معرفی شخصیت های مکمل کمیک های «مون نایت»

معرفی-شخصیت-های-مکمل-کمیک-های-مون-نایت-شوالیه-ماه-ساپورتینگ-supporting-cast-فرعی-کاراکتر-moon-knight-موون

برای درک بهتر داستان های مون نایت لازمه که با این شخصیت ها آشنا بشید.

همچنین برای آشنایی با مون نایت این مقاله و برای آشنایی با دشمنان برتر او این مقاله را بخوانید. نسخه های عجیب و غریب او هم اینجا هستند!

 

- خونشو (Khonshu)

خونشو (Khonshu)

خونشو، خدای ماه و انتقام مصر باستان است. او توانایی دسترسی به جهان مادی و فیزیکی را ندارد و به همین دلیل، او همواره سعی میکند که از طریق آواتار های خود به اهدافش دست یابد. در عصر حجر، او با گروه "انتقام جویان یک میلیون سال پیش از میلاد مسیح" (برای آشنایی با این گروه این مقاله را بخوانید) به علت عدم دعوت این تیم از خونشو، به دشمنی با آنها پرداخت. او یکی انسان های اولیه را به عنوان اولین آواتار خود برگزید و به گروهی از آنها که خونشو را می‌پرستیدند، قدرت های فرابشری وابسته به ماه داد تا ارتش او را تشکیل دهند و با گروه انتقام جویان یک میلیون سال پیش از میلاد بجنگند. در طول تاریخ هرگاه یک آواتار خونشو کشته میشد یا از او جدا میشد و یا به دلایلی، دیگر واجد شرایط لازم نبود، خونشو یک آواتار جدید را انتخاب میکرد. زمانی که مارک کودک بود، خونشو عقیده داشت که او آواتار مناسبی برای او خواهد شد زیرا ذهن ضعیفی دارد. خونشو حتی گاهی در هیبت یک کلاغ استخوانی در مقابل او ظاهر میشد و ادعا میکرد که پدر حقیقی مارک است! وقتی که مارک به دست بوشمن مجروح شد و در زیر مجسمه خونشو جان داد، خونشو به او گفت که در ازای زنده کردن مارک، او می‌بایست آواتار او شود و با محافظت از رهگذران شب، عدالت واقعی را برقرار سازد. بدین ترتیب مارک به آواتار خونشو تبدیل شد و با لقب شوالیه ماه و مشت خونشو به مبارزه با جنایتکاران پرداخت. خونشو از مهمترین شخصیت های داستان های مون نایت است و همیشه نقش موثری در کمیک های او داشته. در داستان "عصر خونشو" ، دیدیم که خونشو دائما رویاهای وحشتناکی درباره آینده ای تاریک می‌دید. در این پیشگویی ها «مفیستو» موفق شده بود که تمام قهرمانان زمین را شکست دهد و به هدفش که حاکمیت بر کل جهان است، دست پیدا کند. بنابراین خونشو و مون نایت مجبور شدند که برای نجات زمین، مفیستو را بکشند. خونشو به شوالیه ماه دستور داد که قدرت های ماورایی اعضای اونجرز را از آنها گرفته و برای او بیاورد تا نیروی لازم برای مقابله با مفیستو فراهم شوند. البته به نظر میرسد که هدف دیگر خونشو از این کار، خصومت شخصی‌اش با اعضای گروه "انتقام جویان یک میلیون سال پیش از میلاد مسیح" بود. به هر حال مون نایت با اکراه درخواست خونشو را پذیرفت و با اونجرز و همتایان آینده دشمنان باستانی خونشو، وارد نبرد شد. در آن زمان خونشو قدرت های جدیدی مثل جذب قدرت های ماورایی دیگران، کنترل ارتش مومیایی های نامیرا و به حرکت در آوردن قمر های آسمانی را هم به مون نایت داد. سپس در کمال تعجب دیدیم که مون نایت موفق شد که بیشتر اعضای قدرتمند اونجرز را شکست دهد. او دکتر استرنج، آیرون فیست و گوست رایدر را شکست داد و قدرت های آنها را جذب کرد. او همچنین پلنگ سیاه را مغلوب کرد، ثور را با چند قمر آسمانی له کرد و میولنیر را نزد خونشو برد. در نهایت خونشو و مون نایت با نیرو هایی که جمع آوری کرده بودند موفق شدند که مفیستو را به قتل برسانند. بعد از مرگ مفیستو، معلوم شد که خونشو از مون نایت سو استفاده میکرده و هدفش استفاده از قدرت دیگر قهرمانان برای حکومت در جهان بوده! خونشو سپس منهتن را تحت کنترلش در آورد و آن را "شهر تبس جدید" نامگذاری کرد! او سپس آغاز عصر خونشو و شروع یک فتح جهانی را اعلام کرد. در آن زمان اونجرز سعی داشتند از ‌«استار برند» (که هدف دیگر خونشو بود) محافظت کنند و همچنین خونشو را شکست دهند. متاسفانه هیچکس حریف خونشو نبود تا اینکه مون نایت با قدرت نیروی فونیکس به شکل غیرمنتظره ای خونشو را مغلوب خود کرد. در واقع مارک که از خیانت خدای خودش باخبر شده بود، ایمانش را به او از دست داد و بعد از یک گفتگوی طولانی با «نیک فیوری» (که بعد از وقایع رویداد گناه اصلی، جانشین واچر شده بود) تصمیم گرفت و به او خیانت کند. در آخر خونشو شکست خورد و به زندان های آزگارد حبس شد. سپس همه چیز به حالت اول بازگشت؛ با این تفاوت که مون نایت دیگر خدایی به نام خونشو نداشت.

 

- الیاس اسپکتور (Elias Spector)

الیاس اسپکتور (Elias Spector)

پدر مارک یعنی «الیاس اسپکتور» یک خاخام یهودی بود که با فرار از اروپا، از ماجرای هولوکاست جان سالم به در کرده بود. پدر او در جریان جنگ جهانی با یک نازی به نام «ارنست» معامله کرد تا او را از اروپا خارج کند. ارنست هم مخفیانه او را کشت و همسر و پسرش یعنی الیاس را، به آمریکا فراری داد. او به الیاس گفته بود که همچون پدرش یک یهودی بوده و به او کمک کرد که یک خاخام یهودی شود. به هر حال‌، مارک همیشه به خاطر اینکه باور داشت پدرش به جای کمک به یهودیان و مبارزه با نازی ها، فرار را انتخاب کرده بود، او را سرزنش میکرد. همچنین مارک به این دلیل که پدرش عقاید صلح طلبانه داشت و در مقابل ظلم و ستم سکوت میکرد، او را فردی ترسو می‌پنداشت و همیشه از او متنفر بود. الیاس به شدت مخالف جنگ بود و از اینکه فرزندانش مدام در مدرسه دعوا میکردند ناراضی بود. وقتی الیاس دید که پسرش با دوستان خیالی‌اش به نام های استیون گرنت و جیک لاکلی صحبت میکند، او را نزد یک روانپزشک برد و فهمید که او به اختلال تجزیه هویت مبتلا شده است. او سپس مارک را در یک بیمارستان روانی بستری کرد. سال ها بعد الیاس بر اثر سرطان مرد و مارک هم اجازه یافت که برای مراسم تشییع جنازه از بیمارستان خارج شود. اما پس از مراسم صدای خونشو درون سر مارک، او را هراسان از خانه‌اش فراری داد.

 

- اِرنست (Ernst)

 اِرنست (Ernst)

ارنست مردی بود که در جنگ جهانی دوم به ارتش نازی ها خدمت میکرد. او روزی با یک مرد یهودی رو به رو شد که برای زنده ماندن، دین خود را انکار میکرد و سعی داشت وارد مرز آمریکا شود. ارنست علیرغم اینکه از یهودی بودن او و خانواده‌اش باخبر بود، تصمیم گرفت که به او کمک کند چون اعتقاد داشت که هیتلر به زودی سقوط خواهد کرد. در مقابل، ارنست از آن مرد خواست که وانمود کند که ارنست یکی از دوستان یهودی او به نام «‌یتز پرلمن» است. در نهایت ارنست آن مرد را کشت زیرا او تنها کسی بود که هویت اصلی ارنست خبر داشت. او سپس همسر و پسر او را با خود به شهر شیکاگو (Chicago) در ایالت ایلینوی (Illinois) برد. او همچون یک دوست صمیمی برای الیاس و خانواده‌اش بود و مارک آنقدر ارنست را دوست داشت که او را با نام "عمو یتز" صدا میزد. تا اینکه یک روز مارک به طور تصادفی سر از زیرزمین خانه یتز پرلمن در آورد. پرلمن حقیقت را برای مارک فاش کرد و گفت که در واقع او یک نازی فراری به نام ارنست است که همچنان به قتل عام یهودیان ادامه می‌دهد. او حتی جلوی چشمان مارک یک یهودی خونین را شکنجه داد، اما مارک به سختی موفق شد که از آن زیرزمین تاریک جان سالم به در ببرد. بعد از آن اتفاق ارنست به طرز مرموزی ناپدید شد. این واقعه شوکه کننده و ترسناک تاثیر بدی روی ذهن مارک گذاشت، به طوریکه ذهن او به تدریج به سمت فروپاشی پیش رفت و به اختلال تجزیه هویت مبتلا شد.

در ضمن ارنست یک فرد به شدت سادیست بود و از شکنجه کردن دیگران لذت می‌برد. در سری هشتم کمیک های مون نایت در کمال تعجب شاهد بازگست ارنست بودیم. او که راهی برای افزایش طول عمرش پیدا کرده بود، یک انجمن مخفی برای افراد دارای سادیسم ساخته بود که به طرز وحشیانه ای دیگران را شکنجه می‌دادند. مون نایت سعی کرد که به عنوان یک شخص سادیست به این گروه نفوذ کند و متوجه شد که موسس آن همان ارنست بوده است. در مرحله‌ای خاص برای عضویت مون نایت در آن گروه، او باید یک کودک را به قتل میرساند. ولی مارک از آنجام صرف نظر کرد و مجبور شد که با افراد ارنست مبارزه کند. در نهایت او پیروز شد و ارنست هم به دست خونشو به قتل رسید.

 

- رندال اسپکتور (Randall Spector)

رندال اسپکتور (Randall Spector)

«رندال اسپکتور» (Randall Spector) برادر کوچکتر مارک و یکی از بزرگترین دشمنان اوست. رندال هم در کودکی به خاطر یهودی بودنش مورد آزار و اذیت قرار میگرفت و قلدر های مدرسه همیشه به او زور می‌گفتند. اما خوشبختانه مارک همیشه از او مخافظت میکرد و نمی‌گذاشت رندال آسیب ببیند. از همان دوران کودکی، رندال به خاطر اینکه مارک در هر زمینه ای از او برتر بود، نوعی حس حسادت به او پیدا کرد. رندال هم درست مثل مارک یک مامور سازمان سیا و سپس یک مزدور شد. او در ماموریتی در ایتالیا تصمیم گرفت که به سازمان خیانت کند اما دوست دختر مارک یعنی «لیزا» از اقدامات او باخبر شد و قضیه خیانت او را به مارک گفت. بنابراین رندال هم لیزا را به قتل رساند و از دست مارک فرار کرد. بالاخره مارک رندال را پیدا کرد و او را با یک نارنجک کشت. بعدها معلوم شد که او نمرده و نجات پیدا کرده است. اما ذهن او به سمت فروپاشی پیش رفته و به یک قاتل زنجیره ای به نام «مرد تیشه ای» یا «هچت من» (Hatched Man) ‌تبدیل شده که پرستاران را به قتل میرساند. او در نهایت بازگشت و با برادرش جنگید و شکست خورد. اما سال ها بعد فاش شد که هچت من در واقع شیادی بوده است که خودش را به جای رندال جا زده. بعدها فهمیدیم که رندال از انفجار نارنجک مارک، جان سالم به در برده بود و به عنوان یک مزدور در مصر فعالیت میکرد. او بدون اینکه از وجود برادرش در آن کشور باخبر باشد، در یک گروه شورشی کار میکرد. او بر اثر اتفاقی وارد معبد خونشو شد و دید که برادرش مرد و سپس زنده شد و به عنوان آواتار خونشو برگزیده گشت. بعد از رفتن مارک، رندال به خونشو التماس کرد که او را آواتار خودش کند اما خونشو اعتنایی به او نکرد. سپس رندال در یک اتاق مخفی در مقبره، یک کاغذ پوستی باستانی را پیدا کرد که ادعا میکرد در گذشته دو تا خونشو وجود داشته اند و یکی از آنها با کشتن دیگری به قدرت رسیده است. رندال به این نتیجه رسید که رابطه اش با مارک، مشابه رابطه دو خونشو بوده است و او مجبور است که برادرش را بکشد و جای او را به عنوان آواتار خونشو بگیرد. بنابراین او به کمک معشوقه و دوست وفادارش یعنی «ساندال سوارن» (Sandahl Swarn) ملقب به «نپتیس» (Nepthys) ‌نقشه ای را کشید تا مارک را به قتل برساند. آنها ابتدا فردی را پیدا کردند و عمل جراحی ظاهر او را شبیه به رندال کردند. سپس او را شستشوی مغزی دادند تا گمان کند که رندال است و با هویت هچت من با مارک بجنگد. تا مدت ها رندال برادرش را از درون سایه ها زیر نظر داشت و با کمک نپتیس، قصد داشت که از برادرش انتقام بگیرد. سرانجام نپتیس با کمک تکنولوژی های پیشرفته و مواد شیمیایی، به رندال قدرت های فرابشری بخشید و او را به یک کپی تاریک از مون نایت، به نام «شدو نایت» (Shadow Knight) یا شوالیه سایه تبدیل کرد. البته این مواد شیمیایی عوارض بدی روی رندال گذاشتند به طوریکه ذهن او کاملا به ورطه جنون کشیده شد. همچنین ‌ظاهر او زشت و ترک خورده شد اما او در عوض بدنی نفوذ ناپذیر و قدرتمند پیدا کرد. در آخر مون نایت با پانیشر متحد شد و رندال به دست پانیشر به قتل رسید. البته رندال بعدها مجددا زنده شد و ثابت کرد که به این راحتی ها تن به مردن نمی‌دهد!

 

- دکتر پیتر آلرائونه (Peter Alraune)

دکتر پیتر آلرائونه (Peter Alraune)

«پیتر آلرائونه» باستان شناسی بود که متوجه وجود یک مقبره باستانی در مصر شد. بنابراین او به همراه دخترش و یک گروه زمین شناسی، به مصر سفر کرد تا به حفاری مقبره بپردازد. در آن زمان مارک به عنوان یک مزدور، متحد تروریستی بیرحم به نام «رائول بوشمن» ‌بود. بوشمن گمان میکرد که درون مقبره ثروت زیادی نهفته است. بنابراین او دکتر آلرائونه را کشت تا گنج درون مقبره را به دست بیاورد. او سپس قصد داشت که همراهان دکتر آلرائونه، از جمله دختر او را قتل عام کند. اما در این هنگام، مارک که از بیرحمی بوشمن علیه بیگناهان ناراضی بود به او حمله کرد و به مارلین فرصت فرار داد. ولی بوشمن به طرز وحشیانه ای مارک را زخمی کرد و او را در بیابان رها کرد تا زجرکش شود. در ادامه مارک کشته شد و در نقش آواتار خونشو به زندگی بازگشت. دکتر آلرائونه دو فرزند دارد که آنها نیز در داستان های مون نایت نقش داشته‌اند و در ادامه مقاله معرفی خواهند شد.

 

- مارلین آلرائونه  (Marlene Alraune)

مارلین آلرائونه  (Marlene Alraune)

مارلین آلرائونه معشوقه اصلی مون نایت در دنیای کمیک است. مارلین یک باستان شناس و دختر دکتر پیتر آلرائونه است که در اریجین مون نایت هم نقش داشته. او به دلایل نامعلومی از شوهر سابقش، «اریک فونتین، جدا شده بود. او از همان زمان که مارک جانش را نجات داد به او دل باخت و یار و همراه او شد. زمانی که مارک و مارلین به آمریکا برگشتند، مارک با پوشیدن لباس مون نایت به دستگیری خلافکاران پرداخت و مارلین هم او را در این راه تشویق میکرد. همچنین مارلین در یک عمارت در جزیره لانگ آیلند که متعلق به استیون گرنت بود، به عنوان منشی او مشغول به کار شد. در ضمن مارلین یک تیرانداز حرفه ای و یک ژیمناستیک کار با استعداد است که در مبارزه تن به تن مهارت دارد. بنابراین او در بسیاری از ماموریت های مارک، دوش به دوش او جنگیده است و به همین دلیل او بارها توسط دشمنان مارک آسیب دیده و تا پای مرگ هم پیش رفته است. ضمنا اسکیزوفرنی مارک و خطرات حرفه ابرقهرمانی او مشکلاتی را برای رابطه این دو ایجاد میکرد. به طوریکه مارک تصمیم گرفت از هویت مون نایت کناره گیری کند و با سبک زندگی استیون گرنت یک زندگی آرام را با مارلین در لانگ آیلند شروع کند. این وضعیت تا وقتی ادامه داشت که خونشو مارک را دوباره فراخواند و مارک باید بین مارلین و حرفه ابرقهرمانی‌اش یکی را انتخاب کند. بدین ترتیب مارک دوباره شوالیه ماه شد و مارلین به خاطر خطراتی که مارک و عزیزانش را تهدید میکرد، از او جدا شد و پیش شوهر سابقش برگشت. اگرچه مارلین بعد از مدتی دوباره به سمت مارک بازگشت اما رابطه آنها همیشه پرفراز و نشیب بوده است.

 

- پیتر آلرائونه جونیور (Peter Alraune, Jr)

 پیتر آلرائونه جونیور (Peter Alraune, Jr)

همانطور که قبل‌تر در مقاله گفته شد، دکتر پیتر آلرائونه جونیور فرزند پیتر آلرائونهٔ پدر و برادر مارلین آلرائونه بود. او دانشمندی بود که برای درمان «رابرت مارکهام» (مارکهام مردی بود که به یک عفونت ویروسی بسیار نادر مبتلا گشته بود)، یک داروی آزمایش نشده را به او داد. تزریق این دارو عواقب زیانباری روی رابرت گذاشت به طوریکه ظاهر او زشت و هیولایی شد و توانایی خوابیدن را از دست داد. بعد از اینکه رابرت فهمید که دیگر نیازی به خواب ندارد، اثرات مخرب دارو، روی ذهن او نیز مشخص شدند. رابرت لقب «مورفئوس» (نام خدای رویای یونان) را بر خود گذاشت و پیتر آلرائونه را مقصر وضعیتش می‌دانست. به همین دلیل مورفئوس بارها سعی کرده که از پیتر انتقام بگیرد اما مون نایت بارها مانع او شد. پیتر سابقه داشته که در طی حملات مورفئوس تا حد مرگ مجروح شود اما مون نایت همیشه برای کمک به او حاضر بود. او در نهایت جانش را برای شکست دادن مورفئوس فدا کرد.

 

- رائول بوشمن (Raul Bushman)

رائول بوشمن (Raul Bushman)

رائول بوشمن در کشور آفریقاییِ بوروندا در قبیله ای از کشاورزان متولد شد. قبیله او توسط استعمارگران اروپایی از خانه‌شان رانده شده بودند. از همان زمان بوشمن تصمیم گرفت که به زور و خشونت روی بیاورد. او در بزرگسالی یک مزدور و تروریست بیرحم و خونریز شد که برای جان دیگران هیچ ارزشی قائل نبود. اگرچه او هیچ توانایی فرابشری نداشت، اما او هیکل بزرگ و قدرت فیریکی بالایی داشت. او همچنین در استراتژی و استفاده از سلاح های مختلف استاد بود. بوشمن حتی برای ترساندن دیگران، دندان هایش را با یک فک فولادی جایگزین کرده بود. نکته مهم درباره بوشمن این است که او به نوعی عامل تبدیل شدن مارک اسپکتور به مون نایت است. وقتی که مارک یک مزدور بود و برای رائول بوشمن کار میکرد، به شدت از خشونت و بیرحمی بوشمن متنفر بود. در یکی از ماموریت ها، زمانی که مارک در مصر بود با یک گروه باستان شناس به رهبری دکتر پیتر آلرائونه مواجه شد. بعد از وقایع مختلف مارک به دست بوشمن کشته شد و در آخر به شوالیه ماه تبدیل شد. مارک سپس بازگشت و برای انتقام با بوشمن مبارزه کرد و او را شکست داد. بوشمن اعتقاد دارد که مارک برای تبدیل شدن به یک قهرمان مدیون اوست، نه خونشو. اولین شکست بوشمن، تنها آغاز کشمکش و تقابل طولانی بین این دو بود. بوشمن سپس به آمریکا بازگشت و در تجارت مواد و قمار مشغول شد. بوشمن نقش مهمی در تاریخچه مون نایت داشته و بارها به او صدمه زده. بوشمن یک بار برای تحقیر و آزار مون نایت، مجسمه خونسو را منفجر کرد. همچنین برای دورانی، بوشمن به زور رئیس جمهور بوروندا شد و با ظلم و ستم به شکل یک دیکتاتور حکومت میکرد. او برای لذت بیگناهان را میکشت و حتی تصمیم گرفت که از مزارع کاکائو برای ایجاد کوکائین استفاده کند. بوشمن میخواست که از قدرت سیاسی‌اش برای کشتن مون نایت استفاده کند اما در نهایت شکست خورد. در یکی از بزرگترین نبرد های تاریخ مون نایت، بوشمن پاهای او را شکست اما در نهایت مون نایت بوشمن را به قتل رساند و با انتهای دارت هلالی شکلش پوست صورت او را کند! اگرچه مون نایت در نهایت پیروز شد اما این مبارزه تاثیرات مخربی روی او گذاشت. شکسته شدن پاهای مارک باعث فلج شدن او، و کناره گیری از هویت مون نایت شد. در آن زمان مارک مشاهده میکرد که خونشو به جای ظاهر یک کلاغ استخوانی، به شکل بوشمنِ بدون صورت در مقابل او حاضر میشود و از او برای کندن صورتش تشکر میکند (چراکه خونشو همواره اصرار دارد که مون نایت با نهایت بیرحمی و خشونت عدالت را برقرار سازد)! بعدها بوشمن توسط The Hood و با قدرت دورمامو زنده شد تا دوباره زندگی را برای مارک جهنم کند. در هر حال بوشمن بیشترین صدمات جسمی و روحی را به مارک زده و ثابت کرده که برای نابودی بزرگترین دشمنش از هیچ اقدام غیرانسانی و خشونت باری، دریغ نمی‌کند.

 

- فرنچی (Frenchie)

فرنچی (Frenchie)

بدون شک بزرگترین متحد مارک و بهترین دوست او «‌جین پل دوچامپ» (Jean-Paul DuChamp) ملقب به «فرنچی» (Frenchie) است. او یک مزدور بود که در مبارزه و به ویژه خلبانی مهارت داشت. زمانی که مارک یک مزدور بود، دوچامپ با او دیدار کرد و آنها به دوستان صمیمی تبدیل شدند. مارک به خاطر ملیت فرانسوی دوچامپ، او را با لقب «فرنچی» خطاب میکرد. بعد از اینکه مارک از مرگ بازگشت، فرنچی با کمال میل پذیرفت که عنوان دستیار و خلبان او شود. بنابراین او از همان ابتدا رفیق مون نایت بوده و در بسیاری از ماموریت های مارک، او را در مبارزه با ابرشروران یاری کرده است. او حتی در طی نبرد با رندال اسپکتور، پاهایش را از دست داد و او مجبور شد که روی ویلچر بنشیند. او بعدها به کمک پا های سایبری توانست دوباره راه برود اما تصمیم گرفت که از مارک جدا شود و یک رستوران تاسیس کند. با این وجود، شاهد بودیم که فرنچی باز هم کمک هایش را از مارک دریغ نمی‌کند. او همیشه، حتی در بدترین شرایط هم پشت مارک بوده و ثابت کرده که حتی حاضر است جانش را برای او فدا کند.

 

- جنا لندرز (Gena Landers)

جنا لندرز (Gena Landers)

«جنا لندرز» (Gena Landers) صاحب یک غذاخوری به نام " مکانی دیگر در بروکلین" است. او به همراه دو پسرش یعنی «رِی» (Ray) و «ریکی» (Ricky) به عنوان خبرچین برای مارک کار میکنند. همچنین جنا بارها ثابت کرده که دستیار قابل اعتمادی برای مارک است. البته «رِی» در نهایت کشته شد و جنا مارک را برای این اتفاق سرزنش میکرد. با این وجود، او به ریکی اجازه داد که یک خلبان هلیکوپتر شود.

 

- برترند کراولی (Bertrand Crawley)

برترند کراولی (Bertrand Crawley)

«برترند کراولی» (Bertrand Crawley) یک بی‌خانمان و خبرچین دیگر مارک بود. او هم مثل جنا برای اولین بار در شماره 28 از کمیک های Marvel Spotlight حضور پیدا کرد. کراولی همیشه از سطح خیابان ها، اطلاعات مناسب و زیادی درباره عملیات های جنایتکاران به دست می‌آورد و از این جهت کمک زیادی به مون نایت میکند. او همچنین خیلی خوب نقش بازی میکند تا دیگران گمان کنند که او به جای یک بی‌خانمان، یک اشراف زاده بریتانیایی است! در ضمن زمانی که مارک از شوالیه ماه بودن دست کشیده بود، کراولی به او انگیزه داد تا دوباره به عرصه بازگردد.

 

- دیاتریس (Diatrice)

 دیاتریس (Diatrice)

در سال های اخیر فاش شد که مارک و مارلین، صاحب یک فرزند هستند. بعد از اینکه مارلین برای بار دوم از شوهر سابق‌ش جدا شد، مجددا نزد مارک برگشت. البته این دو در نهایت به این نتیجه رسیدند که دور بودن از مارک برای مارلین بهتر است و به همین دلیل آنها برای باری دیگر از هم جدا شدند. اما به نظر میرسد که مدتی بعد از این اتفاق، مارک که در هویت جیک لاکلی بود، دوباره با مارلین ملاقات کرده و این دو، دوباره با هم وارد رابطه شدند. در نهایت مارلین و لاکلی صاحب یک فرزند شدند و آن را از سایر هویت های مارک پنهان کردند. ظاهرا مارلین این دختر را بزرگ کرد و زمانی که او کودک بود، به او اجازه داد که اسم خودش را هر چه دوست دارد انتخاب کند! دختر او هم نام «دیاتریس» را انتخاب کرد و با هویت «دیاتریس آلرائونه» (Diatrice Alraune) به زندگی ادامه داد. مارک هم تا مدت ها از وجود دخترش خبر نداشت تا اینکه یک شب گروهی از دشمنان مون نایت از این واقعیت باخبر شدند و از آن برای تهدید کردن او استفاده کردند. به هر حال مارک در نهایت از وجود دخترش مطلع شد و به او گفت که پدر حقیقی اوست. بعد از آن، ابرشروران مختلف چندبار تلاش کردند که از عشق پدرانه مارک سو استفاده کنند و با استفاده از دیاتریس به او صدمه بزنند. در آخر مارلین مثل همیشه به این نتیجه رسید که نزدیک بودن به مارک برای او و دخترش به شدت خطرناک است. بنابراین مارلین به همراه دخترش به خارج از کشور نقل مکان کرد.

 

- کارآگاه فلینت (Detective Flint)

کارآگاه فلینت (Detective Flint)

کارآگاه فلینت عضو گروهی از اداره پلیس نیویورک بود که روی پرونده های عجیب و غیرعادی تحقیق میکرد. او معمولا با مارک اسپکتور در هویت مستر نایت برای حل معماها همکاری میکرد. بعد از مداخله وحشیانه مون نایت در یک گروگان‌گیری و در جلوی دوربین های فیلمبرداری، کارآگاه فلینت از پست خودش اخراج شد. البته او بعد ها به ماموریت نیمه شب پیوست.

 

- ساموئلز (Samuels)

ساموئلز (Samuels)

ساموئلز خدمتکار و راننده شخصی مارک است. در زمان هایی که مون نایت مشغول دستگیری خلافکاران است، ساموئلز به اوضاع منزل او سر و سامان میدهد. او همیشه در زمان هایی که نیاز است به مارک کمک میکند حتی سابقه داشته که جان او را نجات دهد.

 

- ندا (Nedda)

ندا (Nedda)

ندا هم مثل ساموئلز برای مارک کار میکند و امور مربوط به خانه او را انجام میدهد. ندا یک یهودی بود که در زمان جنگ جهانی دوم از دست نازی ها فرار کرده بود. او هم مثل ساموئلز از محدود کسانی‌ست که از هویت مخفی مون نایت باخبرند.

 

- ریس (Reese)

ریس (Reese)

در سری جدید کمیک های مون نایت دیدیم که مارک علیرغم اینکه دیگر اعتقادی به خونشو نداشت، اما هنوز هم وظیفه خدای سابقش را در حفاظت از مردم ادامه می‌داد. مون نایت همچنین پایگاه جدیدی تاسیس کرد و هدف جدیدی برای خود انتخاب کرد. او تصمیم گرفت که با کمک گروهی از افراد دیگر و با نام "ماموریت نیمه شب" به حفاظت از مسافران شب بپردازد و هر خطر ماورایی را که مردم را در خیابان ها تهدید میکند، از بین ببرند. از اولین نجات یافتگان این مجموعه، گروهی از انسان ها، از جمله زنی به نام «ریس» بود که به اجبار تبدیل به خون آشام شده بودند. پس از آن، ریس دست راست مون نایت و مسئول پذیرش ماموریت نیمه شب تبدیل شد.

 

کیارش یارویسی

(Kia Iron Man)

All rights reserved © Spidey.ir 2022

(هرگونه كپی‌برداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز می‌باشد)

 

مطالب مرتبط:

15 دشمن برتر «مون نایت» (MOON KNIGHT)

20 حقیقت مهمی که باید درباره «مون نایت» (MOON KNIGHT) بدانید

نسخه های عجیب و غریب از «مون نایت» در دنیای کمیک!

15 ابر قهرمانی که با بیماری زندگی می کنند !!

10 چیزی که باعث میشود برای سریال اختصاصی مون ‌نایت هیجان داشته باشیم!

10 شخصیتی که دوست داریم در سریال مون نایت حضور افتخاری (CAMEO) داشته باشند

10 ابرقهرمان برتر دنیای کمیک که هیچ دستیاری ندارند

شماره آخر کمیک مون نایت (MOON KNIGHT) ترجمه شد + لینک دانلود

100 شخصیت برتر مارول – قسمت سوم

10 چیزی که باعث میشود برای سریال اختصاصی مون ‌نایت هیجان داشته باشیم!

10 عاملی که سریال مون نایت برای موفقیت به آنها نیاز دارد

چرا مون‌نایت یک انتخاب ایده‌آل برای MCU است؟

10 خط داستانی مون‌نایت که احتمال دارد در سریال اختصاصی‌اش مورد اقتباس قرار بگیرد

 معرفی تمامی آثار مارول که در سال 2022 منتشر میشوند

15 شخصیت برتر کمیک های ترسناک مارول

10 چیزی که برای دیدنشان در فاز 4 دنیای سینمایی مارول هیجان داریم!

15 سلاح نیرومند که در دنیای سینمایی مارول مخفی شده اند!

10 حقیقت مهمی که طرفداران سریال وانداویژن باید درباره‌ی «دارک‌هولد» بدانند

10 حقیقت مهمی که باید درباره «بلید» (BLADE) بدانید

10 قهرمان برتر کمیک بوکی که رگ و ریشه شیطانی دارند!

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :

Submit to DeliciousSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

دیدگاه‌ها   

raya1979
#1 raya1979 1401-01-27 06:56
مقاله جالبی بود
خداقوت

ولی به نظرم خود استیون و جک هم میتونستن باشن توی لیست :lol:
نقل قول کردن
hmdh
#2 hmdh 1401-01-27 13:46
سلام خیلی مقاله عالی و جالبی بود.
غلط های مقاله:
در مورد خونشو: وقتی که خونشو به دست بوشمن مجروح شد(مارک به دست بوشمن زخمی شد درسته.)
درمورد الیاس: فهمید که او از بیماری اختلال تجزیه هویت مبتلا شده(مبتلا نشده، رنج میبره)

خسته نباشید.
نقل قول کردن
venom
#3 venom 1401-01-27 14:04
پس لیلا خانوم کو؟!! :-*
نقل قول کردن
venom
#4 venom 1401-01-27 14:05
یه سئوال ...
تا بحال تو سریال اشاره ای به رگ و ریشه یهودی مارک اسپکتور شده؟
نقل قول کردن
thor_fan
#5 thor_fan 1401-01-27 19:18
سلام ممنونم بابت این مقاله
خیلی زحمت کشیدید
این سریال هم سریال غریبیه توی ام سی یو و لازم بود بیشتر با خودش ، تاریخچه ش و شخصیت های مکملش آشنا بشیم
خیلی با سریال حال کردم
هم متفاوت بود هم خوش ساخت هم نقش آفرینی ایزاک خیلی عالیه
نقل قول کردن
raya1979
#6 raya1979 1401-01-27 20:44
به نقل از venom:
یه سئوال ...
تا بحال تو سریال اشاره ای به رگ و ریشه یهودی مارک اسپکتور شده؟


نه خبری نیست
نقل قول کردن
Spider-Fan
#7 Spider-Fan 1401-01-27 23:26
به نقل از venom:
یه سئوال ...
تا بحال تو سریال اشاره ای به رگ و ریشه یهودی مارک اسپکتور شده؟

گویا انتهای اپیزود دوم، جایی که مارک رو با سرووضع داغونی توی یک هتل در قاهره می‌بینیم، طرفدارها تونستن گردنبند ستارۀ داوود رو روی سینه‌ش ببینن.
ولی احتمالاً در آینده مفصل‌تر بپردازدن به این قضیه.
هرچی نباشه، تبدیل‌شدن فرزند یک خاخام یهودی به آواتار یک خدای مصری در نوع خودش تناقض جالبیه که سازندگان می‌تونن روش مانور بدن.
نقل قول کردن
Kia Iron Man
#8 Kia Iron Man 1401-01-28 00:47
به نقل از hmdh:
سلام خیلی مقاله عالی و جالبی بود.
غلط های مقاله:
در مورد خونشو: وقتی که خونشو به دست بوشمن مجروح شد(مارک به دست بوشمن زخمی شد درسته.)
درمورد الیاس: فهمید که او از بیماری اختلال تجزیه هویت مبتلا شده(مبتلا نشده، رنج میبره)
خسته نباشید.

من از شما ممنونم که این اشتباهات تایپی و نگارشی رو گوشزد میکنید.
به نقل از venom:
پس لیلا خانوم کو؟!! :-*

همونطور که قبلا گفتم ما توی دنیای کمیک شخصیتی به نام لیلا ال فاولی نداریم و این کاراکتر ظاهرا اقتباسیه از شخصیت مارلین آلرائونه. شاید اسمش رو تغییر داده باشن ولی شما اگه دقت کنید می‌بینید که شخصیت پردازی ایشون کاملا مشابه مارلین هستش. اون گفتگوی سکانس اولیه اپیزود سوم هم بیانگر این موضوعه که گذشته لیلا هم دقیقا مثل سرگذشت مارلین آلرائونه‌اس.
به نقل از venom:
یه سئوال ...
تا بحال تو سریال اشاره ای به رگ و ریشه یهودی مارک اسپکتور شده؟

تا به اینجا در سریال به صورت مستقیم به یهودی بودن مون نایت اشاره نشده ولی اگه دقت کنید یه سری ایستراگ هستن که به این موضوع اشاره دارن. همونطور که صالح عزیز گفت در صحنه پایانی اپیزود دوم وقتی که مارک در مصر هست میشه گردنبند ستاره داوود رو مشاهده کرد.
همچنین اون اوایل میشه یه مزوزا رو، روی در خونه‌ استیون دید (مِزوزا طوماریه که از پوست حیوان حلال‌گوشت ساخته میشه و از مهم‌ترین و اساسی‌ترین اصول فرهنگی و دینی یهود و نمادی از اعتقاد و ایمان هر فردِ یهودی به ذات خداست). به علاوه اسکار آیزاک هم یهودی بودن مارک رو تایید کرده و احتمالا در ادامه سریال اشارات بیشتری به این موضوع رو خواهیم دید.
به نقل از Spider-Fan:
به نقل از venom:
یه سئوال ...
تا بحال تو سریال اشاره ای به رگ و ریشه یهودی مارک اسپکتور شده؟

گویا انتهای اپیزود دوم، جایی که مارک رو با سرووضع داغونی توی یک هتل در قاهره می‌بینیم، طرفدارها تونستن گردنبند ستارۀ داوود رو روی سینه‌ش ببینن.
ولی احتمالاً در آینده مفصل‌تر بپردازدن به این قضیه.
هرچی نباشه، تبدیل‌شدن فرزند یک خاخام یهودی به آواتار یک خدای مصری در نوع خودش تناقض جالبیه که سازندگان می‌تونن روش مانور بدن.

راستی صالح تو اپیزود سوم رو دیدی؟ این اپیزود دارای اتفاقات مهمی بود، از جمله اشاره به شخصیت جیک لاکلی، مسئله اون راز تاریک و پنهان مارک، اقتباس از آنتون موگارت یا همون میدنایت من ‌‌(و متاسفانه مرگ گاسپارد یولیل) و همچنین سرنوشت خونشو. نظر تو درباره این اپیزود چیه؟
نقل قول کردن
Spider-Fan
#9 Spider-Fan 1401-01-29 14:33
#8:
بله دیدم.
اپیزود جالبی بود.
اسکار آیزاک طبق معمول در نقش خودش می‌درخشه. جایی که توی صحرا مارک کنترل بدنش رو به استیون می‌ده استادانه بازی شده واقعاً. همین‌طور هم جایی که خُنشو از طریق مارک با Ennead‌ صحبت می‌کنه.
جیک لاکلی رو هم خیلی خوب tease کردن. می‌گن اون‌جا که مارک و لیلا هم‌دیگه رو توی قاهره می‌بینن، در واقع این جیک لاکلی بوده که کنترل بدن رو به عهده داشته. گویا اون‌جا لهجۀ مارک کمی فرق می‌کنه و نیویورکی‌تر می‌شه.
اون راز تاریک مارک هم احتمالاً مربوط به قتل پدر لیلا باشه. ممکنه بوشمن پدرش رو کشته باشه و برای مارک پاپوش دوخته باشه. یا حتی جیک لاکلی مسئول قتلش باشه.
یه مورد دیگه هم این‌که به نظر میآد سازندگان سریال ارادت خاصی به ران جف لمیر دارن.
اون دوتا مأمور پلیس که توی اپیزود قبلی دیدیم، توی تیتراژ «بابی» و «بیلی» نامیده شدن که توی ران لمیر داخل اون تیمارستان کار می‌کردن و مارک رو شکنجه می‌دادن.
توی این اپیزود، جایی که خُنشو و استیون آسمان رو به دوهزار سال پیش برگردوندن (و عجب جلوه‌های ویژۀ چشم‌نوازی هم داشت) من رو یاد طراحی‌های اسمال‌وود انداخت.
ظاهراً اپیزود بعدی هم استیون رو داخل تیمارستان می‌بینیم که اقتباس مستقیمیه از بخش اوّل ران لمیر.
کماکان مستر نایتی که چندان ربطی به نسخۀ کمیک‌بوکیش نداره تو ذوق می‌زنه؛ هرچند که توی چارچوب سریال خوب جواب داده.
به‌جز اون (و یه سری بدلکاری‌ها توی مبارزۀ مون نایت و افراد میدنایت من)، در کل با اپیزود خوبی سروکار داریم که ما رو مشتاق ادامۀ داستان می‌کنه.
یه تشکر ویژه هم از خودت می‌کنم که این مدت برای مون نایت سنگ تموم گذاشتی.
من خیلی وقته به استاد قول مقالۀ کمیک‌های برترش رو دادم که هر سری یه گرفتاری پیش میآد و کار رو عقب می‌اندازه. ان‌شاءاللّه به زودی...
نقل قول کردن
Kia Iron Man
#10 Kia Iron Man 1401-01-30 01:48
#9
کاملا باهات موافقم. توی این اپیزود اسکار آیزاک علاوه بر مارک و استیون ‌(و شاید لاکلی) در یک نقش جدید یعنی خونشو هم فرو رفت و خوشبختانه از پس اونم بر اومد. یه نکته جالبی که هست اینه که کل تلاش خونشو برای جلوگیری از آزادی آمیت برای اینه که آمیت افراد رو پیش از ارتکاب جرم مجازات میکنه. این در حالیه که خود خونشو از Ennead میخواست که آرتور هرو پیش از انجام جرم مجازات بشه که به خودی خود یه تناقض جالبه.
من درست یادم نمیاد ولی اگه اشتباه نکنم اون «بابی» و «‌بیلی» که داری میگی توی کمیک های مون نایت هم به الهه آمیت خدمت میکردن و این یه ایستراگ جذابه. اگرچه این اقتباس از مستر نایت چندان به منبع اصلی وفادار نیست ولی انصافا این نسخه بیشتر با سریال جفت و جوره. آنتون موگارت هم درست مثل همتای کمیک بوکی‌اش یه جنایتکار ثروتمند و علاقمند به آثار قدیمی بود. واضحه که موگارت در آخر کشته نشد و احتمالا اگه فصل های دیگه‌ای از این سریال ساخته بشه شاهد بازگشتش خواهیم بود. همونطور که قبلا هم گفتم آرتور هرو واقعا ویلن خیلی خوبیه و گفتگوی او با خونشو در انتهای اپیزود علاوه بر اینکه نشون می‌داد که مثل همتای کمیک بوکی‌اش رابطه عجیبی با "درد" داره، یه جورایی هم حالت سمپاتیک داره و اعمال خونشو اونو به این راه کشونده. احتمالا در اپیزود های بعدی بیشتر درباره تاریخچه مشترک این دو پرداخته میشه (به شخصه خیلی دوست دارم این اتفاق بیفته).
خواهش میکنم صالح جان. به هر حال ما هم از گرفتاری ها و مشغله های تو خبر داریم و درکت میکنیم. به هر حال شما از بزرگان سایت هستی و هروقت که مقالاتت رو بخونیم لذت خواهیم برد، از بس که دقیق و جامع و خواندنی هستند. امیدوارم که گرفتاری هات هر چه زودتر برطرف بشن و همیشه موفق و موید باشی.
نقل قول کردن
Spider-Fan
#11 Spider-Fan 1401-01-31 01:24
#10:
ممنونم از لطفت کیارش جان. سرت سلامت.
نکات درستی رو هم اشاره کردی.
بابی و بیلی زیر دست دکتر اِمِت کار می‌کردن که روان‌پزشک مارک بود. مارک اما این دو نفر رو به شکل دوتا انسان شغال‌نما و دکتر اِمِت رو به شکل آموت می‌دید.
uplooder.net/.../...
uplooder.net/.../...
یه نکتۀ جالب اینه که گِرِگ اسمال‌وود بعداً که فینال آرک هویت آزبورن رو طراحی می‌کنه، از این شخصیت دکتر اِمِت به عنوان روان‌پزشک نورمن آزبورن هم استفاده می‌کنه!
خوبه که سریال مون نایت بهونه‌ای شد تا دوباره به ران لمیر سری بزنیم.
این ران یکی از بهترین‌های مارول توی ده‍ۀ گذشته‌ست و نتیجۀ رضایت‌بخشِ اعتماد مارول و دادن اختیار تام به یک نویسندۀ درجه‌یکه.
از قرار معلوم نویسندۀ بعدی (مکس بیمس) بخش زیادی از این ران فوق‌العاده رو نادیده می‌گیره که باعث می‌شه از اثرگذاریش در continuity کمیک‌های مون نایت کاسته بشه. (من رانش رو کامل نخوندم، امّا دیدم تعدادی از طرفدارای مون نایت مثل سه‌گانۀ جنگ ستارگان دیزنی باهاش برخورد می‌کنن!)
ای کاش کارهای بیشتری از جف لمیر در مارول می‌دیدیم...
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

42

کمیک هویت آزبورن

مردعنکبوتی سیمبیوتی

کمیک های پادشاه سیاه پوش - فارسی - کامل

تولد مجدد قهرمانان

پاسخ به سئوالات مردعنکبوتی

مقالات اسپایدرمن راهی به خانه نیست

حقایق کمیک بوکی

50

تاپ 20 - سایت spidey.ir

27

دنیای ونومی

41

کمیک بوک های superman

Telegram     Facebook    Youtube red

Aparat     Instagram     Discord                                                                                   

       

 

کمیک بوک های امازینگ اسپایدرمن

نکات جالب مرد عنکبوتی

14

18

15

16

اسپایدرمن در تلویزیون

21

31

36

29

 لحظات ماندگار اسپایدرمن

28

25

40

39

24

بهترین داستان های اسپایدرمن

لباس های مختلف اسپایدرمن

23

22

دشمنان معروف مرد عنکبوتی

34

35

48

46

45

37