به بهانۀ آغاز ایونت «پادشاه سیاهپوش»، در این مقاله نگاهی خواهیم داشت به یکی از خاصترین آثار کمیکبوکیِ چندسال گذشته که با این ایونت نیز ارتباط تنگاتنگی دارد؛ «سیلور سرفر: بلک» (Silver Surfer: Black).
مقدمه: این روزها «دانی کیتس» از افراد داغ و سرشناس دنیای کمیک برشمرده میشود؛ نویسندهای خلّاق که با ایدههای نوآورانه و بکرش جای پای خود را بین برترین نویسندگان حال حاضر صنعت کمیک محکم کرده و توانسته با آثارش هواداران و منتقدان را راضی نگه دارد. کارنامۀ کاریِ او به رغم سالهای بهنسبت کمِ فعّالیتاش در این صنعت، پُر است از آثار استثنایی و حائز اهمیت که در میان آنها میتوان به احیاء و بازخلق دنیای «ونوم» (Venom)، خلق داستانهای جسورانه و درهمتنیدۀ کیهانی در عناوین مختلف (Thanos، Guardians of the Galaxy، Cosmic Ghost Rider، ...) و البته کارهای خاصتر او در انتشارات مستقلی مانند ایمیج اشاره کرد. یکی از ویژگیهای سبکِ کاریِ او، برگزیدن رویکردی جدید و دادن رنگوبویی تازه به ایدهها و کاراکترهاییست که پیش از او برای دههها در دنیای کمیک حضور داشتهاند. حال چنین نویسندۀ جسور و جاهطلبی با طرّاحی صاحبسبک به نام «تراد مور» که به راحتی میتوان لقبِ نابغه را به او داد، همراه شده تا داستانی با محوریت قهرمان کیهانی مارول یعنی «سیلور سرفر» (Silver Surfer) روایت کند. هواداران میدانند که سیلور سرفر همواره کاراکترِ محبوب شخصِ «استن لی» بوده و جمعی از شاخصترین آثار کاریِ او مربوط به همین کاراکتر بودهاند؛ چرا که او میتوانست به وسیلۀ سرفر دست به نقد اجتماعی بزند و دیدگاهش نسبت به مسائل روزِ جامعه را با خوانندگان به اشتراک بگذارد. بنابراین اولین سریِ کمیکبوکی از سیلور سرفر پس از مرگ این اسطورۀ دنیای کمیک به هیچوجه نمیبایست ناامیدکننده ظاهر شود. خوشبختانه، «سیلور سرفر: بلک» نه تنها از فیلتر کیفیِ مناسب و درخورِ این کاراکتر رد میشود، بلکه پا را چندین قدم فراتر میگذارد و با داستان درگیرکننده و طرّاحیهای چشمنواز، عملکردی استثنایی و منحصربهفرد از خود نشان میدهد. در این مقاله، به بررسی این کمیک دلفریب و در عین حال عمیق میپردازیم...
کیتس در آغاز کار شخصیت نورینراد/سیلور سرفر را برای خواننده حلّاجی میکند و احساس گناهی که او به خاطر بلعیدهشدن دنیاهای بیگانه توسط ارباباش «گالاکتوس» (Galactus) و ناتوانیِ او در جلوگیری از آن فجایع به دوش میکشد را به نمایش میگذارد. او سپس با ازسرگرفتنِ خطّ داستانیای که پیشتر در سری Guardians of the Galaxy روایت کرده بود — یعنی زمانی که سیلور سرفر به همراه چندی دیگر از قهرمانان کیهانی مارول در شمارۀ نخست از این سری وارد سیاهچالهای شدند و لحظاتی بعد همه به جز سرفر از آن سالم بیرون آمدند — نخستین مهرۀ دومینوی پیرنگِ داستاناش را میاندازد. در ادامه معلوم میشود که نورینراد با فداکردن بخش زیادی از انرژی کیهانیاش، متّحدان خود را از درون آن سیاهچاله نجات داده و خودش به میلیاردها سال پیش و به ابتدای زمان کشیده شد. قهرمان ضعیف و درماندۀ داستان سپس متوجه میشود نیرویی در صدد نابودیِ حیات اولیه و غرقکردن دنیایِ تازه متولدشده درون تاریکیست. او در جستوجوی منبعِ این تاریکی، با الهههایی تاریک مبارزه میکند و سپس فاش میشود که خبیث اصلی داستان کسی نیست جز «کنال» (Knull)، خدای سیمبیوتها و پادشاه سیاهپوش.
داستان هرچه پیش میرود طراوت خود را از دست نمیدهد و همیشه برای مشتاق نگهداشتن و شوکهکردن مخاطب چیزی در آستین دارد: از پیوندخوردن سیلور سرفر با یکی از مخلوقات اولیه (و محبوبِ) کنال به نام «Void Knight» و ملاقات سرفر با نسخۀ جوان «ایگو، سیارۀ زنده» (Ego, The Living Planet) گرفته، تا مبارزهای حماسی با کنال و خلق زندگی در ورطه. امّا این کنکاشهای اخلاقی و مونولوگهای درونی نورینراد با خود هستند که با این وجود که ممکن است برای برخی خستهکننده و بیش از اندازه به نظر برسند، موقعیتی را فراهم میآورند که در آن کمیک حقیقتاً میدرخشد و کیتس تبحرش در شخصیتپردازی و نقل داستان را به رخ میکشد. میتوان گفت کارِ نویسنده در حیطۀ تجسم و نگاشت داستان با واژگاناش، با اینکه بینقص نیست و گاهی تقلاهای او برای انتخاب جملههایی که با طرّاحیهای سورئال کمیک جور دربیآیند قابلتشخیص است، تحسینبرانگیز بوده و چند اشکال معدود قابلچشمپوشیاند. مونولوگهای یادشده لبریزند از مفاهیم اگزیستانسیال و تفکّر برانگیز حول مبارزه با تاریکی و ازدستندادن امید، زمانی که امیدی وجود ندارد.
نمیتوان منکر این شد که داستانی کمیک بوکی، هر چه که قدرتمند باشد، بدونِ طرّاحیهای مناسب هیچگاه به جایگاه حقیقیاش نمیرسد و خوشبختانه تیم طرّاحی وظیفۀ به نمایشدرآوردن داستان را به نحو احسن انجام میدهند. طرّاحی این کمیک یک سر و گردن باکیفیتتر از عناوین آنگویینگیست که در این مدّت مارول راهیِ بازار کرده است. سرراست بگوییم، نمیتوان این اثر فوقالعاده را خواند و لب به ستایش کارِ تراد مور نگشود. طرّاحیهای سورئال و فریبندۀ او کاملاً شایستۀ چنین داستان جاهطلبانهایست. مور در سراسرِ کمیک کم نمیآورد و خواننده در هر صفحه شاهد هنرنماییِ جدیدی از سوی اوست. بعضی صفحات از جزئیات اشباع شدهاند و برخی دیگر ساده و بیآلایشاند، امّا هیچکدامشان در روایت داستان ضعفی از خود نشان نمیدهند. طراحیهای شخصیت سرزنده و روایت داستان روان، لیاوتهای دینامیک و پویا، زوایای اگزجره و صد البته پالت رنگ غنی و چشمنواز، همه و همه این عنوان را خاص و منحصربهفرد میکنند و به آن جنونی کیهانی و خاص (به مثبتترین حالت ممکن) میبخشند.
یکی از لحظات جالب کمیک، جاییست که سیلور سرفر فرصت این را پیدا میکند تا «گالان» (ماجراجوی فضا که از دنیای قبلی آمده و در آینده به گالاکتوس تبدیل خواهد شد) را پیش از اینکه دنیایی را به نابودی بکشاند، بکُشد و تهدید گالاکتوس را در نطفه خفه کند. امّا پس از گفتوگو و مجادلۀ منطقیِ کوتاهی با اربابِ آیندهاش دربارۀ اخلاقیات، درمییابد که نمیخواهد و نمیتواند مانند گالاکتوس تاریکیِ بیشتری برای عالم به ارمغان بیآورد، حتی اگر قصد و نیّت مثبتی داشته باشد. یا به نقل از خودِ گالان، «نمیتوان با تاریکی به مصاف تاریکی رفت.» این مفهومیست که نویسنده روی آن تأکید دارد: وجود و زندگی همیشه بر عدمِ وجود و مرگی که کنال نمودِ آن است، مقدم است. البته شایان ذکر است که کیتس خودش را غرقِ مسائل فلسفی نکرده و بین اکشن دیوانهوارِ کمیکبوکی و موضوعات تفکربرانگیز مورد بحث، مرز مشخصی تعریف کرده و روی آن حرکت میکند.
نکتهای دیگر که تقریباً در تمام آثار مارولیِ کیتس به چشم میخورد، پرداخت و پیشبردنِ داستان کیهانیایست که از زمان شروع فعّالیتاش در انتشارات مارول با داستان دیستوپیاییِ «Thanos Wins» آغاز کرده و آن را در عناوین متعدد پیش میبرد. در واقع در این داستان است که حقیقتِ پشتِ ظاهر مشکیرنگ سرفر در پایان داستان Thanos Wins (که آیندهای احتمالیست) فاش میشود. همچنین در همین عنوان اشاراتی به آیندۀ دیستوپیایی مشابهی میشود که اخیراً در سری Thor شاهدِ آن بودیم. دانی کیتس بدونشک داستانی عظیم برای آینده در ذهن دارد و این عنوان قطعاً یکی از مهرههای کلیدی آن است. گفتن این پیشبینی هم خالی از لطف نیست که سیلور سرفر میتواند در آیندۀ ایونت پادشاه سیاهپوش به کمک اهالی زمین بیآید و حتی در شکستدادن کنال (که در حال حاضر غیرممکن به نظر میرسد!) نقش مهمی داشته باشد.
پایان داستان شایسته و راضیکننده، امّا غیرمنتظره نوشته شده و خواننده را ناامید نمیکند. سیلور سرفر موفق میشود با نیروی کیهانیای که برایش باقی مانده، به طور مقطعی بر کنال فائق آید. او سپس با انرژیِ موجودات زندۀ آن زمان که از طریق ایگو جذب کرده بود، نخستین حیات را در عالمِ تازه متولدشده، پایهگذاری و نخستین دانههای کیهانیای را که در آینده به سیارۀ «زِنلا» (خانه و سیارۀ پیشین نورینراد) تبدیل میشوند کاشت. اینکار به قیمت تمامشدن کاملِ نیروی کیهانی و مرگ او تمام شد؛ امّا آنطور که نویسنده میگوید، اتمهای وجودِ او طی هزارانسال در کهکشان پخش شدند و سیاراتی که سرفر شاهدِ بلعیدهشدنشان بود را خلق کردند... سپس این اتمها پس از تمام این مدّت دوباره گرد هم آمدند و نورین راد را با ظاهری جدید از نو خلق کردند! این ایدۀ دیوانهوار و جذّاب، سبب تکمیل آرکِ رستگاری نورین و رهاییِ او از احساس گناه دائمیاش شد؛ چرا که در این خط زمانی جدید، شخصِ سرفر مسئول خلقِ سیارات و دنیاهاییست که زمانی شاهد مرگشان بود و به این ترتیب، تعادلی در عالم برقرار شد.
اگر یادداشتی که کیتس برای قسمت اوّل در پایان کمیک نوشت یا نقل قول عینی از استن لی در یکی از دیالوگهای پایان داستان این کمیک کافی نبود، داستان با پنلی از داستان مشهور و قدرتمندِ «سیلور سرفر: حکایت» (Silver Surfer: Parable)، نوشتۀ استن لی و طراحیشده توسط طرّاح مشهور فرانسوی یعنی «موبیوس» به پایان میرسد تا یادآور شود که سیلور سرفر: بلک، تنها پاسخ یا ادای احترامی به داستان یادشده نیست، بلکه نامهایست عاشقانه از طرف دستاندرکاران به مرحوم استن لیِ فراموشناشدنی...
جمعبندی: سیلور سرفر: بلک، حماسهایست کیهانی که به دلِ مسائل فلسفی و وجودی میزند و با طرّاحیهای سورئال و خیالانگیزش، در نهایت اثری تماماً منحصربهفرد به مخاطب ارائه میکند. نمیتوان ادعا کرد که تمامی مضامین و ایدهها جدید و بکرند، امّا با خیال راحت میتوان گفت که همهچیز رنگوبوی جدیدی دارد و بلندپروازی و جاهطلبی دانی کیتس و تراد مور (به همراه دیگر اعضای پشتِ خلق این کمیک) آشکار و قابلتحسین است. کیتس و همکارانش در این داستانِ شورانگیز و شاعرانه، به عمقِ شخصیتِ سیلور سرفر میزنند و با آرک رستگاریِ درخوری که برای او رقم زدهاند، این کاراکتر را به سوی مسیر جدیدی سوق میدهند. سیلور سرفر: بلک شاید بینقص نباشد، امّا بیشک عملکردی فراتر از میانگینِ کمیکهای آنگویینگ بازار دارد و گلِ سرسبد عناوین کیهانی مارول در سال ۲۰۱۹ محسوب میشود. خواندن این حماسۀ کیهانی به تمام هواداران کمیک توصیه میشود...
محمد صالح حیدری
Spider-Fan
All rights reserved © Spidey.ir 2021
(هرگونه كپیبرداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز میباشد)
مطالب مرتبط:
قسمت آخر کمیک موج سوار نقره ای (SILVER SURFER) ترجمه شد + لینک دانلود
کمیک "پادشاه سیاه پوش" (KING IN BLACK) ترجمه شد + لینک دانلود
10 حقیقت مهمی که باید درباره خدای سیمبیوت ها، کِنال (KNULL) بدانید
100 شخصیت برتر مارول – قسمت ششم
رتبه بندی قوی ترین شخصیت های دنیای کمیک
10 کارتون ابرقهرمانی که ناتمام ماندند
دیدگاهها
خوشبختانه من موفق شدم که این کمیک جذاب رو بخونم،و همینطور که اشاره کردید منولوگ های فلسفی و عمیقی داشت(که بنظرم بعضی وقت ها گیج کننده میشد )که البته برای من خیلی لذت بخش بود.
ممنون از شما
خیلی ممنون آقای حیدری مقاله کاملی بود مثل همیشه .
با وجود اینکه خود مرد عنکبوتی و شخصیت های مکملش رو پشتیبانی میکنید حتی بین اینها مقاله های فوقالعاده ای از شخصیت های دیگه ای مینویسید و حتی کمیک هم ترجمه میکنید دمتون گرم.
شخصیت موج سوار نقره ای هم یه جذابیت خاصی داره که آدم رو میکشه به سمت خودش ظاهر جالبی هم داره و پیوندش با یه سیمبویت که تصور میکنم ظاهرش خیلی جالبتر میشه .
خیلی ممنون بابت مقاله
دانی کیتس دو ساله که داره میترکونه. ایونت پادشاه سیاه پوش خیلی عظیم و دوست داشتنیه. خیلی هم عالی کل کهکشان رو درگیرش کرده. خیلی هم جزئیات داده بهشون. آدم واقعا نمیتونه حدس بزنه که آخر سر کدوم قهرمان یا قهرمانان کلید پیروزی بر کنال باشن.
کلا واجب شد که این مینی سری از موج سوار نقره ای رو بخونم.
واقعا کمیک شاهکاری هست که براش تحلیل نوشتید اگر که بشه می خوانمش
من عاشق کار های دانی کیتس هستم واقعا نوع خاصیتی داره از پردازش به شخصیت ها، تکامل شخصیت ها، اضافه کردن شخصیت ها و ... ( واقعا حیفه که داره از سری ونوم می ره )
مثلا ونوم ۳۱ صفحه ۱۱ بود که واقعا شگفت زده شدم یعنی می دونستم ادی فداکار شده ولی صحنه رو واقعا دوست داشتم طراحی هام بی نظیر بود کل کمیک ۳۲ ثانیه بود ولی حیقیتا بیشتر از ۳۲ ثانیه بود من رو که برد توی فکر از ونوم که تورج و اسپایدرمن رو با هم می زد تبدیل شد به یه ادم فداکار نمی خوام
صحنه رو اسپویل کنم ولی بی نظیره
کتیس همیشه صحنات حماسی رو توی کار هاش نشون می ده و دیدگاه مخاطب رو جوری می کنه که دل ادم می سوزه برای شخصیت . کلا کار هاش رو دوست دارم
من قبلا داستان رو خوندم و از همین داستان به بعد هم از شخصیت نال خوشم امده، مارول و دانی کیتس با این داستان رسما نال رو بعنوان یکی از بزرگترین و اصلی ترین و همچنین پایهای ترین ابرشروران دنیای مارول معرفی کردن که واقعا هم همینطوره.
سیلور سرفر تو این داستان یکی از بزرگترین ماجراجویی هاش رو انجام داد و کیتس داستانی برای او تعریف کرد که نتنها جایگاه و شخصیت سرفر رو یه بار دیگه در ذهن خوانندگان کمیک ارجاع داد بلکه بخش عظیمی از تاریخچه مارول روهم دستخوش تغییر و تحول کرد.
ما الان میدونم نال در عالم باستان داره تاریکی و مرگ خودش رو پخش میکنه و فقط تعداد انگشت شماری از تمدن ها و زندگی درجهان باقی مانده و نال داره به هدفش میرسه.
اون قبل از خلق مولتیورس وجود داشته وحالا جهان نوپایی که توسط سلستیال ها خلق شده رو داره از بین میبره و حتی واچر هم تاکید میکنه که تاریکی نال برای تمام زمان و مکان یه تحدیده .
قطعا گالاکتوس و ایگو و تقریبا تمام شخصیت های قدرتمند مارول زندگیشونو مدیون سرفر هستن چون بدون تردید نال اون زمان همشونو میکشت.
در اخر هم سیلور سرفر میدونه شکست نال یه بهایی سنگین داره پس اون خودشو فدا میکنه و با کمک ایگو انرژی تمدن های باقی مونده در عالم رو جذب میکنه و و با ترکیب کردنش با نیروی کیهانی خودش میتونه چیزی شبیه "نور آفرینش" میسازه و نال رو عقب میرونه تا شانسی به طرف بازنده ( یعنی جهان مارول ) بده و نور رو به عالم بیاره
کمیک واقعا فوقالعاده و بی نظیر هستش اگه هنوز نخوندینش حتما بخونینش واقعا ارزشش رو داره
ممنون بابت مقاله.
واقعا نگاه جامع و کاملی بود به این کمیک زیبا.
آغاز، ادامه و پایان این کمیک عالی بود و خواننده را خسته نمی کرد( یعنی واقعا بدترین چیز اینه که یه کمیک شروع و ادامه عالی داشته باشه ولی نویسنده نتونه جمع بندیش کنه و پایانش خراب بشه. ) طراحی ها هم حس واقعی گرایانه خوبی دارند و البته مثل عکس هایی که اینجا هستند با رنگ های شاد چشم مخاطب رو به تسخیر در می آوردند. و همونطور هم که در مقاله گفته شد بعد از اینکه موج سوار نقره ای جلوی ارباب سابقش را (در بیشتر مواقع ) نگرفت و شاهد بلعیدن دنیاها بود رستگاری خوبی برای او رقم خورد.
با تشکر.
استاد بزرگ ، من چند باری اینو توضیح دادم ولی ظاهرا شب بود شما ندیدی
اشکال نداره باز دوباره میگم . یعنی ما واقعا نمیدونیم وقتی kn اول کلمه ای قرار میگیره ، k تلفظ نمیشه؟ واقعا باید به ما یاد میدادید قربان؟ دلیل اینکه از اول ما اسم ایشون رو کنال گفتیم و نال نگفتیم این بود که به نظرمون نال در زبان فارسی کلمه ای مثل ناله را در ذهن تداعی میکنه که برای خدای پرابهتی مثل ایشون اصلا پرابهت نیست. بنابراین با اجازه شما اسمش رو عوض کردیم. این مساله اصلا در زبان فارسی چیز عجیبی نیس و رسم الخط فارسی به ما اجازه این کار رو میده. به طور مثال اسمی مثل برد پیت را سالها در مطبوعات ، براد پیت مینوشتند
یا مثلا قبل از انقلاب بسیاری از اسامی فیلم ها رو تغییر میدادند تا زیباتر و جذاب تر شوند
مثل star wars که درستش میشه "جنگ های ستاره ای" که تو ایران ترجمه شد "جنگ ستارگان" که بسیار هم ماندگار شد
یا star trek که میشه "سفر ستاره ای" ولی تو ایران سریالش رو ترجمه کردن "پیشتازان فضا"
یا از اون جالب تر سریال mission impossible که الان سری فیلم هاش با بازی تام کروز معروف شدن ولی تو ایران سریالش رو ترجمه کرده بودن "بالاتر از خطر"
البته من مطمئنم دوباره یکی دیگه که حس میکنه خیلی بارشه امروز فردا دوباره میاد بهمون گوشزد میکنه که این یارو ناله ، نه کنال!
اقای ترابی یه سوال داشتم بنظرتون این شخصیت نال یا همون کنال اگه روزی بخوان وارد دنیای سینماش کنن« که بنظرم احتمالش زیاده» حق استفاده ازش مال سونی هستش یا مارول ؟ چون تا اونجا که من میدونم سونی فقط رایت شخصیتایی رو داره که توی کمیک های مردعنکبوتی یا مرتبط با مردعنکبوتی خلق شدن ؟
به نظرم هم مارول میتونه ازش استفاده کنه هم سونی
مثل قضیه سابق کوئیک سیلور و اسکارلت ویچ
چون ارجینش هم به ثور مربوط میشه و هم به ونوم
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا