رو برای جونا فاش کنه! از اون موقع به بعد هم باهم خوب شدن و جونا فهمید که اسپایدرمن در تمام این سالها چه آدم مسئولیت پذیر و چه قهرمان شریفی بوده است. پس از این اتفاق شاهد بودیم که نوعی تعامل جالب و جذاب بین جیمسون و اسپایدرمن پدید آمده است. بی تردید هر هوادار اسپایدرمنی از خواندن این کمیک زیبا و احساسی، لذت میبره.
8- مرگ مردعنکبوتی (Ultimate Spider-Man #160)
به طور طبیعی هر مرگی در داستان های مردعنکبوتی، صدمه جبران ناپذیری به دل و احساس خواننده وارد میکند. ولی این مورد یه چیز دیگس. در این داستان زیبا و ماندگار (که اینجا به عنوان یکی از لحظات ماندگار کمیک های مردعنکبوتی براتون توصیف شده است) شاهد هستیم که بالاخره همه چیز داره برای پیتر خوب پیش میره و زندگیش داره بر وفق مراد تر میشه ولی ناگهان اتفاقات داستان از این رو به اون رو میشه و همه اتفاقات خوبی که داره توی زندگی پیتر میوفته ختم به مرگ او میشه که یکی از ویژگی های غم انگیز این داستانه! بگذارید خلاصه بگم : طی اتفاقاتی نورمن و پیتر در مقابل هم قرار میگیرند، آزبورن توی این مبارزه در شرایطی قرار میگیره که میتونه پیتر رو بکشه ولی امجی نجاتش میده و با یه کامیون میزنه به نورمن، پیتر هم امجی رو از اونجا دور میکنه و کامیون رو بر میداره و میکوبه به سر نورمن ولی منفجر میشه و... هم نورمن و هم پیتر از دنیا میرن. یکی تنها و دیگری جلوی چشمان زن عمو و دوست دخترش! اما نکته ای که بار احساسی این داستان رو به شدت افرایش میده حرف های پیتر به هنگام مرگ هستش :
اشکالی نداره، عوضش موفق شدم. میبینید... موفق شدم. قبلاً نتونسته بودم «عمو بن» رو نجات بدم. ولی در عوض شما رو نجات دادم. انجامش دادم....
بی تردید این داستان یکی از برترین و احساسی ترین داستان هایی است که تا به حال برای اسپایدرمن نوشته شده و دارای حجم عظیمی از صحنه ها و پانل های ماندگار کمیک بوکی است. شما میتونید این داستان زیبا را در اینجا با ترجمه فارسی بخونید.
7- توطئه کلونی (Dead No More: The Clone Conspiracy)
شما هم مثل من تمامی اون تراژدی ها و مرگ ها در دنیای اسپایدرمن را به خاطر داردید و با تک تک آنها از لحاظ احساسی تحریک شده و درد کشیده اید. خب باید بگم «توطئه کلونی» (که اینجا به صورت کامل براتون ترجمه شده) همه این شخصیت ها را زنده کرده و سپس آنها را مجدداً میکشد تا شما باری دیگر این درد را ایندفعه یکجا حس کنید! در واقعا میشه اینجوری هم گفت که «توطئه کلونی» ایده ای بوده برای ایجاد حداکثر درد ممکن! البته شاید به اندازه دفعه اول سخت و دردناک نباشند ولی قطعاً هنوز هم اون حس و حال غم انگیز بر حال و هوای داستان حاکمه، به خصوص با در نظر داشتن اینکه اونها کاملا از بلایی که داره به سرشون میاد آگاهن. علاوه بر اهمیت تمامی این کلون ها، باید خدمتتون عارض شوم که گوئن استیسی موردی ویژه تر بود. در واقع شاید بشه گفت مرگ او (که اینجا براتون ترجمه شده) بعد از مرگ عمو بن، اولین و مهمترین تراژدی جدی بود که پیتر و هواداران به خود دیدن. در واقع در همین حد که عشق یک ابرقهرمان بمیره ولی بعد چندین سال بیاد و سالم و سر حال جلوش سبز بشه، به اندازه کافی دردناکه و خودش گواه بر همین ویژه بودن هست. اما منظور بنده این نیست. طریقه مرگ گوئن استیسی هستش که باعث میشه اونو ویژه و ناراحت کننده تر خطاب کنیم. به لطف دن اسلات، گوئن فرصت کرد یک قهرمان از دنیا بره و با اون فداکاری بزرگی که انجام داد تونست شخصیت قدرتمند خودشو به رخ بکشه.
نویسنده برجسته و محبوب سایتمون در اینجا از این داستان به عنوان یکی از برترین های زمینه رمانس نیز یاد کرده. همانطور که بالا گفته شد این داستان به شکل غم انگیزی شخصیت گوئن رو ارتقاع داد. در واقع طی اتفاقاتی پیتر و گوئن راهی آزمایشگاه شغال شدن توی راه گوئن عنکبوتی رو دیدن و مطابق شکل بالا گوئن گفت که نسخه های بهتری هم ازش هست. ولی این وسط یه دیالوگ فوق احساسی رو از پیتر شاهد بودیم :
فقط یه گوئن استیسی وجود داره. و هرجا که ببینم میشناسمش!
بعد این صحنه احساسی گوئن با فداکاری تمام برای پیتر وقت میخره و فرصت میکنه که به عنوان یک قهرمان از دنیا بره.
6- مرگ گوئن استیسی (The Amazing Spider-Man #121-122)
مطمئنم شما هم مثل من که تا تیتر رو دیدم این داستان به یادم اومد شما هم همین اتفاق براتون افتاده. راستش این داستان (که اینجا ترجمه شده) اینقدر در سایت اسپایدی در تاپ لیست های فراوانی قرار گرفته و توصیف شده که چیزی به ذهنم نمیرسه که متن رو به صورت متفاوت ارائه بدم و چیز جدیدی اضافه کنم. اولین تراژدی جدی و واقعی پیتر پارکر بعد از تبدیل شدن به یک ابرقهرمان و قبول مسئولیت نجات جان مردم، مرگ دختری بود که او عاشقانه دوستش داشت. گوئن استیسی در کمیک های کلاسیک مردعنکبوتی حکم دختر معصومی را داشت که به نظر به همراه زن عمو می، دوستان پیتر، زیباترین بخش زندگی پیتر بودند. تنها عواملی که باعث میشدند او با وجود مشغله های اسپایدرمنی و شانس پارکری، همچنان شاد و خوشحال باشد. اما گوئن طی داستانی فوق احساسی به دست دشمن شماره یک مردعنکبوتی یعنی گرین گابلین ربوده و از بالای پل بروکلین بر زمین پرتاب کرد و بقیه ماجرا رو هم که حفظید ولی بنده ادامه میدم، پیتر سعی کرد که با پرتاب تار جان عزیز ترین دختر زندگی اش را نجات دهد اما این کار باعث شد فشار عظیمی بر گردن گوئن وارد شده و او به رحمت خدا برود. چیزی که بار احساسی داستان را دو چندان میکند این است که اسپایدی ابتدا فکر میکند که موفق شده و گوئن را نجات داده است اما بعدش از شدت تعجب حتی نمیدونه چی بگه و جسد بی جان گوئن رو بر بازوانش نظاره میکنه. در نهایت هم قسم یاد میکنه که انتقامشو میگیره. این داستان به قدری زیبا بود که در این مقاله از آن به عنوان یکی از ماندگارترین لحظات کمیک بوکی در داستان های مرد عنکبوتی نام برده شده و انقدر مورد استقبال هواداران قرار گرفته و محبوب شده که به عنوان بهترین داستان تاریخ مارول هم انتخاب شد. (خبرش اینجاست).
5- اسپایدرمن : داستان زندگی (Spider Man : Life story)
سری «مردعنکبوتی : داستان زندگی» تلاشی بود برای قرار دادن گذشته مردعنکبوتی درون یک مجموعه کمیک که موفقیت آمیز هم در اومد و تک تک لحظات مهم از زندگی اسپایدی را به تصویر کشید. به همین دلیل اگه با این نگرش به داستان نگاه کنیم تایین صحنههای احساسی در آن بسیار دشوار است. زیرا این لحظات با بخش های مهم و زندگی اسپایدی گره خورده اند. بهتره اینجوری بگم که این داستان شامل تمامی لحظات احساسی و مهم در تاریخچه مردعنکبوتی است پس اگه توی این مقاله جای نگیره جای تعجب داره. حتی نویسنده بهایی بیشتر نسبت به مرگ گوئن استیسی به این مورد داده است. خلاصه اگه دنبال داستانی هستید که مستقیم یا غیرمستقیم تمامی موارد این مقاله رو یه جا خدمتتون ارائه کنه بیاید و همین داستان رو بخونید. این داستان زیبا در وبسایت اسپایدی براتون با بهترین کیفیت و به دستان توانمند مترجمین و ادیتورهای کاربلد سایتمون ترجمه شده که برای خواندنش به اینجا مراجعه کنید.
4- مردعنکبوتی شگفت انگیز شماره 700 (The Amazing Spider-Man #700)
قطعاً میدونید که این شماره مربوط به داستانی میشه که یکی از برترین دشمنان مرد عنکبوتی یعنی دکتر اختاپوس بر او چیره شد و جسم و ذهن خودش را وارد جسم و ذهن مردعنکبوتی کرد. این داستان هم بی تردید در بین احساسی های مردعنکبوتی قرار میگیره. خب ناسلامتی داریم راجب مرگ مردعنکبوتی حرف میزنیم، مگه ممکنه مردعنکبوتی عزیزمان به رحمت خدا بره و ما احساساتی نشیم؟ قطعاً نه! خب همین که ما پیتر پارکری رو میبینیم که توی جسم درب و داغون دکتر اختاپوس داره خودش رو به این ور اون ور میکوبه خیلی دردناک و احساسی هشتش. اما این در مقابل نقطه اوج داستان که در آن پیتر بدون هیچ خشمی و انتقامی خاطرات و جسمش رو به دوکی میده و بدون هیچ فوش و حرف های تهدید آمیز، فقط خواستار این هستش که دکتر اختاپوس هم در راهی قدم بزاره که پیتر تمامی زندگیشو صرف اون کرد. و در همین قسمت که شدیداً تکونتون میده شاهد دیالوگ های پیتر پارکر خیر خواه و انسان ترین قهرمان دنیای کمیک هستیم که این دیالوگ ها از لحاظ احساسی بار سنگینی دارن :
پیتر : مری جین ؟ اونا .. همشون اینجان ؟ بذار ببینمشون.
دکتر اختاپوییں : آره اینجان
پیتر : بهم قول بده که نذاری آسیبی بببینند.
دکتر اختاپوییں : قول میدم....
پیتر : همین برام...
3- انوال سال 2019 مردعنکبوتی دوست خوب محله (Friendly Neighbourhood Spider-Man Annual 2019)
غمانگیزترین داستان قابل تصوری که میتوانست تنها در شش صفحه منتقل شود، لیا (Leah) داستان یک دختر جوان بیخانمان را دنبال میکند. با جزئیات بیرحمانهای به ما نشان داده میشود که لیا در یک جعبه مقوایی پوشیده از عکسهای مرد عنکبوتی میخوابد. او تصور میکند در حالی که در سردی و بیرحمی بیرون از خانه رنج میبرد، به ماجراجوییهای جالبی و لذت بخشی میرود. خب حالا داستان چگونه به پایان می رسد؟ آیا مرد عنکبوتی به او کمک می کند؟ آیا او از فقر و بدبختی نجات میابد؟ باید بگم پایانش غم انگیزه! او در پایان میمیرد و میبینیم که تراژدی که در بالا خواندیم با این اتفاق به اوج خودش میرسد! و برای اینکه چند قطره اشک بیشتر ازتون کش برم، لازمه که بگم که در این کمیک نشان داده میشود که این دختر آخرین لحظات زندگی خودش را با تخیلات و رویای ماجراجویی و خوش گذرانی با ابرقهرمان محبوبش سپری میکند، غافل از اینکه مردعنکبوتی واقعی بر بالین او به سوگواری مشغول است.
2- مرگ هری آزبورن (The Spectacular Spider-Man #200)
میخوام ترقندی رو یادتون بدم که فوری اون رفیقتون که طرفدار اسپایدرمن هستش رو به گریه بندازید. فقط کافیه داستان مرگ هری آزبورن بهش یادآوری کنی که فوراً به هق هق بیوفته و مثل بل بل برات گریه بکنه! خب همگی از پیچیدگی رابطه بین پیتر و هری اطلاع دارید. لازمه بگم که رابطه این دو رفیق خوب همیشه دچار تنش هایی بوده ولی همیشه به خوبی ختم شده و هرگز این دو رفیق حاضر نشدن که با خوردن گوشت همدیگه استخوان هایشان را بیرون بیندازند. همین اتفاق توی این داستان هم رخ داد و ما شاهد بودیم که هری دوباره خبیث شده و داره به پیتر فشار میاره و اذیتش میکنه. بعد کش و قوس هایی این دو رفیق باهم مبارزه میکنن و اسپایدرمن زخمی میشه و هری هم اونو توی یه ساختمان درحال انفجار رها میکنه و میره. ولی بعدش مثل همون قضیه استخوان ها متوجه اشتباهش میشه و برمیگرده و رفیقشو نجات میده و هنگام مرگ هم اونو رفیق صمیمی خطاب میکنه. طبق چیزی که استاد گفتن، لازمه بگم نویسنده و طراح این مرگ رو بی هیچ دیالوگی و تنها با روایت تصویر به تصویر کشیدن که اطلاعات فراوانی میشه ازش گرفت. لطفاً برید اینجا و با بهترین ترجمه این داستان رو بخونید و اگه میتونید گریه نکنید!
1- بهترین داستان تاریخ مردعنکبوتی (Amazing Spider-Man #248)
اکثر افرادی که با خط داستانی «بچه ای که عکس های مرد عنکبوتی را جمع آوری میکرد» روبرو شدند، احتمالاً انتظار نداشتند که همزمان دلشان هم بشکند و هم گرم شود. با این حال، به نوعی، زمانی که این داستان به آنها گفته شد و آنها داستانی را که در آن بچهای که مرد عنکبوتی به دیدارش میرود و اسرار بیشماری را با او در میان میگذارد، مانند چگونگی کارکرد قدرت هایش، و حتی هویت مخفی و... و همینطور باهم بسیار سرگرم میشوند و خوش میگذرانند، خواندند. دقیقاً همین احساس را تجربه کردند. همانطور که انتظار دارید، داستان به اندازه کافی دوست داشتنی است. اگرچه در تعجب مانده اید که چرا اسپایدی همه این جزئیات مهم را به یک بچه ده ساله میگوید باید درست تا آخرین صفحه داستان صبر کنید. تا به شما ساختمانی که این بچه در آن اقامت دارد نشان داده شود. ساختمانی که محل اقامت سرطانی هاست. این داستان ثابت میکند که گاهی اوقات گریه کردن در داستان های کمیک بوکی خیلی خوبه و فوقالعاده حال میده! بنده تجربه شو دارم و با تک تک پانل های این داستان خندیدم و گریه کردم. پس از دستش ندید و برید به اینجا و با ترجمه اسپایدی بخونید و گریه کنید که خیلی حال میده!
نویسنده: احسان زینالی
Ehsan Spider
All rights reserved © Spidey.ir 2021
(هرگونه كپیبرداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز میباشد)
مطالب مرتبط:
بهترین داستان مرد عنکبوتی در سال 1999 ترجمه شد+ لینک دانلود
بهترین کمیک های مرد عنکبوتی به زبان فارسی
20 داستان كمیك بوكی كه اشكتان را در می آورند ...
رتبه بندی 15 داستان شوکه کننده تاریخ مرد عنکبوتی
بهترین داستان های مرد عنکبوتی در 10 سال گذشته
10 تغییر بزرگی که مرد عنکبوتی در طول عمرش تجربه کرده است
15 بلای بزرگی كه گرین گابلین بر سر مرد عنكبوتی آورده
مهم ترین داستان های مرد عنکبوتی در 10 سال گذشته
برترین و مهم ترین شخصیت های جدید مارول در 10 سال گذشته
مهم ترین داستان های مارول در 10 سال گذشته
10 لحظه در داستان های مارول که دنیای کمیک بوک را تکان داد!
شماره آخر از کمیک "داستان زندگی مرد عنکبوتی" ترجمه شد + لینک دانلود
جنجالی ترین داستان های كمیك بوكی در 20 سال گذشته!
رتبه بندی 10 تراژدی بزرگ مرد عنکبوتی
10 داستان ترسناک برتر مرد عنکبوتی
تاریخچه کمیک بوک های اسپایدرمن - قسمت اول
تاریخچه کمیک بوک های اسپایدرمن - قسمت دوم
15 داستان برتری كه «دان اسلات» (DAN SLOTT) تا به حال نوشته
دیدگاهها
خیلی خوب بود
خب گوئن آسایشی که مهم
بقیه هم مهم
شماره ۱ هم احساسی بود
ولی من گویم را خیلی قبول دارم
حتی بعضاً رفتم خود کمیک هارو برای چندمین بار خوندم
استاد میخواستم نظر شخصی شمارو راجب مقاله بدونم؟
ممنون بابت مقاله.
نام اسپایدرمن در حد بسیار زیادی با تراژدی و لحظات غمگین و احساسی گره خورده. او توی زندگیش تراژدی های زیادی رو تجربه کرده که دل آدم رو واقعا به درد میاره و مخاطب رو ناراحت میکنه. این لحظات هستند که پیتر رو از جنس مردمان اطرافش میکنند و اون رو قابل لمس میکنند. چون او با مشکلاتی مثل از دست دادن عزیزانش دست و پنجه نرم میکنه که خیلی از آدم های دور و اطرافش و انسان های دنیای واقعی هم همین طور هستند. اینکه ما مرگ عزیزانی رو ببینیم که هیچ وقت دوست نداشتیم چنین صحنه هایی رو ببینیم یه اینکه ما خودمون رو در بعضی اتفاقات بدی که برای ما یا اطرافیانمون افتاده مقصر میدونیم. البته همه کمیک های احساسی اسپایدی فقط اشک درار و غمگین نیستند، بعضی هاشون مثل همون داستان پسر بچه سرطانی میتونند احساسات دیگه ما رو هم تحریک کنند. بعضی هاشون اصلا میتونند بامزه و خنده دار باشند اما توی لایه های زیرینشون مسائل مهمی رو مطرح کنند. بعضی ها میتونند هیجان انگیز و پر جنب و جوش باشند اما باز هم توی بعضی جاها اون رگه های عاطفی و انسانی خودشون رو حس کنند و این چیزیه که اسپایدی رو از بقیه قهرمانان جدا میکنه و اون رو به "جامع" ترین قهرمان دنیای کمیک تبدیل میکنه. چون شما میتونید هر احساس و هر نوع حس و حالی رو در داستان های او ببینید و ازش لذت ببرید. میتونید باهاش از شدت خنده دل درد بگیرید و میتونید با گریه هاش گریه کنید و با احساساتش همذات پنداری کنید. میتونید با ماجراجویی هاش همراه بشید و حس کنید که دارید جای او بین ساختمان ها تاب میخورید و میرید سراغ کسی که از شانس بدش جلوی روی شما کار اشتباهی انجام داده. برای همین هر نوع تمی و هر نوع احساسی اجازه ورود به داستان های پیتر رو دارند و میتونند خوش بدرخشند. اما از این ها گذشته، چه داستان هایی بیشتر از همه احساسی هستند؟ چه داستان هایی هستند که ما رو مجاب به تفکر میکنند و احساسات ما رو تحریک میکنند؟
خب، جواب این سوال اونقدر ها هم که شاید فکر کنید راحت نیست، نوشتن مقاله ای برای پاسخ دادن به این سوال اصلا کار راحتی نیست و اینطوری نیست که وقتی از ما این سوال رو پرسیدند ما خیلی راحت بگیم "فلان کمیک و فلان کمیک و فلان کمیک و فلان کمیک"! چون اسپایدرمن اونقدر داستان های زیبا و احساسی و عاطفی داره که خیلی سخته ۱۰ تا رو انتخاب کرد و توی یک مقاله جا داد. به هر حال میتونیم توی این لیست شماری از بهترین و عاطفی ترین داستان های اسپایدی رو ببینیم و دربارشون تفکر کنیم. شماره ۶ از سری "پیتر پارکر: مرد عنکبوتی خارق العاده" که به دست چیپ زدارسکی عزیز نوشته شده، یکی از اون داستان های جذاب هست که هواداران اسپایدی خیلی وقته منتظرش بودند. جایی که بالاخره پیتر هویت خودش رو برای جیمسون فاش میکنه. جایی که ما میفهمیم که جیمسون اصلا اون آدم بدی که احساس میشه نیست و شخصیتش شبیه کسی که سیبیلش رو داره نیست (منظورم هیتلره!) و او دلایل کاملا مهمی داشته که این همه سال از پیتر انتقال کنه و فکر کنه اون یه مهاجم هست. چون او یک گذشته تراژیک هم به خاطر افراد نقابدار داشته و حالا فکر میکرد که اسپایدرمن هم یکی از همون افراد هست. اما بعدش متوجه شد که اینطور نیست و او خیلی هم آدم از خود گذشته و مسئولیت پذیری هست. اونجایی که ما میبینیم جیمسون همه چیز خودش رو از دست داده و فکر میکنه که حالا اسپایدی از این وضعیت خوشحاله اما برخلاف انتظار او اسپایدی هویت خودش رو فاش میکنه، لحظه بسیار مهم و احساسی هست و این کمیک رو به یک کمیک ماندگار تبدیل کرده. به قول آقا احسان وقتی تیتر این مقاله رو میبینیم، یکی از اولین کمیک هایی که جلوی چشممون رژه میره، کمیک "مرگ گوئن استیسی" هست. گفتنی ها بارها درباره این داستان عالی گفته شده و همه میدونیم که چه نقطه عطف بزرگی در کل دنیای کمیک هست. اینجا از همون جاهایی هست که در ابتدای کامنتم بهتون گفتم. جایی که پیتر با شک و تردید هاش که خودش رو مقصر اتفاقی که برای گوئن افتاده میدونه، از جایگاه یک ابرقهرمان بی عیب و نقص سوپرمن وار پایین میاد و به جنس آدم های خوبی که دور و برمون میشناسیم تبدیل میشه. کسایی که میدونیم آدم های خوبی هستند، اما این دلیل نمیشه که اشتباه نکنند و این اشتباهات اون ها رو بیشتر از همه اذیت میکنند چون به خاطر ذات خوبی که دارند به خاطرش ناراحت میشن. مرگ گوئن استیسی جایی بود که میشه گفت شخصیت پیتر پارکر رو به اندازه مرگ عمو بن و یا حتی بیشتر ارتقا داد و به لحظه بسیار مهمی تبدیل شد. جایی که پیتر بارها باهاش سر و کله میزنه که "چی میشد اگر میذاشتیم گوئن بیفته توی آب بعد بگیرمش؟ چی میشد اگر زودتر میرسیدم و با گرین گابلین مبارزه میکردم؟ چی میشد اگر حواسم بیشتر به اطرافیانم بود؟ و..." لحظاتی که پیتر سر جنازه گوئن شیون و گریه میکنه خیلی ناراحت کننده است و قلب آدم رو به درد میاره. توصیه میکنم حتما بعد از خوندن کمیک "مرگ گوئن استیسی" کمیک "Wespiners tales of Spider-Man #12" یا همون داستان کابوس تلخ اسپایدرمن که بهترین داستان سال ۱۹۹۹ اسپایدی هست و در سایت هم ترجمه شده رو بخونید تا به اهمیت این اتفاق در زندگی پیتر بیشتر پی ببرید و متوجه بشید که این کشمکش ها چقدر برای پیتر سخت و دشوار است. "داستان زندگی مرد عنکبوتی" یه کمیک ساده نیست. نوشتنش اصلا راحت نیست و خیلی سخت و دشواره. اینکه اتفاقات مهم داستان های اسپایدی رو دستمایه دنیای واقعی کرد و داستان خوبی تحویل مخاطب داد کار بسیار سختی هست. اینکه این داستان مثل تکرار مکررات داستان های کلاسیک اسپایدرمن احساس نشه و چیزهایی جدیدی بدون اینکه اون داستان ها رو خراب کنه بهشون اضافه کنه واقعا سخته. اما استاد چیپ زدارسکی کاری کرد کارستان و داستانی رو خلق کرد که تا مدت های زیادی دربارش صحبت میشه و ازش تعریف میکنند. اگر هوادار اسپایدی باشید و این داستان رو از دست بدید، اشتباه بزرگی انجام دادید. احساسات در تک تک پانل ها و دیالوگ های این کمیک موج میزنه. با داستانگویی فوقالعاده چیپ زدارسکی و طراحی های شگفت انگیز و کم نظیر مارک بگلی کارکشته. این کمیک کلکسیونی هست از همه اتفاقاتی هست که در زندگی پیتر پارکر رخ داده. اگر بخواید فقط یک کمیک از کل سال های زندگی پیتر پارکر بخونید، "داستان زندگی مرد عنکبوتی" میتونه گزینه مناسبی باشه. کمیکی که اگر شرایطش رو داشتید فقط نباید به نسخه دیجیتالی اون بسنده کنید، بلکه باید نسخه فیزیکیش رو بگیرید و یه ماچ گنده روی جلدش بذارید و از حس ورق زدن صفحاتش لذت ببرید. این داستان بدون شک یکی از احساسی ترین داستان های اسپایدی هست. در واقع مگر میشه کمیکی که خلاصه ای از کل اتفاقاتی که برای پیتر پارکر افتاده رو گرد هم بیاره و کمیک خوبی باشه ولی احساسی نباشه؟ این کمیک فوقالعاده لحظاتی داره که اشک شما رو درمیاره و در حالی که توی صورت شما نگاه میکنه میگه:"احساسات پیتر رو حس میکنی؟!" من میخوام از چهار لحظه عالی در این کمیک یاد کنم که به نظرم بهترین و احساسی ترین لحظات این سری کمیک هستند که من رو واقعا تحت تاثیر قرار دادند. اولین لحظه توی شماره دوم این سری کمیک هست جایی که دو داستان عالی "مرگ گوئن استیسی" و "سرگذشت کلون" در دهه ۷۰ میلادی در این داستان قرار دارند و این کمیک به خوبی این داستان ها رو با هم ترکیب کرد و یک شماره فوقالعاده نشون داد. جایی که میخوام دربارش صحبت کنم بعد از مرگ غم انگیز گوئن هست. جدا از اینکه مرگ او چقدر ناراحت کننده بود لحظه ای که من رو حتی بیشتر تحت تاثیر داد در گفت و گوی بین پیتر و مری جین بود. چیزی نمیگم و فقط خودتون قضاوت کنید:
مری جین: سلام آقا ببره. اونا رفتن(اشاره به کلون گوئن استیسی و کلون پیتر پارکر). میدونم نمیخوای ببینیشون ولی فکر کنم اوضاع شون خوب باشه. اسامی و هویت جدید بهشون...
پیتر: چی میده؟ یه زندگی جدید؟! تو رو هم که هری ولت کرد و کلی پول برات گذاشت! همون زندگی جدیدی که میخواستیو بهش رسیدی. دیگه لازم نیست حتی بیینیش. پس من چی؟! زندگی جدید من کجاست؟! از دست رفته. هیچی برام نمونده...هیچی...
- ولی پیتر...تو منو داری...
- م-مری جین...
دیدید؟ دیالوگ های چیپ زدارسکی در این لحظه غوغا میکنند و طراحی های زیبای مارک بگلی به بهترین شکل احساسات اون لحظه رو منتقل میکنند. جایی که ما میبینیم پیتر حس میکنه زندگیش از دست رفته اما همانند کمیک "مرگ گوئن استیسی" مری جین پیش او میمونه و دلداریش میده. این لحظه واقعا لحظه دلنشینی هست.
لحظه بعدی که میخوام دربارش صحبت کنم توی شماره ۴ و دهه ۹۰ میلادی و درباره مرگ هری آزبورن هست. بذارید تا صحبت از مرگ هری آزبورن شد بگم که مرگ او همیشه برای من لحظه ناراحت کننده و احساسی بود. جایی که هری به خاطر یک کار خوب و درست کشته شد اما برای همیشه در یادها موند. زندگی او خیلی آسون نبود و سختی های زیادی کشید اما در لحظه آخر تونست بر نیمه تاریک خودش غلبه کنه و پیتر رو نجات بده و در نهایت با شرافت بمیره. و این لحظه هست که با طراحی های فوقالعاده کمیک مرگ هری آزبورن، کمیک مورد ۲ این مقاله بسیار کمیک عاطفی میشه. طوری که هر وقت به اون صفحه مرگ هری و صفحه بعدش نگاهی میندازم، بسیار زیادی تحت تاثیر قرار میگیرم و ناراحت میشم. اما در شماره ۴ کمیک "داستان زندگی مرد عنکبوتی"، این داستان به خوبی مورد استفاده شد. اینجا هم باز هری آزبورن علی رغم کارهای اشتباهی که در گذشته انجام داد باز هم با فداکاری مهمی جون پیتر رو نجات داد و با سرفرازی مُرد. لحظه بسیار غم انگیزی که نشون داد هری برای قوی بودن نیاز به قدرت زیادی نداشت، بلکه فقط باید نیمه روشن خودش رو آزاد میکرد.
هری آزبورن: پ-پیتر...
پیتر: اوه خدا، هری...
- ...من متاسفم، پیتر...متاسفم. من خیلی خیلی ضعیف بودم...در برابر پدرم. در برابر اکتاویوس...در برابر ام جی. خوشحالم که تو با اون ازدواج کردی. خوشحالم...
- تو نجاتم دادی، هری...تو ضعیف نیستی، ت-تو...
- ×سرفه× هرکاری برای تو میکنم، پیتر...تو بهترین...
این لحظه بسیار ناراحت کننده و احساسی بود که واقعا قلب آدم رو به درد میاورد و مثل کمیک مرگ هری آزبورن، آدم رو یاد دوران زیبای دوستی های پیتر و هری مینداخت.
و اما صحنه بعدی برخلاف بقیه موارد یک صحنه خیلی غمگین و ناراحت کننده نیست. این لحظه که در شماره ۵ این کمیک قرار داره، جایی هست که به خودمون افتخار میکنیم که هوادار اسپایدی هستیم. یک لحظه غرور آمیز. جایی که پیتر با تمام خستگیش رو پاهاش وایمیسته و کاری که درسته رو انجام میده.
پیتر: چه مصیبتی. بِجای اینکه جلوی مورلان بایستیم داریم خودمونو تیکه تیکه میکنیم(اشاره به جنگ داخلی بین قهرمانان). باید تصمیم بگیرم. باید کار درستو انجام بدم. برای کاپیتان. برای بنجامین و کلیر. برای همسرم. مهم نیست چند دهه گذشته و چقدر پیر شدم...برای عمو بن.
اینجا باز هم اون اراده زیبای پارکر رو شاهد هستیم. اونجایی که میگه "... برای عمو بن" لحظه عالی هست که نشون میده اون هنوز هم به یاد عمو بن هست و به خاطر او این کارها رو انجام میده و عمو بن کسی هست که بهش انگیزه این کارها رو میده. و این اشاره چقدر عالی بود و چقدر در لحظه درستی قرار گرفت.
(ادامه در کامنت بعدی)
با تشکر.
پیتر پارکر/مرد عنکبوتی شگفت انگیز: ام جی، ببین، میدونم خواب و رویا حوصله سر بره...ولی همش این یکیو میبینم. مال روزیه که عمو بن مرد. روزی که گذاشتم قاتل در بره. این...خیلی واقعیه، ام جی. انگار دوباره اونجا م. و آره، میدونم چی میخوای بگی...ولی این دفعه واسه سرزنش خودم نیست. نه مثل همیشه. این دفعه فرق داره. "خواب خوبیه."
آره، آره، بالاخره پیتر از شر خواب های بد خلاص شد. بالاخره کاری کرد که بعد از مدت ها که همیشه این خواب های لعنتی رو میدید، حالا راحت شد. حالا او هزاران هزار عمو بن و زن عمو می و گوئن استیسی و مری جین و هری آزبورن و فلش تامپسون و بن رایلی و همه این افراد رو نجات داد و حالا او قهرمانانه در حالی که دیگه احساس گناه نمیکنه، بارش رو به سمت اون دنیا بست. اونجایی که پیتر میگه "خواب خوبیه." نشون دهنده تمام احساس های گناه پیتر توی این سال هاست که حالا بالاخره به یک خواب خوب و زیبا تبدیل شدن. امکان نداره یه هوادار دوآتیشه اسپایدرمن باشی و با خوندن این دیالوگ از چیپ زدارسکی گریه نکنی. وای آقای زدارسکی! من هلاک تو هستم! خیلی ممنون بابت این کمیک فوقالعاده. آقای مارک بگلی، خیلی ممنون که مثل همیشه گل کاشتید و خوندن این کمیک رو با طراحی های خارقالعاده تون لذت بخش تر کردید. این کمیک قطعا یکی از احساسی ترین کمیک های اسپایدرمن هست و اصلا نباید اون رو از دست بدید.
شماره اول که دیگه نیازی به تعریف نداره. هیچ کمیکی در حضور چنین کمیک عالی لیاقت رتبه اول رو نداره. این کمیک بی نظیره. همین رو میتونم بگم. نظیر و مثل و مانند نداره. این کمیک تمام احساسات انسانی رو شامل میشه. خنده، غم، هیجان، زیبایی، ترس، حتی مرموز بودن و... این کمیک منحصر به فرده، چون فقط میتونه توی کمیک های اسپایدرمن وجود داشته باشه. این کمیک عالیه چون فقط قهرمان انسانی مثل اسپایدرمن میتونه توی چنین کمیکی حضور داشته باشه و بهترین کسی هم که میتونه باشه، فقط خودشه. این کمیک عالی چون چکیده ای هست از ذات اسپایدرمن و داستان های او. این داستان عالیه چون دیالوگ های عالی داره. چون ریتم بسیار خوبی داره. چون طراحی های چشمگیری داره. و دلیل های بسیار دیگه ای که نشون میده چرا این داستان اینقدر عالیه. داستان اول این کمیک هم حتی بسیار عالیه که اسپایدرمن با شخصیت خبیثی که حتی ثور قدرتمندی هم ازش برنمیاد مبارزه میکنه و اون رو با هوشش شکست میده. اما مردم نه تنها از او تشکر نمیکنند، بلکه با پررویی اون رو مواخذه میکنند که چرا این کار رو زودتر انجام نداد! ما میبینیم که خیلی از مردم پیتر رو درک نمیکنند. اما در داستان دوم ما بزرگترین هوادار پیتر رو میبینیم. تعاملات پیتر با اون پسر فوقالعاده است. اطلاعاتی که از او ذره ذره به ما داده میشه کلاس درسی هست حتی برای کارگردانان سینما که به جای اینکه این اطلاعات رو مثل یه سری جملات بی معنی توی صورتمون بکوبند، میتونند اونا رو در روند داستان باارزش کنند. مثلا وقتی که ما در پایان کمیک میفهمیم که این بچه به زودی میمیره لحظه قدرتمندی رو شاهد هستیم. چون جایی هست که ما دیگه نمیتونیم جلوی اشکمون رو بگیرم و اجازه اومدن اونا از چشممون رو میدیم. اما شاید اگر یک نویسنده با مهارت کمتر بود، این موضوع رو به صورت یک جمله معمولی در ابتدای کمیک به ما میگفت و شاید هنوز هم غم انگیز بود، اما نه به اندازه حالتی که الان وجود داره. اینکه ما اوریجین پیتر رو میبینیم و اینکه او خودش رو بابت این اتفاقات مقصر میدونه لحظات واقعا عالی و زیبایی هستند که ثابت میکنند چرا من میگم فقط اسپایدی هست که میتونه چنین داستانی داشته باشه. اونجایی که پیتر هویت خودش رو برای اون پسر بچه فاش میکنه و ما میفهمیم اون درواقع قراره به زودی بمیره، تیر خلاصی هست به قلب ما و احساسات ما رو در هم میشکنه. همه چیز این کمیک عالیه. همه چیزش ۱۰۰ از ۱۰۰. حتی اگر نکته منفی داشته باشه (که نداره) تحتالشعاع نکات مثبتش اصلا به چشم مسلح (چشم یک منتقد) هم نمیان. اگر به این کمیک دسترسی دارید و اون رو نخوندین، پس شما یک هوادار واقعی اسپایدرمن نیستید!
آقا احسان دمت گرم بابت این مقاله فوقالعاده و من مدیونت هستم. شاید کمیک های دیگه ای هم بودند که میشد ازشون اسم برد اما لیست شما بسیار عالی بود و به شخصه ازش واقعا لذت بردم. همینطوری به مقالات عالی خودت ادامه بده و مطمئن باش حداقل یک هوادار یعنی من رو پشت خودت داری. گذشته از انتخاب های زیبات، متن بسیار زیبا و گویا و شیوایی رو داری که آدم از خوندنش لذت میبره. خسته نباشید.
گزینه هایی که در مقاله اومدن کمی رتبه بندیشون عجیب بود و البته درست! مثلا فک میکردم مرگ گوئن در رتبه ی دوم قرار بگیره نه در رتبه ی ششم! ولی به هرحال قابل تحسین بود.
داستان shed اونطور که تعاریف مختلفی ازش در سایت موجوده، یکی از ترسناک ترین داستان های تاریخ اسپایدرمنه ولی مثل اینکه در کنار این ماجرا، بار عاطفی خیلی سنگینی رو هم به دوش میکشه. از این جهت طبیعیه در این لیست جای به خصوصی داشته باشه ولی نه جزو جایگاه های اول!
سری کمیک های "پیتر پارکر: مرد_عنکبوتی خارق العاده" درست مثل اسمشون خارق العاده هستن. انگار همه ی اتفاقات دست به دست هم داده بودن که خواننده پاشه و حسابی براش دست بزنه. یه جاهایی آدم میگفت "وای! عجب چیزی بود! آفرین"؛ یه جاهایی میگفت: "آخ! حیف! ولی عجب چیزی بود!" و.... به نظرم لو دادن هویت پیتر برای جی جونا جیمسون کار چندان راحتی نبوده. از لحاظ اجتماعی، جی جی از دشمنای اسپایدی به حساب میاد و با "آشغاله! آشغاله! اینم آشغاله!" کل روحیه ی پیتر رو میبازوند. مارول آشکار کردن هویت مرد_عنکبوتی برای پیتر، نه تنها یه داستان عاطفی خلق کرد بلکه باعث شد تا یکی از پر بحث ترین و چالش برانگیز ترین مسئله های تاریخ دوست عنکبوتیمون هم مطرح بشه. البته از جهاتی خیالمون راحت شد که دیگه جونا خیلی قرار نیست به پیتر/مرد_عنکبوت ی گیر بده!
مرگ مرد_عنکبوتی از داستان هایی بود که در لحظه اتفاق افتاد و هممون رو شکه کرد. مرگ پیتر فقط در چند پانل کوتاه اتفاق افتاد و وقتی اون رو در آغوش مری جین طوری که جون داده بود دیدیم، چشم هامون رو از حدقه بیرون زد. همین باعث شد که بزرگترین طرفدارای اون که با سری التیمات خیلی خاطره دارن تا مدت ها به خودشون بگن: "نه بابا! مگه میشه مارول شخصیت نامبر وانش رو بکشه؟" ولی وقتی متوجه میشدن این دنیا، دنیای اصلی مارول نیست، به این نتیجه میرسیدن که "آره... میشه!" البته بعدا پیتر برگشت و زد کل اون اثر شگفت انگیز رو از بین برد طوری که دیگه کسی جدیش نگرفت!
توطئه ی کلونی باعث و بانی زنده شدن تمام خاطرات بد پیتر بود. از مردن عمو بن بگیر تا گوئن استیسی و بعد اون هم هری، صنعت کمیک بوک به کلی شکل دارک تری گرفت و پس از مدت ها، تجدید دیدار غیر منتظره ای شکل گرفت. با اینکه هممون میدونستیم این تجدید دیدار فقط یه حقهست، ولی به جز پیتر همه داشتن دلگرم میشدن که خدا رو شکر بالاخره یه بار دیگه دیدیمشون. برای پیتر مخصوصا در رابطه با کلون گوئن اینطوری نبود چون میدونست: "فقط یه گوئن استیسی وجود داره" و اون هر جا باشه میشناستش! بهترین داستان تاریخ اسپایدرمن خیلی جای بحث داره چون واقعا باعث میشه دل خواننده آتیش بگیره و اصلا بعید نیست که در رتبه ی اول قرار بگیره! اصلا و اصلا!
مجددا تشکر ویژه دارم بابت این مقاله ی شاهکار که به نظرم بعد از مقاله ی آقا کیارش در رابطه با کاراکتر های ویدئو گیمی، اولین رتبه ی بهترین مقاله ی سایت spidey رو میگیره!
با تشکر
شرمنده اگه کامنت کمه؛ سعی کردم بیشتر از ۴ صفحه بنویسم و امیدوارم مورد پسند واقع بشه.
واقعاً دمتون گرم. شرمندم کردید. دستتون درد نکنه زحمت کشیدید و اینهمه مطلب نوشتید. هرچی تشکر کنم کمه امیدوارم در ادامه بتونم با مقالات بعدی بیشتر لطفتون رو جبران کنم.
امسال درسا سختر شده منم توی نمونه قبول شدم انتظارات بالاتر رفته واسه همین کمتر آنلاین میشم دوتا مقاله هم توی دستمه ایشالا فردا پس فردا یکیشو تحویل میدم. امیدوارم ببخشید این فعالیت کم رو
بی تعارف و با اختلاف بهترین مقاله شما تا به حال در سایت بود
بسیار مقاله سختی رو انتخاب کردی
خسته نباشی
فقط یک سوالی برام پیش اومد، داستان «مرد عنکبوتی: آبی» آیا اون قدری احساسی نبود که توی رتبه بندی حضور داشته باشه؟
البته میدونم که داستان بیشتر عاشقانه بود؛ ولی خب برای من جزوه تاثیرگذارترین و احساسی ترین داستان مرد عنکبوتی هستش و یکجورایی حالت غمگین و اندوهناک داره؛ در هر حال ممنون از مقالهای که برای ما نوشتید.
پی نوشت: بدون اغراق واقعا اون پانل هایی که پیتر برای گوئن صدا ضبط میکرد و خاطرات رو تعریف میکرد خیلی احساسی و غمناک بود؛ اوجش هم اونجایی بود که مری جین اومده گفت:«گوئنه؟ بهش سلام برسون!» (فکر کنم یک همچین چیزی بوده باشه. ) البته تعجب کردم که چرا شماره ۱۵ فانتزی شگفت انگیز توی لیست نبود؛ چون مرگ عمو بن هم خیلی تراژیکه و بار عاطفی و احساسی داره.
سلام استاد،پشمام،خیل ی خوب بود(داره کم کم کل فیلم لو میره )
پس با این حساب میشه یه چیزی تو این مایه ها:
uupload.ir/.../...
نظرتون چیه؟
استاد ممنون که لینک ویدیو رو برامون گذاشتید؛ البته من صبح دیده بودمش!
اینکه فیلم دقیقا از پایان «دور از خانه» شروع شد خیلی جالب و باحال بود؛ ولی خارج از شوخی و جدا از همهی این بحثها، آیا واقعا تیکهای از فیلم هست که لو نرفته باشه و قبل از اکران فیلم، به دست ما هواداران نرسیده باشه؟!
خیلی ممنون آقای ترابی راستش من این صبح دیده بودمش ولی باز هم چیزی از فیلم مونده که لو نرفته باشه اگه آلان با مارول و دیزنی همکاری نمیکرد همه چیزی لو داده بود البته همنطور که گفته بودن قسمت سوم از همون جایی شروع میشه که قسمت دوم تموم شد
فقط اونجایی که میشل رو میزاره بالای ساختمون
اصلا مشکلی نیست آقا احسان. ما فقط میخوایم که حالا اگر هم مشکلی پیش اومد فعالیتتون دیر و زود داشته باشه، ولی سوخت و سوز نداشته باشه و قطع نشه. این مقاله هم که خیلی عالی بود. باعث شد بعضی از این کمیک ها مثل همون داستان زندگی مرد عنکبوتی رو حین کامنت نوشتنم بخونم!
به نقل از Hellblazer:
البته من فکر نکنم کسی اسپایدرمن رو با داستان های فان و خنده دارش بشناسه. چون اسپایدی کلی داستان هایی با ژانرهای دیگه هم داشته و خوش درخشیده و اصلا این "فان بودن" خصوصیت اصلیش نیست. درواقع من حتی بتمن رو هم فقط با دارک بودن نمیشناسم و اگر فقط ما بگیم که یک شخصیت رو با یه چیز میشناسیم، اون شخصیت میشه تک بعدی. درسته که وقتی اسم یک شخصیت میاد بعضی از خصوصیاتش بیشتر از بقیه جلوه میکنند اما این نیست که ما اون شخص رو با اون خصوصیت بشناسیم. من فکر کنم مردم بیشتر کسی مثل ددپول رو با داستان های فان و خنده دار بشناسند چون طنز اسپایدی کنترل شده و در چارچوب داستان هست.
به نقل از Hellblazer:
به نقل از P.B.P:
کلی فیلم دیگه بودند که فکر کنم حتی از این فیلم "مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست" هم بیشتر کلیپ و اینا منتشر کردند و مشکلی نبود. اتفاقا مارول اینجا خیلی خسیس بازی (از نوع خوبش!) درآورده و کلیپ های بسیار کمی رو خودش منتشر کرده. برای مثلا فیلم مرد عنکبوتی شگفت انگیز ۲، سونی کلیپ های بیشتری رو منتشر کرد. و البته حتی اگر هم مارول کلیپ های زیادی منتشر کرده، شما مطمئن باشید ما خیلی چیزها رو هنوز درباره داستان نمیدونیم. در واقع من یه احتمال میدم که شاید اصلا یه پیچش داستانی و توئیست توی فیلم باشه که باعث اتفاقات غیرمنتظره ای بشه. مطمئن باشید چیزهای زیادی رو ما هنوز نمیدونیم یا اشتباه فکر میکنیم. مثلا سر همین فیلم جدید "شانگ چی و افسانه ده حلقه" (خطر اسپویل فیلم شانگ چی! اگر شانگ چی رو ندیدید ادامه این بخش کامنت رو نخونید)، توی تریلر ها شانگ چی یه چیزهایی توی این مایه ها میگفت که "باید اسمم رو تغییر بدم و زندگی جدیدی رو شروع کنم اما باز هم نمیتونم از زیر سایه اش (منظورش سایه پدرشه) بیرون بیام." درحالی که توی فیلم معلوم شد او مدت ها پیش اسمش رو تغییر داده و الان داره قضیه رو برای کیتی میگه. من مطمئنم ما یا خیلی چیزها رو نمیدونیم، یا توی تریلرها گول خوردیم. اصلا میتونیم بعضی از تفاوت ها مثل تفاوت مکان ها رو بین تریلرها و تبلیغات ببینیم.
به نقل از mtm:
Duudde!
Duuuuuude!
Dddduuuuuuuudddddeeeeee!!!!
Dude!!!!!!
آره دوره ما از این امکانات نبود نمیدونستیم دخترا رو کجا ببریم
ند فضول!
نداشت این دوتا کبوتر عاشق با هم تنهایی حرف هاشون رو بزنند.
البته اگر فقط بخوان "حرف" هاشون رو بزنند!!!
به نقل از mtm:
یا خدا!!!
انشاءالله هر پسری رو یه عنکبوت رادیو اکتیوی نیش بزنه که از این ایده های بسیار نبوغ آمیز به ذهنشون برسه. یکی مثل توبی میره مری جینه رو از دست چند نفر نجات میده، یکی مثل اندور گوئن رو ورمیداره به بهونه زخمی شدم میره توی اتاقش و میبرش بالا پل، یکی هم مثل این تام ام جی رو ورمیداره میره بالا ساختمون!
آقا یکی اون تسبیح من رو بیاره، دیگه باید یقه رو هم ببندم!
ولی از شوخی گذشته خدا کنه که شوخی های این فیلم کنترل شده باشند و لحظات احساسی و مهم فیلم رو خراب نکنند. مثلا اینجا که وسط صحبتی بین پیتر و ام جی، ند یهو وارد میشه، ممکنه شوخیش در جای درستی نباشه. البته باید این موضوع رو در قالب فیلم سنجید و البته جان واتس مخصوصا با "مرد عنکبوتی: دور از خانه" نشون داده که میتونه شوخی های بامزه ولی کنترل شده ای داشته باشه.
دقت کردید هرچیزی که از فیلم بیرون میاد توی چند دقیقه و بخش اول فیلم هست؟ حتی تام هالند فکر کنم درباره تریلر اول گفت که بیشترش از ۳۰ دقیقه اول هست و تریلر دوم هم بخش کوچکی از فیلم هست! این نشون میده که بخش های دوم و سوم فیلم اتفاقات مهمی رو درون خودشون جای دادن که حتی اشاره بهشون هم باعث اسپویل میشه و اشاره های کمی بهشون میشه. همین باعث امیدواری میشه که این فیلم اتفاقات مهمی داره و خداکنه که این اتفاقات مهم "خوب" هم باشند و برای قصه فیلم کارایی داشته باشند.
گند زد به این لحظه ی احساسی
به نقل از Ehsan Spider:
این چرخه ادامه داره آقا احسان. شما هی مقاله مینیویسید، ما هی شرمندتون میشیم. بعد ما کامنت مینویسم، از خجالتتون درمیایم! این چرخه ی زندگیه حالا از شوخی گذشته کیفیت مقالات شما واقعا فوق العادس و شدیدا با حرف های آقا امیرحسین موافقم. دمتون گرم
به نقل از mtm:
یکی نیست بگه تو که میدونی از ارتفاق میترسه چرا این کا را رو میکنی آخه اختلافاتشون قراره از همینجا شروع بشه
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا